همشهری آنلاین- سحر جعفریانعصر: شاید اگر میدانست، لابهلای بندهایی از سفرنامه خود، آنجا که شرح کرمان و آبادی کوهبنان داده جملاتی شبیه این چند خط را نیز اضافه مینوشت: «قلعه کوهبنان هم توتیا (سُرمه چشم) و معادن سنگ و سرب و زغال دارد و هم یک نانوایی بزرگ که از آتشدانهایش نانهای خوشمزه بیرون میآید...». نانواییای با بیش از ۱۰۰ سال قدمت که اول بار، آشیخ عبدالحسن قطبی به ۳ تنور آن هیزم انداخت و بعد، محمد، فرزندش بود که قرص نانهای گندم و جو و ذرت از ۱۵ شاهی و یک قِرانِ دوران قحطی و بلوای نان تا تافتونهای ۵ ریالی و چند ۱۰ تومانی را میان آتش هر تنور میپخت. بعدتر نیز احمد، نوهاش و محمدرضا و غلامرضا، نتیجههایش تنورهای نانوایی را روشن نگهداشتند. ۴ نسل پدرپیشگی در خاندان قطبی که از سر احتمال ثبت نام نانوایی آبا و اجدادی شیخاحمد در فهرست آثار ملی، بعید نیست نسلهای پیشترشان تا نبیره و حتی ندیده نیز نانوا شوند. حالا حاجاحمد که نسل سوم است و پیرانهسری به ٩۶ سالگی رسانده از خاطرات خاک گرفته این نانوایی تاریخی میگوید.
نانِ روزگار خشک، روزهای قطحی و عروسک تالو
در هوای کوهبنان همه وقت ۲ جور باد میپیچد؛ یکی بادهای گرم و خشک از سوی کویر لوت و بادهای قبله (جنوب) از سمت رشته کوههای بالای کرمان و دیگری عطر نان تازه. این را شیخاحمد میگوید که تاریخ تولدش ۱۳۰۸ ثبت شده اما از مادرش بسیار شنیدهبود: «سجلت را چند سال دیرتر توانستیم بگیریم...». با خاطراتش میرود به کودکی، به حدود ۷ سالگی که وردست پدرش میایستاد به آرد بیختن، خمیر کردن و تخمی (مخلوطی از سیاهدانه، کنجد و زیره) ریختن: «آب و هوای لوت که غالب میشد از کم آبی و خشکسالی، بذرهای گندم باری نمیدادند. دست به دعا و عروسکهای تالو (باران خواهی) میشدیم...یادش بخیر؛ میخواندیم: تالو تالو متالو، وقت گل شفتالو...» دعای باران و عروسک تالو گاهی که اثر نداشت، کوهبنانیان ارزن و ذرت و جو را آسیاب میکردند و میدادند دست شاطر احمد: «به وزن آردهایی که حسابشان را با ترازو میکشیدیم تافتونهای پِت و پهن برایشان میپختیم.» با لهجهای شبیه به گویش یزدی (به سبب مجاورت جغرافیایی) زیر لب صلواتی برای خدابیامرزی پدربزرگ و پدر خود زمزمه میکند: «نصیحتهایشان آویزه گوشم است: نان، برکت خداست با وضو بپز. قوت خلق خداست و حواست به اندازه آرد و چانه باشد.» برخی اوقات پی نصیحتهایشان را با مَثل «یک مَن آرد، سهچارک نان!؟ آن هم سوخته برشته!؟ از حدش هم که گذشته» میگرفتند.
شاید آل، نان دوست داشتهباشد
خدا میداند چه تعداد نان از دیوارههای هر ٣ تنور گلی نانوایی شیخاحمد کَنده شده و به میان سفرههای مردم چیده شده: «نان سالهای قحطی را نگو و نپرس...بیچاره رعیت، نان خشک هم گیرش نمیآمد و ارباب، همچنان بهترین نان از بهترین آرد یعنی گندم را چاشت تا شام میخورد...نان شیشه (آل و جن) که بعضی وقتها سفارشی پخت میشد تا یکی از شبهای نخست تولد نوزاد برای دفع خطر و نظر به پشتبام پرت کنند.» سفارش آنها که دستشان به دهانشان میرسید برای پخت نان رسم شیشه، چرب بود: «میگفتند شاطرباشی یا شیخشاطر، نان شیشه آقازاده را طوری بپز که آل به جای آقازاده قنداقی، نان را ببرد.» یاد نانهای عروسی که میافتد انگار مطرب دم گوشش ساز و دهل میزند: «کسی از اهل خانه داماد یکی دو روز قبل جشن میآمد و پول تنور عروسی را حساب و کتاب میکرد...قدرتی خدا بود که تنور عروسی و جشن، برکت داشت.» شیخاحمد با آنکه از کهولت، توش و توانش کم شده اما برای گاهی دست به تنور میشود و برای نوههایش کُری میخواند.
به نام مارکوپولو و به کام نانوایی ۱۰۰ ساله
گردشگرها معمولا به شوق تماشا و عبور از مسیر و یا گذر مارکوپولو، سوی کوهبنان میآیند؛ مسیری که به گواه اسناد تاریخی از ساوه به شمال کرمان و بعد کوهبنان راه مییابد. نشان صحت و واقعی بودن مسیر مارکوپولوی جوان، تندیسی زرین از اوست که وسط میدان اصلی کوهبنان نصب شده است: «اهالی کوهبنان تا چشمشان به گردشگری میافتد که کنار تندیس مارکوپولو عکس یادگاریش را گرفته و خرید سوغاتیهایش از بازارچههای محلی نیز تمام شده، نشانی نانوایی ما را میگذارند کف دستش...گردشگرها هم میبینند چند متر بیشتر با قدیمیترین نانوایی استان فاصله ندارند تند و سریع میآیند مقابل نانوایی و اطرافش را سرک میکشند. حالا درش بسته است اما همین روزها دوباره تنورهایش میسوزند.» مهدی احمدی، رئیس میراث فرهنگی و گردشگری شهرستان کوهبنان در تایید گفتههای شیخاحمد، میگوید: «نانوایی شیخاحمد با ارزش افزودهای مانند میراث ناملموس مشاغل سنتی و پدرپیشگی از جمله ظرفیتهای گردشگری منطقه به شمار میآید. ضمن مرمت بنای آن که همچنان مطابق با فرم و اصالت معماری گذشته پابرجاست درصدد هستیم تا در فهرست آثار ملی ایران گنجانده شود.» پسران شیخاحمد حوالی نانوایی پدری هریک مغازه نانپزی خود را دارند.