به گزارش همشهری آنلاین، این ماجرای عجیب و ترسناک چند روز قبل هنگامی در مشهد رخ داد که زن کهنسالی هراسان و نگران وارد کلانتری شفای مشهد شد و با تسلیم شکوائیهای به عوامل انتظامی گفت: نیمهشب در منزل شخصیم خواب بودم که سایه یک مرد جوان را در اتاقم احساس کردم، ولی از شدت ترس و وحشت عکسالعملی نشان ندادم.
وی ادامه داد: آن جوان به آرامی به بالای سرم آمد و قصد داشت گردنبند طلایم را باز کند. در این هنگام برای لحظهای چشمانم را باز کردم، اما آن سایه وحشت خانه را ترک کرد. وقتی فهمیدم گردنبندم هنوز وجود دارد، در همان حالت اضطراب و نگرانی با خود اندیشیدم احتمالا دچار کابوس یا توهم شدهام اما جرأت نکردم از رختخواب بیرون بیایم.
شاکی اظهار کرد: هنگام صبح که از خواب بیدار شدم، به سراغ جواهراتم رفتم که درون کمد گذاشته بودم و تازه متوجه شدم که همه طلاهایم به ارزش ۳۰۰ میلیارد ریال و مبلغ ۱۰ میلیون تومان وجه نقد سرقت شده است. آنجا بود که دریافتم سایه وحشت شب گذشته حقیقت داشت و دزد وارد منزلم شده است.
شناسایی دزد توسط مالباخته در تصاویر دوربین مداربسته
با توجه به اهمیت موضوع و احساس ترس و نگرانی مالباخته، بیدرنگ گروه کارآزمودهای از افسران دایره تجسس با راهنماییهای تجربی و دستورهای ویژه سرگرد احسان سبکبار رئیس کلانتری شفا وارد عمل شدند و با بازبینی دوربینهای مداربسته اطراف محل سرقت تحقیقات گستردهای را در این باره آغاز کردند.
در همین حال تصاویری از یک مرد جوان به دست آمد که با استفاده از کلید در ساعت ۳/۵ بامداد وارد منزل شاکی شده بود. زن کهنسال به محض مشاهده تصویر آن جوان را شناخت و به ماموران انتظامی گفت: آن جوان «پوریا» نام دارد و شوهر نوهام است.
رفته بودم آهن قراضهها و دیگهای مسی را بدزدم
با این ادعا بلافاصله افسران تجسس به سراغ جوان ۲۸ ساله متهم به سرقت رفتند و او را در یک عملیات غافلگیرانه دستگیر کردند. این جوان که مدعی بود بیکار است و ۴ فقره سابقه کیفری به اتهام سرقت دارد، در بازجوییهای فنی گفت: من به مواد مخدر صنعتی از نوع شیشه اعتیاد دارم، ولی به قصد سرقت طلا به منزل مادربزرگ همسرم نرفتم.
وی افزود: من از مدتی قبل کلیدهای منزل مادربزرگ همسرم را از داخل دستهکلید پدرزنم برداشتم و به بهانه جابهجا کردن موتورسیکلت برای خودم از روی آنها کلید دیگری ساختم چراکه میخواستم آهنآلات و ظروف مسی منزل مادربزرگ همسرم را سرقت کنم.
متهم بیان کرد: به همین خاطر آن شب با کلیدی که داشتم به آرامی وارد منزل مادربزرگ شدم. همه جا در سکوت شب فرورفته بود و من ترسیدم اگر آهنآلات درون حیاط را جابهجا کنم، با صدای آنها همسایهها متوجه سرقت شوند و مرا دستگیر کنند.
وی ادامه داد: به همین دلیل از خیر سرقت آنها گذشتم و به داخل آشپزخانه رفتم تا ظروف مسی را با خودم ببرم، ولی چون قابلمه بزرگ مسی را ندیدم، به سوی کمدها بازگشتم تا شاید چیزی برای سرقت پیدا کنم. این بود که همه کشوها را به هم ریختم و کمدها را با دقت گشتم، اما بازهم لوازم باارزشی پیدا نکردم.
در همین حال بالای سر مادربزرگ همسرم رفتم که در خواب بود تا گردنبند طلایش را به سرقت ببرم، اما احساس کردم او بیدار است و متوجه حضور من شد، بنابراین خیلی سریع از اتاق او بیرون آمدم و از آنجا فرار کردم، اما از طلاهای درون کمد خبر ندارم.
با معرفی این جوان سابقهدار به مراجع قضایی، تحقیقات گسترده پلیس برای بررسی حضور وی در خانه مادربزرگ ادامه یافت.