عصر ایران/ سواد زندگی؛ مریم طرزی- ما اغلب به اشتباه تصور میکنیم که دیدگاهمان بهترین است و در هر موضوعی حقیقت محض را در اختیار داریم. گاهی حتی باور محکمی پیدا میکنیم که در یک زمینه متخصص هستیم و هیچ کس بیش از ما درباره آن نمیداند. یا حداقل فکر میکنیم از اطرافیانمان بیشتر میدانیم. همین باورهای غلط اهمیت توضیح فروتنی فکری را روشن می سازند.

در روزگار خسرو انوشیروان فرستاده ای رسمی از روم به دربار آمد. انوشیروان برای آنکه نزد فرستاده روم به وزیر دوراندیش و زیرک خود، بزرگمهر ببالد و به او بگوید که من وزیری هوشمند و دانا دارم، به بزرگمهر گفت: "تو همه چیز را می دانی و به آنها آگاهی، درست است؟"
بزرگمهر پاسخ داد: "نه ای پادشاه، چنین نیست. "انوشیروان که انتظار چنین پاسخی را نداشت با ناخوشی و خشم از او پرسید: "پس همه چیز را چه کسی می داند؟"
بزرگمهر پاسخ داد: "همه چیز را همگان دانند و همگان هنوز از مادر نزاده اند. "
( داستانی از نبیگ قابوس نامه نوشته ی عنصر المعالی کیکاووس پور وشمگیر )
بعضی افراد به این دلیل خود را همه چیز دان می دانند که سالها در یک زمینه خاص تجربه کسب کرده اند.
برخی دیگر به این دلیل که زمان زیادی را به مطالعه یک موضوع خاص اختصاص دادهاند.
و برخی دیگر به این دلیل که به سادگی میگویند "همین است که هست". در هر صورت، آنها کاملاً بر این موضوع تأکید دارند.
برخی از مردم خود را در اعتقاداتشان حبس میکنند به طوری که بیرون آوردن شان از زندان باورهاشان غیرممکن است. انگار به آنها جایزه متخصص جهانی داده شده است و هر اعتراضی بدان بی معنی تلقی می شود. همه ما به راحتی میتوانیم در این دام بیفتیم.

برخی از ما عادت بدی داریم که میزان دانش خود را بیش از حد واقعی برآورد میکنیم. به آنچه باور داریم میچسبیم و به حرف دیگران با دید تحقیر نگاه میکنیم. به جای دیدن فرصت غنیسازی، آن را حمله تلقی میکنیم.
نکته این است که، چه دیگران باشند و چه خودمان، فروتنی فکری اغلب به دلیل فقدانش قابل توجه است. بیایید نگاه عمیقتری به این موضوع داشته باشیم.
انتخاب تنها یک حقیقت از میان حقایق بیشمار که نوعی تفکر سیاه و سفید و تکبعدی است.درست نیست. در واقعیت، هر پدیدهای ابعاد و جنبههای مختلفی دارد.
ریشارد کاپوچینسکی، روزنامهنگار و نویسنده، در این مورد می گوید: «اگر از میان تمام حقایق بسیار، فقط یکی را انتخاب کنید و کورکورانه آن را دنبال کنید، به یک دروغ تبدیل میشود و شما متعصب خواهید شد.»
او درست میگفت. اینکه خود را به یک باور ببندیم و به آن قدرت حقیقت مطلق بدهیم، مانع تغییر میشود و رشد شخصی و اجتماعی ما را مختل میکند. به طور خلاصه، ما را محدود میکند.
در این زمینه، به نظر میرسد که دانشمندان مفهومی یا پادزهری را کشف کردهاند (یا بهتر است بگوییم دوباره به آن اشاره کردهاند). این توانایی انعطافپذیری در مورد دانش است. به عبارت دیگر، پذیرای ایدههای جدید بودن.
فروتنی فکری، توانایی پذیرش دیدگاههای دیگر، پذیرفتن اشتباه و پرورش ذهنی باز است.

این مفهوم که در نگاه اول بسیار جدید به نظر میرسد، ریشه در سقراط و بعدها در فیلسوف و متکلم نیکلاس کوزایی دارد.
در گفتگوهای افلاطون، میتوانیم ببینیم که چگونه سقراط در جستجوی مداوم حقیقت بود و جهل خود را به عنوان نقطه شروع یافتن آن حقیقت تشخیص میداد.
یکی از معروفترین عبارات او این است: "تنها خرد واقعی در دانستن این است که هیچ نمیدانی".
نیکلاس کوزایی، در کتب معروفش، جهل آموخته شده، به فروتنی فکری در تفکر توصیه می کند.
این فیلسوف معتقد بود که به دلیل محدودیتهای انسانی یا شناختی، افراد خردمند نمیتوانند به دانش مطلق برسند، مهم نیست چقدر تلاش کنند یا بخواهند.
به این ترتیب، فرد آگاه است که آنچه نمیداند بسیار بیشتر از آنچه میداند است. آگاهی از این موضوع به این معنی است که آنها یک فرد «فرهیخته» هستند، از این رو عنوان مقاله، جهل آموخته شده است.
همانطور که میبینیم، فروتنی فکری مدتهاست که با ما بوده است. این ظرفیت به عنوان نقطه میانی بین باور به اینکه همه چیز را میدانیم یا از طرف دیگر، هیچ چیز، تعریف میشود.
به عبارت دیگر، از یک سو، ما تکبر فکری داریم که با ذهنهای خشک مشخص میشود و از سوی دیگر، بزدلی فکری، ثمره ترس شدید.
فروتن بودن در سطح فکری به این معنی است که بتوانیم تشخیص دهیم که همه چیز را نمیدانیم و آنچه فکر میکنیم میدانیم ممکن است اشتباه باشد.
پس چرا امروزه اینقدر خودمحوری فکری وجود دارد؟
درست است که ویژگیهای شخصی ممکن است بزرگترین مقصر باشند. با این حال، به گفته روانشناس تانیا لمبروزو از دانشگاه کالیفرنیا، فناوری توهم دانش را افزایش میدهد.
دسترسی به هر نوع اطلاعاتی تنها با یک کلیک، این توهم را ایجاد میکند که ما دانش بینهایت در مورد هر چیزی در حوزه خود داریم.
علاوه بر این، اگر به این، سهولت به خاطر سپردن یک تصویر، یک کلمه یا اطلاعاتی در مورد یک موضوع خاص را اضافه کنیم، این تصور که در آن موضوع کاملاً آموختهایم، بسیار بیشتر خواهد شد.
انعطافپذیری ذهنی یکی از ویژگیهای شخصیتی است که بیشترین ارتباط را با خودمحوری فکری دارد.
انعطافناپذیری ذهنی چیست؟ تمایل به رد رویکردها یا ایدههایی است که با ایدههای ما متفاوت هستند.
ما این کار را انجام میدهیم تا احساس راحتی بیشتری داشته باشیم و خود را پشت میلههای طرحهای ذهنی خود حبس کنیم.
اینها افرادی هستند که سعی میکنند دنیا را با روش تفکر خود تطبیق دهند، نه برعکس.
این انعطافناپذیری ذهنی معمولاً از نیاز بیش از حد به انسداد شناختی ناشی میشود.
انسداد شناختی تمایل به از بین بردن هرگونه اثری از عدم قطعیت در مورد یک فکر یا موقعیت خاص است. چرا مردم این کار را میکنند؟ زیرا به این معنی است که بدون آن، آنها کنترلی بر موقعیت نخواهند داشت. عدم قطعیت یکی از بزرگترین دشمنان ماست.
"ذهنهای بزرگ در مورد ایدهها بحث میکنند. اما ذهنهای متوسط در مورد رویدادها و ذهنهای کوچک در مورد افراد."
-النور روزولت-

پس برای پرورش فروتنی فکری چه کاری میتوانید انجام دهید؟ برای شروع، باید مایل باشید به دیدگاهها و استدلالهای دیگران گوش دهید و تغییر را بپذیرید.
دلیلش این است که ایدههایی که دیروز درست میدانستید، ممکن است امروز اشتباه باشند یا ناقص باشند، چه کسی میداند؟ اما چگونه میتوانید این را عملی کنید؟
چندین استراتژی میتواند به شما در پرورش فروتنی فکری کمک کند. ما در زیر به آنها اشاره خواهیم کرد.
با این حال، ضروری است که بدانید باید خودخواهی خود را ساکت کنید و از تخت سلطنت پایین بکشید.
برای انجام این کار، باید بپذیرید که گاهی اوقات قربانی سوگیریهای شناختی و برده این باور هستید که تعصب کمتری نسبت به دیگران دارید.
نظرات، چه نظرات خودتان و چه نظرات دیگران، بسته به شرایط و نحوه نگاه شما به آنها متفاوت است.
چند بار از انجام کاری یا گفتن چیزی که قبلاً حتی به آن فکر نکرده بودید، شگفتزده شدهاید؟ در مورد آن فکر کنید.
بنابراین، اگر میخواهید بذر انعطافپذیری ذهنی را بکارید تا میوه فروتنی فکری را پرورش دهید، میتوانید:
ممکن است در مورد یک موضوع یا موقعیت خاص اشتباه کنید.
به عبارت دیگر، وقتی شخص دیگری با شما صحبت میکند، ذهن خود را از تمام افکار دیگر آزاد کنید و تمام توجه خود را روی آنچه که سعی دارد به شما بگوید متمرکز کنید.
برای انجام این کار، باید با تمایل به آماده کردن آنچه که میخواهید به آنها بگویید در حالی که با شما صحبت میکنند، مبارزه کنید.
شما همیشه مجبور نیستید با هر چیزی که مردم به شما میگویند موافق باشید، اما این بدان معنا نیست که نمیتوانید به نظرات آنها احترام بگذارید.
انسانها اغلب تمایل دارند در جنگهایی بجنگند که به ندرت برندهای دارند.
ما سعی میکنیم شخص دیگر را متقاعد کنیم که حق با ماست، اما آنچه اتفاق میافتد اغلب کاملاً برعکس است.

انعطافپذیری و کنجکاوی دو عنصر اساسی برای یادگیری و مبارزه با انعطافناپذیری هستند. زیرا اگر از دیگران یاد نگیرید، از چه کسی قرار است یاد بگیرید؟
یک تمرین خوب برای ایجاد فروتنی فکری، زیر سوال بردن باورهایتان و مهمتر از همه، نیاز شما به همیشه درست بودن است.
چرا همیشه میخواهید درست باشید؟ پاسخ به این سوال میتواند کلید را به شما بدهد.
کشف سبکهای زندگی دیگر، نظرات دیگر و دیدگاههای دیگر از واقعیت، حتی اگر در ابتدا شما را شوکه کنند، راهی برای گسترش دیدگاههای شماست.
علاوه بر این، این یک راه خوب برای آموزش مغز شما برای باز بودن در جستجوی جایگزینها است.
مهمترین دانشمند قرن بیستم، آلبرت انیشتین، که ضریب هوشی او ۱۶۰ بود، نیز مفهوم فروتنی فکری را مهم میدانست.
گواه این گفته او این است: "یک نابغه واقعی اعتراف میکند که هیچ چیز نمیداند". ما همچنین مثالی از بنجامین فرانکلین داریم که قبل از شروع بحث، میگفت: "ممکن است اشتباه کنم، اما...".
همانطور که میبینید، فروتنی فکری متحد خوبی است که به شما کمک میکند تا با چسبیدن به باورهایتان مبارزه کنید.
همچنین به شما کمک میکند تا در سطح شخصی و اجتماعی به رشد خود ادامه دهید. این کلید، دری به سوی یادگیری و پادزهری برای تکبر است.
به شما یادآوری میکند که کلیدهای روابط شما در تحمیل یا تقاضا یافت نمیشوند، بلکه در درک، انعطافپذیری، احترام و غنیسازی هستند که همگی از آشنایی با دیدگاههای دیگر ناشی میشوند.
کانال تلگرامی سواد زندگی: savadzendegi@