به گزارش خبرگزاری مهر، کتاب «بیا تماشا کن» روایت زندگی شهید مهدی باکری فرمانده لشکر ۳۱ عاشورا است. این اثر توسط محمد صادق درویشی از سوی انتشارات مرزوبوم مرکز اسناد، تحقیقات و نشر معارف دفاع مقدس و مجاهدت های سپاه در ۸۱۶ صفحه منتشر شده است.
کتاب حاضر در ۹ فصل به شرح زندگی و کارنامه عملیاتی شهید مهدی باکری پرداخته است. روایت، با تولد او آغاز و با شهادتش به پایان میرسد. فصل اول این اثر با دوران کودکی و نوجوانی او آغاز میشود و تا مقطع دانشگاه و سربازی او ادامه مییابد و با آغاز انقلاب فصل اول به پایان میرسد.
در فصل دوم که پیرامون مسائلی چون پیروزی انقلاب اسلامی، دادستانی، شهرداری، ازدواج و موضوعاتی که تا آغاز جنگ برای شهید باکری اتفاق میافتد را روایت میکند. فصل سوم اثر به مقطع جهاد سازندگی و کارنامه فرماندهی عملیات در سپاه ارومیه میپردازد.
در فصل چهارم، که روایتگر شهید مهدی باکری در قامت جانشین شهید احمد کاظمی در لشکر ۸ نجف و نقش او در عملیات فتح المبین و بیت المقدس را نشان میدهد. فصل پنجم با فرماندهی مهدی باکری بر لشکر ۳۱ عاشورا آغاز میشود و در ادامه به سه عملیات مهم و تاثیرگذار دفاع مقدس یعنی رمضان، مسلم و والفجر مقدماتی می پردازد و مطالب تا سال ۱۳۶۱ پیش میرود.
در فصل ششم به عملکرد مهدی باکری در سال ۶۲ به ویژه در سه عملیات والفجر ۱،۲ و ۴ مورد پرداخته میشود. فصل هفتم، فرماندهی مهدی باکری و رخدادهای عملیات سرنوشت ساز خیبر روایت میشود.
در فصل هشتم نیز سال ۶۳ را با موضوعات گوناگونی که در آن زمان وجود داشته است مورد بررسی قرار داده و مهدی باکری را در این سال دنبال میکند و در نهایت، فصل آخر کتاب به عملیات بدر و شهادت او اختصاص پیدا کرده است.
در بخشی از مقدمه کتاب میخوانیم:
هدف اصلی و انگیزه پیشبرنده در تمام طول مسیر هشت ساله تحقیق و نگارش این کتاب، میل غریب به نزدیکی و شاید اتصال به مهدی باکری بود: در نام و شمایل او، در یاد و خاطره جامانده از او چیزی وجود داشت و دارد، که با همه سکوت و میل به نهانماندگی در دل هستی (که به احمد کاظمی گفته بود: دعا کن من هم بروم، مثل حمید، بینشانِ بینشان) انسان را به سوی خودش میکشد. شبیه نقطه کانونی زخمی و جراحتی که میلی به فشردن آن و دردکشیدن وجود دارد. انگار در لایههای نهان این درد، عمیقترینِ دلآسودگیها و خوشیها منتظرت باشد. در این زمانه پرحسرت و پرمصرف، در این روزگار کمرمق و کمکیفیت، نوشتن از مهدی باکری و آویختن به نام او، شاید طنابی بود که از قعر چاه رخوت و وابستگی به دنیا خارجت میکرد، وگرنه چه نیازی داشت و دارد مهدی باکری به روایت کارنامهاش؟ آن که مینویسد، محتاج سخنگفتن از او است.












