ما گرسنه نیستیم آقای پزشکیان!
روزنامه جوان نوشت:
«ما روی طلا خوابیدهایم، ولی گرسنههستیم»؛ «ما روی نفت و گاز نشستهایم، اما گرسنهایم». در روزهای اخیر، تکرار چندباره این جملات از زبان رئیسجمهور، واکنشهای فراوانی در محافل کارشناسی و سیاسی برانگیخته است. سخنی که اگرچه شاید با نیت تلنگر و نقد ساختارهای ناکارآمد بیان شدهباشد، اما در سطح گفتمان عمومی و رسانهای، بار معنایی و پیامدهای سیاسی گستردهای دارد. در عصر ما ملتها با تصویر و روایت خویش در جهان شناخته میشوند؛ کشورها از ابزارهای گوناگون، از فیلم و سینما تا مستند و رمان و کنترل شبکههای اجتماعی و به خدمت گرفتن اینفلوئنسرها و سخنرانی در مجامع عمومی و رسانهها بهره میگیرند تا چهرهای قدرتمند و برساخته از خود در جهان به نمایش بگذارند. در چنین عصری تأکید مستمر بر فقر و گرسنگی، نهتنها پیام هشدارآمیز داخلی ندارد، بلکه تصویری متزلزل از توان و شأن ملی به بیرون مخابره میکند.
مرور شاخصهای معتبر جهانی نظیرGlobal Hunger Index که توسط نهادهای مستقل بینالمللی منتشر میشود، گواهی میدهند که ایران در ردیف کشورهای دارای سطح «پایین گرسنگی» قرار دارد؛ با امتیازی کمتر از ۸ و فاصلهای قابلتوجه از کشورهای منطقه که با بحران تغذیه جدی مواجهند. در حالیکه افغانستان، پاکستان و حتی مصر در طبقه «جدی» یا «متوسط» این شاخص جای گرفتهاند، ایران بهعنوان کشوری با زیرساختهای قابلاتکا، نیروی انسانی متخصص و ظرفیتهای گسترده تولیدی، از نظر شاخصهای تغذیهای و سلامت عمومی در وضعیت مطلوبتری قرار دارد. یعنی شیوع گرسنگی و دغدغه بقا در ایران، به هیچ عنوان مطرح نیست. این بدان معناست که روایت رسمی کشور نباید بر محور «گرسنگی» شکل بگیرد، بلکه بر محور «ظرفیت بالفعل و بالقوه» است که میتواند اعتماد ملی و امید عمومی را تقویت کند و اگر استفاده از این الفاظ به صورت نمادین و کنایی و صرفاً برای اشاره به ضعفهای درونی است، بهتر است مشاوران و دلسوزان آقای رئیسجمهور مشورتهای لازم را در استخدام واژگان به ایشان عرضه کنند.
در سیاست و ارتباطات، زبان یک رئیسجمهور صرفاً ابزار بیان نیست، بلکه سازنده ذهن جمعی و جهتدهنده افکار عمومی است. وقتی عالیترین مقام اجرایی کشور در تریبونهای رسمی بر فقر و ناتوانی تأکید میکند، در واقع چارچوبی ذهنی میسازد که مردم خود را در آینه ضعف میبینند، نه در آینه توانایی. این در حالی است که بخش قابلتوجهی از دستاوردهای ملی در حوزه سلامت، آموزش، زیرساخت، امنیت غذایی و توسعه انسانی، شایسته برجستهسازی و روایت است. در جهانی که جنگ روایتها، سنگر نخست قدرتهاست، تکرار گزارههایی از این دست، به معنای واگذاری میدان روایت به دیگران است.
******
گروسی و ادامه خط خیانت علیه ایران
روزنامه قدس نوشت:
اظهارات تازه رافائل گروسی علیه برنامه هستهای جمهوری اسلامی، جایگاه واقعی و تنزل یافته مدیر کل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در نقش یک جاده صافکن و کارگزار غربی و عبری برای فشار بر ایران و نه یک فرد در رأس نهاد تخصصی جهانی در حوزه اتمی را بار دیگر اثبات کرد. در شرایطی که بسیاری رویکرد جانبدارانه گروسی در آستانه جنگ ۱۲روزه و به ویژه صدور قطعنامه ضدایرانی در شورای حکام آژانس را به عنوان چراغ سبزی در آغاز تجاوز آمریکا و رژیم صهیونیستی به خاک کشورمان تعبیر میکنند، حال آقای مدیر کل دوباره در همان مسیر پادویی برای دشمنان ظاهر شده و اظهاراتی بر زبان رانده که تحلیل آن خالی از لطف نیست.
رافائل گروسی در گفتوگو با روزنامه سوئیسی «لو تمپس» علناً از علاقه خود برای رسیدن به دبیر کلی سازمان ملل سخن رانده و در ادامه مواضع مبهم، دوپهلو و خط اتهامزنی خود درباره ایران میگوید: «اگرچه ترامپ از «نابودی» تأسیسات هستهای صحبت میکند، اما دانش فنی آنها از بین نرفته است. سانتریفیوژها نیز قابل بازسازی هستند. ایران هنوز حدود ۴۰۰ کیلوگرم (اورانیوم) غنی شده تا ۶۰ درصد را در اختیار دارد که کمی کمتر از سطح درجه تسلیحاتی است. اگر این روند ادامه یابد، ایران مواد کافی برای تقریباً ۱۰ بمب هستهای را خواهد داشت! برای همین باید بازرسیها از سر گرفته شوند. اگر دیپلماسی شکست بخورد، من از توسل دوباره به زور میترسم!»
این نوع موضعگیری فردی که در مقام ریاست بر یک نهاد فنی باید بر اساس دادههای واقعی اظهار نظر کرده نه بر اساس حدسیات، مکمل نقشه دشمن باشد بسیار پرسشبرانگیز است. ابراهیم عزیزی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس در تشریح این وضعیت معتقد است: «مدیرکل آژانس مدتی است از مسیر حرفهای و بیطرفانه خود خارج شده و به عنوان ابزاری در اختیار ابرقدرتها قرار گرفته و این رفتار و عملکرد نشانه افول و سرسپردگی آژانس بوده و آسیبهای زیادی به اعتماد کشورها و اعتبار این نهاد وارد کرده است. یکی از علتهای اصلی جنگ ۱۲روزه همین گزارشهای مغرضانه و بی پایه و اساس بود. گروسی اما به جای اصلاح روند برای بازگرداندن اعتبار آژانس بر ادامه مسیر غلط اصرار میکند. این در حالی است که جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده بر مسیر حفظ منافع ملی ملت ایران به خصوص صنعت هستهای ایستاده است و گزارشهای غلط و دروغین مانع مسیر ایران نخواهد شد و منافع ملت همان است که دنبال میشود».
اکنون پرسش این است که اهداف این صحبتها چیست و چه مسائل پنهانی در پس آن نهفته است؟ پاسخ این است که گروسی تنها منافع آمریکا را مد نظر دارد و پایبند به اصول حرفهای خود نیست. صحبتهای کنونی او هم نوعی خطدهی برای اعمال فشار بر ایران در پرونده هستهای است؛ موضوعی که ترامپ از طریق سیاست فشار حداکثری مد نظر دارد و آژانس مکمل این پازل است.
******
پاتک گنجی به زیدآبادی
روزنامه کیهان نوشت:
سخنان زیدآبادی با اعتراض اکبر گنجی اصلاحطلب خارجنشین مواجه شد. احمد زیدآبادی با اشاره به مناظرهاش با حمید رسایی نوشته بود: «در مناظره، وی خودش را جای آمریکا گذاشت و از من خواست که در نقش جمهوری اسلامی با او مذاکره کنم. بعد هم بلافاصله گفت؛ هستهای را بده بیا! موشک را بده بیا! پاسخم این بود که آمریکا به اندازۀ وی اینقدر بیمنطق نیست! حالا حامیان آقای رسایی همین نکته را برجسته کرده و میگویند که فلانی از خواست آمریکا برای کاهش برد موشکهای ایران بیخبر است! قاعدتاً من بنا به حرفهام، بیش از آنان از مطالبات آمریکا از ایران اطلاع دارم چون همهاش رسانهای شده است. حرف من این بود که وقتی یک مقام آمریکایی پشت میز مذاکره مینشیند، بعید است پشت سر هم تکرار کند؛ بده بیا! لابد طرحی وسط میگذارد که اساسش بده- بستان است. در حقیقت این هنر دیپلماتهای ایرانی است که قادر به هدایت مذاکرات به سمتی متوازن و معقول و شفافسازی امتیازات پیشنهاد شده باشند. ما هنوز نمیدانیم که آمریکا در مقابل آنچه از ایران طلب میکند، چه امتیاز مشخصی ارائه میدهد چون این موضوع هنوز رسانهای نشده است. آیا آمریکا در برابر تعلیق یا تعطیل صنعت هستهای، حاضر به لغو تحریمها در سطحی کاملاً ملموس و مؤثر است؟ آیا نگرانیهای امنیتی مشروع ایران را به رسمیت میشناسد؟ و اگر میشناسد، در مقابل فرض کاهش برد موشکها، حاضر به ارائۀ چه نوع تضمینهای امنیتی است؟ اینها مسائلی است که در پشت یک میز مذاکرۀ معقول و مدنی میتواند مورد بحث و شفافسازی قرار گیرد».
در واکنش به این تجاهل و بیخبری نسبت به بیمنطقی و زورگویی دولت ترامپ، اکبر گنجی، فعال سیاسی اصلاحطلب در کانال خود نوشت: «درباره این جمله که «وقتی یک مقام آمریکایی پشت میز مذاکره مینشیند، بعید است پشت سر هم تکرار کند؛ بده بیا! لابد طرحی وسط میگذارد که اساسش بده- بستان است» باید گفت: از ۲۳ فروردین تا ۲ خرداد که ۵ دور مذاکره میان ایران و آمریکای ترامپ برگزار شد، «هیچ متنی» تاکید میکنم «هیچ متنی» از سوی آمریکا به طرف ایرانی ارائه نشد و صرفا این طرف ایرانی بود که از همان دور اول با پیشنهادات مکتوب پشت میز مذاکرات حاضر شد. در نهایت، پس از دور پنجم، نامهای ۱۵بندی را آمریکا از طریق وزیر خارجه عمان به ایران منتقل کرد که در آن نامه از ایران درخواست شد: ۱. تمام زنجیره غنیسازی ایران باید تعطیل شود و از بین برود. ۲. مذاکرات موشکی آغاز و ایران باید محدودیتهایی را در این حوزه بپذیرد. ۳. ایران باید از گروههای مقاومت مورد حمایت خود دست بکشد. نکته قابلتوجه این بود که در این نامه هیچ اشارهای به اینکه در قبال پذیرش همه این خواستهها از سوی ایران، آمریکا چه امتیازی را به تهران میدهد. یعنی در واقع همان «بده بیا!» بدون هیچ مابهازایی! از نظر تصمیمگیران ایرانی پذیرش این نامه چیزی جز همان «تسلیم بیقید و شرط» نبود که بر همین اساس، پاسخی متناسب با آن تنظیم و به آمریکا تحویل داده شد. برخلاف نظر آقای زیدآبادی به نظرم ایران در مذاکره با دولت ترامپ حاضر به دادن امتیازات بیشتری حتی فراتر از برجام بود، اما طرف مقابل قصد نداشت امتیازی بدهد و میگفت با ما توافق کنید تا بمباران نشوید!».
******
به اندازه چای دبش درباره کرسنت هم شفاف باشید!
سایت رجانیوز نوشت:
غلامحسین محسنی اژهای، رئیس قوه قضائیه طی سفر خود به ایلام در پاسخ به سوال یکی از دانشجویان با موضوع سرنوشت پرونده خسارت کرسنت اظهار کرد: «یکی از دانشجویان گرانقدر در خلال صحبتهایش به موضوع برجام و کرسنت و خسارتهای این قراردادها اشاره کرد؛ در رابطه با کرسنت باید بگویم که دو دیدگاه در این خصوص وجود دارد؛ یک دیدگاه معتقد است که عامل اصلی تحمیل خسارات موجود، انعقاد قرارداد کرسنت است و دیدگاه دیگر معتقد است که نحوه لغو این قرارداد، عامل تحمیل خسارات موجود است، ما به هر دو دیدگاه پرداختهایم، آن مقداری که افراد باید تحت تعقیب قرار میگرفتند تحت تعقیب قرار گرفتند و حکم برای آنها صادر شد».
هرچند که انتظار میرود حجتالاسلام اژهای، نام محکومان و مجازات تعیین شده برای دستاندرکاران این ضرر ملی را پس از گذشت ۱۵ سال اعلام کنند اما پاسخ غیرشفاف ایشان به این سوال، قرابت چندانی با ابعاد پیچیده پرونده کرسنت ندارد. هنوز هم ابهامات گسترده مردم نسبت به خسارت عظیم قرارداد مذکور به قوت خود باقی مانده است و مشخص نیست که چه سرنوشتی در انتظار متهمان این پرونده قرار دارد. همچنین بررسی موارد مشابه این پرونده در موضوع جرائم اقتصادی نشان میدهد که قوه قضائیه در گذشته رویکرد متفاوتی برای برخورد و اعلام علنی نتیجه دادرسیهای خود داشته است.
برای مثال در مورد پرونده چای دبش، ظرف دو سال حکم نهایی صادر شد و حتی دو تن از وزرای دولت سیزدهم هم با وجود آن چه هیچ اتهام فساد اقتصادی نداشتند تحت عنوان ترک فعل محکوم شدند، اما هنوز هم پس از ۲۰ سال از آغاز فرایند قضایی پرونده کرسنت نه تنها پاسخ شفافی از سمت قوه قضاییه منتشر نمیشود بلکه هیچ اطلاعات مشخصی از حکم صادره برای برای بیژن زنگنه، وزیر اسبق نفت که نه متهم ردیف ۲۰ بلکه متهم ردیف اول خسارت هنگفت کرسنت است هم عمومی نمیشود. در پرونده چای دبش، بازپرس پرونده و روابط عمومی قوه قضاییه در اثر فعالیتهای گسترده رسانهای خود عملا به یکی از طرفهای دعوا تبدیل شده بودند و بارها در جریان مصاحبههای خود در مورد متهمان این پرونده اظهارنظر کرده بودند.
احکام مربوط به فاطمی امین و ساداتی نژاد که متهمان ردیف ۱۸ و ۲۱ آن پرونده بودند بارها بصورت رسمی اعلام شد و توضیحات مفصلی در مورد حکم بحثبرانگیز وزرای دولت سیزدهم اعلام گردید. اما در عوض، بیژن زنگنه بعنوان شخصیت کلیدی فساد کرسنت از حاشیه امن قابل توجهی برخوردار است و قوه قضاییه تصمیم گرفته تا این پرونده را در سکوت خبری مختومه کند. از سوی دیگر رییس عدلیه در پاسخ خود به اختلاف نظر کارشناسان در مورد پرونده کرسنت اشاره کرده و دو دیدگاه متفاوت صاحبنظران را تشریح نمود. اما قابل توجه است که اختلاف دیدگاه صرفا مربوط به کرسنت نبود و پرونده چای دبش هم شامل نظرات مهم و متفاوتی بود که در مصاحبهها و توضیحات منتظر شده از مسئولان قوه قضائیه به آنها اشاره نشده بود.
شنیدهها حاکی از آن است که وزارت اطلاعات بعنوان ضابط قضائی رسمی، جمعبندی کاملا متفاوتی نسبت به رویکرد دستگاه قضاء در پرونده چای دبش داشته و دو وزیر دولت سیزدهم را از اتهامات وارده مبرا میدانسته است اما در خلال اظهارات روابط عمومی قوه قضاییه، بازپرس پرونده و محسنی اژهای هیچ اشارهای به استدلال متفاوت وزارت اطلاعات نشده بود. لازم به ذکر است که قوه قضائیه حتی در اعلام نام متهمان نهایی هم میان پروندههای چای دبش و کرسنت برخورد دوگانهای از خود نشان داد. پاسخ اخیر حجةالاسلام اژهای این حدس را تقویت میکند که گویا دستگاه قضاء بنا دارد تا هیچ نامی از بیژن نامدار زنگنه، متهم ردیف اول خسارت ۱۸ میلیارد دلاری کرسنت به میان نیاورد و اجازه بدهد تا او بدون هیچ مجازات مشخصی، هر روز در رسانهها علیه مخالفان خود مطالب تهدیدی و شکایت مطرح کند. اما در عوض، نقش متهمان ردیف ۱۸ و ۲۱ پروندهی به مراتب کوچکتر چای دبش بهگونهای بازتاب پیدا میکند که انگار وزرای دولت شهید رئیسی صحنهگردانان اصلی آن فساد سه میلیارد دلاری بودهاند.
این دوگانگی در اطلاعرسانی پیرامون یک فساد گسترده مالی که مجرمان و محکومان زیادی از مقامات دولت اصلاحات دارد و وقوع آن، ناشی از جعل، تبانی و رشوه است، در مقایسه با پرونده چای دبش که مربوط به تخلفات ارزی بخش خصوصی بوده و عنوانی بیش از اهمال مدیریتی و ترک فعل برای وزرای دولت سیزدهم در آن شمرده نشده، بسیار جای سوال دارد. نکته دیگر آن که رئیس قوه قضائیه که برای پرونده چای دبش خیلی زود به میدان آمد و آن را «افتخار نظام» دانست، پس از گذشت دو سال از صدور برخی احکام کرسنت، هنوز اطلاعات دقیقی از برخورد عدلیه با متهمان این پرونده منتشر نکردهاند.
******
پزشکیان خلوص نیت دارد اما برنامه ندارد/ باید به رییس جمهور کمک کرد
سایت نامهنیوز نوشت:
در فضایی که انتظار می رود دولت و مجلس با اراده به سمت حل مشکلات عمومی مردم گام های بلند و معنادار بردارند، به نظر می رسد که ترجیح می دهند با کارهای نمایشی خود را نزد افکارعمومی کوشا و پیگیر معرفی کنند. از ابتدای هفته تا انتهای هفته رئیس جمهور و وزرا نه روزی یک بار بلکه چند مرتبه در روز به همایش ها و نشست های مختلف می روند و حضار جلسه را پند و نصیحت می کنند. اگر هم به همایش و مراسم نروند، وزرا میزبان رئیس جمهور یا معاون اول رئیس جمهوری هستند یا وزیری با وزیر دیگر تفاهم نامه امضا می کند.اوضاع مجلس هم که گفتن ندارد، نمایندگان دنبال سوژه می گردند تا شلوغ بازی راه بیندازند یا با تصویب قوانین بلااستفاده برای موکلان خود نمایش دلسوزی برپا کنند.
عباس سلیمی نمین در گفتگو با نامهنیوز درباره اصرار دولت به کارهای نمایشی گفت: «شرایط امروز کشور متناسب با تحریم های روزافزون است، نباید انتظار داشت که امور در یک روند ساده به پیش رود. برای عبور از این وضعیت نیازمند به راهکارهایی در درون راهکارهای دیگر هستیم تا بتوانیم شرایط موجود را به نوعی پشت سر بگذاریم».
وی افزود: «گرچه دولت از طیف اصلاح طلبان محسوب می شود اما از یک شاکله سیاسی و حزبی برخوردار نیست. وقتی رئیس جمهور پشتوانه حزبی و گروهی ندارد دشواری کارش مضاعف می شود چون علاوه بر تحریم ها، دولت فاقد تشکیلاتی است که بتواند امور را در مسیر خودش قرار دهد».
این تحلیلگر مسائل سیاسی یادآور شد: «البته ضعف های دولت را نیز نمی توان منکر شد. رئیس جمهور و دولت در کنار قوت ها، دارای ضعف هایی هم است. آقای پزشکیان خیلی تدبیر سیاسی برای امور کشور ندارد. او تلاش و فعالیت زیادی انجام می دهد اما فاقد یک برنامه مشخص است. البته برنامه مشخص برای اداره امور کشور باید قبل از پیروزی در انتخابات ریاست جمهوری تدوین می شد. یعنی حین اجرا نمی توان برنامه مشخصی را تدوین کرد چون در حین اجرا مسئولان آنقدر با مشکلات متعدد محاصره می شوند که نمی توانند همزمان با آن برنامه هم بنویسند».
وی ادامه داد: «آقای پزشکیان در زمان انتخابات ریاست جمهوری بارها اعلام کرد که نظرات کارشناسان را در اجرا دنبال می کند اما هر تشکیلات و گروهی کارشناسانی متناسب با اندیشه و تفکر خودش دارد. به عبارت دیگر گاهی نظرات کارشناسی با هم در تضاد کامل قرار می گیرد».
سلمین نمین گفت: «رئیس جمهور خلوص نیت، صداقت و رو راستی دارد و بری از اعوجاجات برخی روسای جمهور گذشته است بنابراین با وجود بدون برنامه بودن دولت، براساس وظیفه ملی و دینی باید به رئیس جمهور کمک کرد تا امور کشور پیش برود. در حال حاضر دولت اقدامات خوبی انجام داده و توانسته با برخی همسایگان رابطه استراتژیک و راهبردی برقرار کند اما هر از گاهی اتفاقاتی می افتد که تمرکز را از دولت می گیرد و انرژی ها هدر می رود. اگر اتحاد و اتفاق حاکم باشد و از راهبردهای کلان نظام تبعیت شود، مسائل و مشکلات با سهولت بیشتری حل و فصل می شوند».
******
جنجالآفرینیهای ناتمام روحانی
اخیراً فیلمی در شبکه اجتماعی مربوط به اظهارات حسن روحانی در جمع استانداران دولت اعتدال منتشر شده که او هجمهها و حملات بسیاری زیادی علیه مجلس انجام میدهد و نیش و کنایههایی را به نمایندگان مجلس وارد میسازد. برخی تحلیلگران معتقدند این اظهارات روحانی در راستای رادیکالکردن فضای سیاسی به منظور فراموشی افکار عمومی نسبت به فجایع برجام و مکانیسم ماشه است.
رئیس دولت اعتدال مدعی شده: «این روزها بحث میکنند که مجلس چه گفته یا چه تصمیمی گرفته، اما سؤال اینجاست که مجلس چه میزان از مردم را نمایندگی میکند و چه درصدی از آرای واقعی مردم را در اختیار دارد؟ حتی اگر فرض کنیم همهچیز از نظر قانونی درست است، یک نکته روشن است: ۸۰ درصد مردم با این تصمیمها مخالفند. قانونگذاری برخلاف نظر اکثریت قاطع مردم، قانون نیست. وقتی ۹۰ درصد مردم با موضوعی مخالفند و گفته میشود مجلس رأی داده و شورای نگهبان تأیید کرده، این دیگر چه ارزشی دارد؟ اگر اختلاف ۵۰ به ۵۰ یا حتی ۴۰ به ۶۰ باشد، قابل قبول است، اما وقتی ۹۰ درصد مردم در یکسو هستند، نمیتوان آن را قانون دانست. از نظر شکلی شاید نتوان ایراد حقوقی گرفت؛ مجلس تصویب کرده و شورای نگهبان تأیید نموده، اما روح چنین قانونی درست نیست؛ قانونی است که روح آن فاسد است».
این سخنان، واکنش سخنگوی هیئترئیسه مجلس را به دنبال داشت و عباس گودرزی در واکنش به اظهارات رییس دولت های یازدهم و دوازدهم گفت: «جناب آقای روحانی؛ مشکلات امروز متأثر از سیاستهای غلط دوران خسارتبار مسئولیت ۸ ساله جنابعالی در سمت ریاستجمهوری است. هشت سال کشور را متوقف کردید! صنعت، کشاورزی، محیطزیست و حتی آب شرب مردم را به زلف اراده دشمن گره زدید و محصول آن همه هیاهو، شد اسنپبک!»
وی ادامه داد: «شما برای گزارش صد روزه و قیافه گرفتن پیش مردم، با سیاست «هر توافقی از عدم توافق بهتر است»، چرخ پیشرفت کشور و چرخ سانتریفیوژها را با هم متوقف کردید! مردم هنوز دوره تلخ و بیثمر ریاستجمهوری جنابعالی را فراموش نکردهاند».
گودرزی خاطرنشان کرد: «جناب آقای روحانی؛ امروز دولت، مجلس و همه ارکان نظام، در کنار مردم عزیز و با شرافت ایران، با اتحاد مقدس و حفظ انسجام ملی، دشمنان را ناامید کردهاند؛ اما ظاهراً جنابعالی از این وضعیت دلخورید که با کنایه و به طرق مختلف سعی در تشویش افکار عمومی دارید».
سخنگوی هیئترئیسه مجلس در پایان گفت: «امام رحمتاللهعلیه در پاسخ به آن کسی که گفته بود «قانون را قبول ندارم» فرمودند:«غلط میکنی قانون را قبول نداری، قانون تو را قبول ندارد!» آقای روحانی؛ کسی که در اتاق شیشهای نشسته است، به سمت دیگران سنگ پرتاب نمیکند!»
******
در مذمت خودنمایی بورژوایی
روزنامه صبحنو نوشت:
در تازهترین قسمت برنامه «پامپ» با اجرای امیرحسین قیاسی، حضور فریبا نادری بهعنوان یک اتفاق متفاوت مطرح شد؛ چرا که برای نخستینبار این برنامه میزبان یک مهمان زن بود. این تجربه اما، در نهایت به اتفاقی منفی وپرحاشیه بدل شد که طعم ناخوشایند فخرفروشی را در ذهن بسیاری از مخاطبان برجای گذاشت. فریبا نادری، بازیگر ایرانی که عموم مخاطبان او را به واسطه نقشآفرینی در سریال «ستایش» میشناسند، در «پامپ» که ساختاری متفاوت دارد و مبتنی بر بذلهگوییهای بیهدف و تفننی است، حضور یافت؛ اما گویا خانم بازیگر سبک شوخیهای این برنامه را به درستی درک نکرده بود و در طول گفتگو بارها به شکلهای مستقیم یا غیرمستقیم، به مدل خودروی شخصیاش، محل زندگیاش در شمال تهران و سفرهای خارجی خود اشاره کرد؛ موضوعاتی که اگرچه در ظاهر با لحن شوخی بیان میشدند، اما در باطن، تلاشی برای نمایش موقعیت رفاهی و اجتماعی او بودند.
در مقابل، امیرحسین قیاسی نیز طبق معمول نقش منفعل و بیضابطه خود در برابر چهرههای مشهور و سلبریتیها را ایفا کرد و با خندههای بیموقع و تأییدهایی که حاکی از ذوقزدگی این مجری جوان بودند، نهتنها این روند را متوقف نکرد، بلکه به نوعی در آتش خشم عمومی هم دمید و تلاش کرد تا با شوخیهایش به حرفهای خانم بازیگر مشروعیت ببخشد.طبعا این انتظار از امیرحسین قیاسی وجود نداشت که چهره در هم بکشد و پند اخلاقی بدهد، اما او آنقدر در شوخی توانمند هست که اگر میخواست میتوانست لحن نادری را به استهزا بگیرد.
تحلیل دقیقتر اما نشان میدهد که ماجرا بسیار عمیقتر از یک «شوخی ساده» است. گویههای فریبا نادری در مرزی میان شوخی و جدی بودند؛ جملاتی که هم لحن طنز داشتند و هم حامل نوعی میل آشکار به خودنمایی بودند. با این حال، حتی اگر بپذیریم که همه این عبارات متبخترانه صرفاً جنبه تفنن و مزاح داشتهاند، باز هم نمیتوان از این واقعیت گذشت که اختلاف طبقاتی، در هیچ فرهنگ و جامعهای، موضوع مناسبی برای شوخی نیست. بذلهگویی متفرعنانه و تمسخرآمیز درباره فاصله طبقاتی، در کشوری که بخش عظیمی از مردمش با بحران معیشت، تورم و فشار اقتصادی دستوپنجه نرم میکنندو صورتشان را با سیلی سرخ نگه میدارند، اگر بنا باشد با مودبانهترین عبارت ممکن توصیف گردد، رفتاری «ناجوانمردانه»است.
در این میان، البته بخشی از واکنشهای تند و توهینآمیز کاربران نیز از مرز نقد اخلاقی عبور کرده و به حوزه خشونت کلامی رسیده است. طرح مسائلی درباره زندگی شخصی فریبا نادری یا شغل همسرش به عنوان یک دامدار یا دارویی که نادری مصرف میکند، همگی انتخابهای فردی او هستند که وسط کشیدنشان، نهتنها کمکی به نقد فرهنگی نمیکند، بلکه چهره منتقد را نیز مخدوش میسازد. با این حال، نمیتوان از این واقعیت هم غافل شد که کنش اولیه این بازیگر، یعنی سخن گفتن اغراقآمیز او از رفاه شخصی و طبقه اقتصادیاش در یک برنامه عمومی، زمینهساز شکلگیری چنین واکنشهایی شد. حاشیههای این قسمت از «پامپ» نشان دادند که شوخی هم قواعد خودش را دارد و فخرفروشی اگر از حد خارج شود، به نوکیسگی و تلاش برای تحقیر اقشار فرودست تعبیر میشود. طبعا طنز هم مستلزم بیمبالاتی نیست و برنامهای که میتوانست با حضور نخستین مهمان زن، گامی رو به جلو در تنوع محتوایی خود بردارد، در اثر بیدقتی و فقدان درک موقعیت، به نمادی از یک شکاف بزرگ بدل شد.
******
تخریب رویکرد دیپلماسی نگاه به شرق توسط غربگرایان
خبرگزاری مهر نوشت:
یکی از تحولات اخیر در فضای سیاسی و رسانهای کشور، بازتولید گفتمان مذاکرهگرایی توسط طیفی است که طی دهه ۹۰ پرچمدار آن بودند. طی روزهای اخیر، انتشار مصاحبهها و یادداشتهایی از سوی چهرههای نزدیک به دولتهای یازدهم و دوازدهم نشان میدهد که این جریان سیاسی در تلاش است با ایجاد شبهه در فضای عمومی، راهبرد شکستخورده خود را بار دیگر بهعنوان راهبرد سیاست خارجی جمهوری اسلامی معرفی کند. این تلاشها در حالی صورت میگیرد که تجربه یک دهه اتکای افراطی به برجام و گفتگو با غرب، نه تنها دستاوردی پایدار برای منافع ملی ایران نداشت، بلکه منجر به اتلاف منابع، بیثباتی در سیاست خارجی و گسترش تحریمها شد.
وقتی حیات یک جریان سیاسی به یک پارادایم گره بخورد، حتی شکستهای مکرر نیز باعث نمیشود که آن جریان از بازتولید ایدئولوژی خود دست بکشد. جریان غربگرا در ایران، عملاً همه سرمایه اجتماعی و سیاسی خود را بر ایده «ارتباط با غرب از مسیر مذاکره» بنا کرد. این جریان نیز بارها برخلاف توصیههای رهبر انقلاب، مسیر اقتصاد و سیاست کشور را به همین مذاکرات گره زد. حال که این راهبرد به بنبست رسیده و با فعال شدن مکانیسم ماشه حتی از منظر حقوقی نیز بلاموضوع شده است، بازماندگان این جریان برای زنده نگهداشتن حیات سیاسی خود تلاش میکنند با تحریف واقعیتها، به این گفتمان «تنفس مصنوعی» بدهند. از دیدگاه نظریههای واقعگرایی در روابط بینالملل، هر کشوری نهایتاً منافع ملی خود را دنبال میکند و نه اخلاقیات یا تعهدات حقوقی. تجربه جمهوری اسلامی ایران با ایالات متحده و اروپا دقیقاً مصداقی از همین اصل است. آمریکا حتی در اوج مذاکرات وین، با اجرای تحریمهای ثانویه نشان داد که به هیچ توافقی پایبند نیست. در یک نگاه آماری، بیش از ۷۰ درصد تحریمهایی که امروز اقتصاد ایران را هدف گرفته، پس از امضای برجام اعمال یا تمدید شده است. این در حالی است که ایران همه تعهدات فنی خود را در چارچوب برجام انجام داده بود.
مقایسه روابط ایران با آمریکا و بلوک شرق (روسیه و چین) بهخوبی نشان میدهد که اگرچه مسکو و پکن نیز در عرصه بینالمللی الزامات و منافع خود را دارند و گاه در موضوعاتی مانند جزایر سهگانه یا برخی قطعنامههای شورای امنیت همراهی کامل با ایران نداشتهاند، اما در روابط دوجانبه هیچگاه به سطحی از خصومت و بدعهدی نرسیدهاند که غرب نشان داده است. نمونه روشن آن، مخالفت روسیه و چین با فعال شدن مکانیسم ماشه و استمرار همکاریهای اقتصادی و امنیتی دوجانبه در شرایطی است که غرب آشکارا به دنبال انزوای ایران بوده است.
شعار راهبردی جمهوری اسلامی ایران از ابتدای انقلاب «نه شرقی، نه غربی» بوده است. معنای این شعار آن نیست که ایران باید از هر نوع رابطه با شرق یا غرب اجتناب کند، بلکه ناظر بر اصل استقلال و عزت در روابط خارجی است. از نگاه امام خمینی (ره) و مقام معظم رهبری، ایران باید در عین ارتباط با قدرتها، از وابستگی به آنها پرهیز کرده و هیچگاه منافع ملی خود را فدای خواستههای بیگانگان نکند. بر همین اساس، روابط ایران با روسیه و چین نیز باید در چارچوبی عقلانی و مبتنی بر منافع متقابل تعریف شود. کسی در جمهوری اسلامی مدعی «وابستگی به شرق» نیست؛ اما مقایسهای منصفانه میان دستاوردهای تعامل با بلوک شرق و هزینههای تعامل با غرب، نشان میدهد که تمرکز بر همکاریهای متوازن با قدرتهای آسیایی، دستکم از تکرار تجربه تلخ غربگرایی جلوگیری میکند.
یکی از ضعفهای جدی رویکرد مذاکرهمحور این است که به غرب اجازه میدهد در عرصههای غیرقابل مذاکره و خطوط قرمز نیز وارد شود. ایالات متحده حتی در حین مذاکرات غیر مستقیم، به خاک کشور ما حمله نظامی کرده و حمله نظامی به مراکز هستهای و ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان ایرانی را پی گرفت. این واقعیتها نشان میدهد که در روابط بینالملل، اعتماد بیش از حد به طرف مقابل نه تنها سودی ندارد بلکه امنیت ملی را در معرض تهدید جدی قرار میدهد. سیاست جایگزین برای جمهوری اسلامی ایران، همان است که در اسناد بالادستی و رهنمودهای رهبری بارها تبیین شده است: مقاومت فعال در برابر فشارهای دشمن، همراه با دیپلماسی متوازن و گسترش روابط با همسایگان و قدرتهای نوظهور. در این چارچوب، ایران به جای انتظار برای تغییر رفتار غرب، با اتکا به ظرفیتهای داخلی (اقتصاد مقاومتی، پیشرفتهای علمی، توان نظامی بازدارنده) و تعمیق همکاریهای منطقهای، میتواند امنیت و منافع خود را تضمین کند.
اصرار جریان غربگرا بر زنده نگهداشتن پارادایم مذاکره، بیش از آنکه بر پایه منافع ملی باشد، تلاشی برای حفظ بقای سیاسی این جریان است. از منظر نظریههای روابط بینالملل، اتکای یکجانبه به غرب همواره با شکست همراه بوده و هزینههای سنگینی برای کشور داشته است. در مقابل، سیاست «نه شرقی، نه غربی» و تکیه بر مقاومت فعال و دیپلماسی متوازن، مسیر واقعی برای صیانت از استقلال و پیشرفت جمهوری اسلامی ایران است که میتوانیم با چشم باز و با اولویت دادن به منافع ملی، با هر کشور (چه بلوک شرق و چه بلوک غرب) در چهارچوب رهنمودهای رهبر معظم انقلاب ارتباط برقرار کنیم.