به گزارش خبرنگار مهر، در واپسین روزهای تابستان ۱۴۰۱، تهران صحنه آشوبهایی بود که با تجمعهای پراکنده و رفتارهای خشونتبار، آرامش عمومی را بر هم زد. در برخی خیابانها گروهی از اغتشاشگران با پرتاب سنگ، آتشزدن بانکها و شکستن شیشه مغازهها، فضای ناامنی و التهاب را گسترش میدادند. هرچند جمعیت آنان پرشمار نبود، اما رفتارهایشان چنان بود که شهر را به سمت آشوب میکشاند. در همین روزها، نام جوانی ۲۱ ساله بر سر زبانها افتاد؛ طلبهای که نمیتوانست در برابر بینظمیها و آسیب به مردم بیتفاوت بماند. او آرمان علیوردی بود؛ طلبه بسیجی جوانی که سرانجام در جریان حوادث شهرک اکباتان، جان خود را در راه دفاع از امنیت مردم از دست داد.
از روزهای آرام تا لحظه تصمیم
روایت کتاب از روزهایی آغاز میشود که آرمان هنوز در مسیر تحصیل و خدمت بود. او جوانی شاد، شوخطبع و مهربان بود که همزمان به درس، عبادت و کارهای داوطلبانه اهمیت میداد. خانوادهاش او را جوانی منظم و متعهد میشناختند؛ فردی که احترام مادر را در صدر رفتارهای خود قرار میداد و حتی دستهای او را میبوسید تا سپاس از زحماتش را به جا آورد.
در یکی از خاطرات نقلشده در کتاب آمده است که آرمان برای روز مادر هدیهای خاص در نظر گرفته بود: انگشتری از عقیق سرخ که خود آن را نشانی از مهر میدانست. او باور داشت که ارزش هر هدیهای در نیت و احترام پنهانشده در پس آن است، نه در قیمتش.
شخصیت آرمان از جنبههای گوناگون در کتاب ترسیم شده است. او جوانی اجتماعی، اهل شوخی و در عین حال باایمان و جدی در اصول اعتقادیاش بود. هرچند گاهی در برخوردهای روزمره دچار هیجان میشد، اما همیشه میکوشید اشتباهات خود را جبران کند. نویسنده در بخشی از کتاب مینویسد که او حتی پس از یک درگیری ساده محلی، با عذرخواهی از طرف مقابل، ماجرا را به صلح و دوستی ختم کرد.
در کنار صفتهای فردی، روحیه نوعدوستی آرمان از بخشهای برجسته کتاب است. او با الهام از تربیت خانوادگی، به یاریرسانی به دیگران باور داشت. نمونهای از این رفتار، کمک او به پارکبان سالخورده محل بود؛ پیرمردی که توان کار نداشت و آرمان بیهیچ چشم داشتی کارهای او را انجام میداد. برای او نگاه رهگذران اهمیتی نداشت، بلکه مهم آن بود که وظیفه انسانیاش را انجام دهد.
این روحیه خدمت بعدها در قالب فعالیتهای اجتماعی و مذهبی نیز خود را نشان داد. او در هیئتهای مذهبی، فعالیتهای فرهنگی و مراسم مذهبی داوطلبانه شرکت میکرد و از پذیرفتن کارهای سخت ابایی نداشت. در یکی از شبهای قدر، مسئولیت نگهداری از کودکان را در مهدکودک مسجد بر عهده گرفت تا والدینشان بتوانند در مراسم احیا شرکت کنند؛ کاری که شاید از نگاه دیگران کوچک مینمود، اما برای او تمرینی بود برای شکستن غرور و خدمت بیمنت.
انتخاب مسیر طلبگی
کتاب در ادامه به مهمترین تصمیم زندگی آرمان میپردازد: ورود به حوزه علمیه. او پس از موفقیت در کنکور و قبولی در دو رشته دانشگاهی ـ مهندسی عمران و ارتش ـ تصمیم گرفت مسیر دیگری را برگزیند. او میگفت: «کسی که به حوزه میرود، سرباز امام زمان(عج) میشود.» این جمله برایش شعار نبود، بلکه باوری درونی بود.
گرچه این تصمیم با واکنشهای متفاوتی از سوی اطرافیان همراه شد و برخی او را از انتخاب چنین مسیری برحذر میداشتند، اما آرمان سخن مردم را کنار گذاشت و عزم خود را برای تحصیل علوم دینی جزم کرد. به گفته نویسنده، او در مسیر طلبگی، نه تنها از رفاه و راحتی چشم پوشید بلکه سعی داشت با انجام کارهای ساده و حتی سخت، روحیه تواضع و خدمت را در خود تقویت کند.
کتاب «آرمان عزیز» با ظرافت به باورهای دینی و سبک زندگی مذهبی او اشاره میکند. آرمان در انجام واجبات دقت فراوان داشت و حتی در سفرهای زیارتی، به جزئیات آداب توجه میکرد. روایت زیارت او از کربلا در شب میلاد امام زمان(عج) از بخشهای تأثیرگذار کتاب است. او در حالی که امکان سفر برای بسیاری وجود نداشت، با توسل و دعا توانست همراه با دوستانش راهی این سفر شود.
پایبندی آرمان به ارزشها گاه در جزئیترین موقعیتها نمود داشت. او از حضور در مکانهایی که موسیقی نامناسب پخش میشد خودداری میکرد و حتی در زمان بیماری نیز حاضر نشد توسط پزشک خانم معاینه شود.
حضور در میدان آشوب
روایت شهادت آرمان علیوردی در کتاب بخش اصلی اثر را تشکیل میدهد. روزهایی که تهران در التهاب ناآرامیهای پاییز ۱۴۰۱ میسوخت، او به همراه نیروهای بسیج برای کمک به مردم به خیابان رفت. مأموریتشان نه سرکوب، بلکه ایجاد آرامش و جلوگیری از آسیب به شهروندان بود.
در یکی از شبهای پرتنش، در شهرک اکباتان، حدود سی نفر از اغتشاشگران او را محاصره کردند. آنان با سنگ و چوب به او حملهور شدند و از او خواستند به باورهایش پشت کند و به مقام معظم رهبری توهین کند. اما آرمان، در حالی که زیر ضربات قرار داشت، تسلیم نشد. نویسنده روایت میکند که او تا آخرین لحظه از موضع خود عقب ننشست و سرانجام در اثر شدت جراحات و خونریزی به کما رفت و صبح روز جمعه ششم آبان ۱۴۰۱ در بیمارستان به شهادت رسید.
در بخش دیگری از کتاب، نویسنده لحظات پیش از شهادت او را با جزئیات بازگو میکند. آن شب، خیابان سلامت در اکباتان صحنهای از آتش و دود بود. آشوبگران گازوئیل روی زمین ریخته بودند تا موتورسواران نیروهای انتظامی روی زمین سر بخورند و سپس با کوکتل مولوتف به آنان حمله کنند. در همین شرایط، نگاه آرمان به زنی کمحجاب افتاد که با چهرهای نگران در میان دود و فریاد ایستاده بود.
او به سمت زن رفت، با آرامش گفت: «چرا گریه میکنی خواهر؟ ما اینجاییم تا شما نترسید. بگذار سنگها و نارنجکها به ما بخورد، نه به شما.» سپس پشتش را به آشوبگران کرد و دستانش را باز نمود تا مانعی میان زن و خطر شود. او زن را تا نقطهای امن همراهی کرد و دوباره به میان نیروهای مدافع امنیت بازگشت.
در بحبوحه آشوب و درگیری، صدای اذان مغرب بلند شد. بسیاری از نیروها درگیر بودند و امکان نماز نداشتند. آرمان به مسئول گروه گفت: «اذان شده، اجازه بدهید برویم مسجد نماز بخوانیم.» اما پاسخ شنید که شرایط اجازه نمیدهد. با این حال، او تصمیم خود را گرفت و تنها به مسجد رفت، وضو گرفت و نماز خواند. کسی نمیدانست او در آن نماز چه خواسته بود که تنها چند ساعت بعد، همان شب، به دست اغتشاشگران به شهادت رسید.
یادگاری ماندگار در کنار یاران شهید
پیکر او پس از شهادت در کنار پیکر شهید سجاد زبرجدی، به خاک سپرده شد؛ همانگونه که خود پیشتر آرزو کرده بود. خانوادهاش میگویند او بارها از علاقهاش برای دفن در کنار شهید زبرجدی سخن گفته بود.
از منظر ساختار، کتاب «آرمان عزیز» با زبانی روان و نثری نزدیک به ذهن نوجوانان نوشته شده است. انتخاب زاویه دید، توصیف جزئیات زندگی روزمره و پرهیز از شعار، موجب شده این اثر علاوه بر ارزش محتوایی، از جذابیت ادبی نیز برخوردار باشد.
شهید آرمان علیوردی در نگاه نویسنده، تنها یک شخصیت قهرمانانه نیست، بلکه نمونهای از جوانانی است که در فضای اجتماعی و فرهنگی امروز ایران رشد یافتهاند؛ نسلی که میان تحصیل، کار، دغدغههای اقتصادی و دینی تعادلی تازه جستوجو میکند. در کتاب، آرمان نمادی از ایمان آگاهانه و مسئولیتپذیری اجتماعی معرفی میشود؛ جوانی که با وجود سن کم، خود را موظف به حفظ امنیت و آرامش مردم میدانست.
آرمان علیوردی در بیستویکسالگی رفت، اما نامش در حافظه جمعی ایرانیان باقی ماند. روایت زندگی او در کتاب «آرمان عزیز» یادآور آن است که هنوز میتوان از دل روزهای پرآشوب، تصویری روشن از جوانانی دید که برای آرامش جامعه از خود گذشتند.
کتاب «آرمان عزیز» اثر مجید محمدولی که در انتشارات ۲۷بعثت ، با نگاهی مستند و روایی، بخشهایی از زندگی کوتاه اما پرمعنای این شهید را بازگو میکند. در حال حاضر اثر یادشده با هدف معرفی سیره و سبک زندگی آرمان برای نوجوانان و جوانان نوشته شده و توسط انتشارات کتابک در قالب اثری ۴۸ صفحهای، با تصویرگری لیلا اربابی و بازآفرینی متنی محمدعلی جابری با همان عنوان اصلی منتشر شده است. این کتاب تا امروز به چاپ بیستوسوم رسیده و با قیمت ۸۰ هزار تومان در دسترس مخاطبان قرار دارد.










