حسامالدین آشنا چهرهای است که هم سابقه امنیتی دارد و هم در دوره ریاستجمهوری حسن روحانی یکی از نزدیکترین مشاوران او در حوزه رسانه و فرهنگ بود. او در دهههای گذشته در نهادهای امنیتی کشور حضور داشته و با فضای تصمیمگیری در حوزه اطلاعاتی و امنیتی کاملاً آشناست. همین پیشینه سبب شده است که سخنان او ، بهویژه وقتی لحنی هشداردهنده یا تهدیدآمیز پیدا میکند،نه صرفاً به عنوان یک اظهار نظر سیاسی بلکه به مثابه پیام یک فرد آگاه از اسرار نظام تلقی شود.
در ماجرای اخیر نیز او بهظاهر با ادبیاتی کنایهآمیز به سردار جعفری هشدار داده که «درِ صندوق پاندورا را باز نکند»، اما از دل همین جمله میتوان پرسید: چرا کسی که خود زمانی مسئول امنیتی بوده، برای دفاع از دولت متبوع خود به ابزار تهدید متوسل میشود و نه به استدلال یا شفافسازی؟
در پاسخ باید گفت که در ساختار سیاسی ایران، مرز میان مقام امنیتی و مقام سیاسی اغلب مبهم است. بسیاری از افرادی که در سطوح بالا در نهادهای امنیتی حضور داشتهاند، بعد از خروج از آن نهادها وارد عرصه سیاست، رسانه یا مشاوره میشوند؛ اما ذهنیت و ابزارهای رفتاریشان همچنان امنیتی باقی میماند. در چنین حالتی، کسی مثل آشنا که خود را حامل «اسرار نظام» میداند، احساس میکند قدرت او در افشا نکردن است نه در اقناع کردن. یعنی او اقتدارش را از دانستن چیزهایی میگیرد که دیگران نمیدانند، و از همین رو در مواجهه با مخالفان سیاسی، بهجای پاسخگویی یا استدلال، ناخودآگاه از زبان هشدار و تهدید استفاده میکند.
این رفتار در واقع ادامهی منطق امنیتی در فضایی سیاسی است؛ منطقی که در آن «افشاگری» نه به معنای شفافیت، بلکه به معنای ابزار فشار تلقی میشود.اما از نظر اخلاقی و حقوقی، هیچ مقام امنیتی یا سابقهدار در دستگاههای اطلاعاتی حق ندارد از دسترسیاش به اسرار برای مقاصد سیاسی یا جناحی استفاده کند. اطلاعاتی که در دوران مسئولیت بهدست میآید، امانتی است که متعلق به مردم و نظام است، نه ابزار دفاع از یک دولت یا تخریب مخالفان. اگر کسی با استناد به چنین اطلاعاتی بخواهد منتقدان را بترساند یا در فضای عمومی تهدید کند، در واقع از موقعیت پیشین خود سوءاستفاده کرده است. در بسیاری از نظامهای حقوقی دنیا، چنین رفتاری مصداق «افشای غیرمجاز اطلاعات طبقهبندیشده» یا «سوءاستفاده از موقعیت امنیتی» محسوب میشود و مجازات دارد. اما در ساختار سیاسی ایران، چون مرز میان سیاست و امنیت گاه در هم تنیده است، کمتر پیش آمده که چنین رفتارهایی با واکنش رسمی یا قضایی مواجه شوند.
به همین دلیل است که گاهی مقامات سابق امنیتی، وقتی وارد میدان سیاست میشوند، همچنان با زبان تهدید سخن میگویند، چون میدانند هیچ سازوکار قانونی قاطعی برای کنترل این نوع استفاده از «دانستههای محرمانه» وجود ندارد.از سوی دیگر، در سطح فرهنگی و سیاسی، تهدید به افشاگری نوعی پیام به «درون حاکمیت» هم هست. وقتی آشنا میگوید «درِ صندوق پاندورا را باز نکنید»، فقط سردار جعفری را خطاب قرار نمیدهد؛ بلکه در واقع به بدنهی امنیتی و نظامی میگوید اگر قرار باشد شما اسرار دولت را بگویید، ما هم میتوانیم اسرار شما را بگوییم.
این نوع گفتوگو نشان میدهد که بخش مهمی از روابط درونقدرت در ایران مبتنی بر «موازنهی اسرار» است، نه موازنهی قانون. هر جناح و هر چهرهای که در ساختار حضور دارد، بخشی از اطلاعات پشتپرده را در اختیار دارد و در مواقع بحرانی از آن به عنوان اهرم فشار استفاده میکند. بنابراین، وقتی آشنا چنین هشدار میدهد، از دید خودش در حال «بازدارندگی» است، نه تهدید؛ او میخواهد با یادآوری اینکه همه چیز قابل گفتن نیست، جلوی افشاگری بیشتر را بگیرد.
اما از نگاه ناظر بیرونی، این یک تهدید سیاسی است که نشانه ضعف در شفافیت و غلبهی منطق امنیتی بر گفتوگوی عمومی است.در نهایت، این مسئله به یک پرسش بنیادیتر برمیگردد: آیا در جامعهای که اسرار و اطلاعات پشتپرده جای گفتوگوی آزاد و نهادینه را گرفتهاند، میتوان از سیاستمداران انتظار رفتار غیرامنیتی داشت؟ پاسخ شاید منفی باشد. وقتی سیاست به عرصهای بدل میشود که در آن افشاگری و تهدید ابزار قدرتاند، هر مقام سابق امنیتی هم بهطور طبیعی آن منطق را در دفاع از خود یا جناحش به کار میگیرد.
بااینحال، از منظر اصول حکمرانی سالم، چنین رفتاری باید قاطعانه مردود شمرده شود. کسی که روزی مسئول حفاظت از اسرار بوده است، موظف است حتی در برابر شدیدترین انتقادات نیز از مرز اخلاق و امانتداری عبور نکند. استفاده ازتهدید به افشاگری برای بستن دهان منتقد، نه نشانه قدرت، بلکه نشانه بیاعتمادی به توان گفتوگوی آزاد است. این همان نقطهای است که سیاست از مدار قانون خارج و وارد قلمرو سایهوار امنیت میشود.