بیامو فقط یک برند خودروسازی نیست؛ برای خیلیها، نماد شور و جوانی است. در این گزارش، از زاویهای شخصیتر به سراغ تاریخ و هویت این برند رفتهام؛ برندی که مادرم از جوانی عاشقش بود، مخصوصاً وقتی صفحه کیلومترش هنوز با نور نارنجی میدرخشید. اما من، با همهی احترامی که برای بیاموه قائلم، همیشه دلم با مرسدسبنز بوده. این نوشته، ادای احترامی است به عشق قدیمی مادرم و به یکی از پرافتخارترین نامهای صنعت خودرو که حالا در دوران گذار، میان گذشتهی مکانیکی و آیندهی دیجیتال سرگردان است.
به گزارش تابناک؛ از کودکی همیشه نام بیامو برایم مترادف بود با شور، سرعت و جوانی. اما حقیقت این است که علاقه من به این برند آلمانی از دل خانهمان شکل گرفت، نه از خیابان یا پیست مسابقه. مادرم، از همان دوران جوانی، طرفدار دوآتشهی بیامو بود. همیشه میگفت: «ماشین باید روح داشته باشه، و بیامو تنها ماشینیه که وقتی سوارش میشی، باهات حرف میزنه.» برای او، آن نور نارنجی خاص پشت صفحه کیلومتر، بخشی از هویت بیامو بود؛ رنگی که حالا دیگر در مدلهای جدید جایش را به نمایشگرهای دیجیتال و سرد داده است. شاید همانجا بود که مادرم از بیامو جدا شد، درست وقتی که برند مورد علاقهاش تصمیم گرفت با گذشته خداحافظی کند.
اما من همیشه مسیر متفاوتی داشتم. با تمام احترامی که برای این برند قائلم، همیشه عاشق مرسدسبنز بودهام. مرسدس برای من معنای وقار و منطق دارد، نه هیجان و ریسک. اما به احترام مادرم، و شاید به احترام تاریخی که بیامو در صنعت خودروسازی رقم زده، این گزارش را برای او مینویسم؛ گزارشی دربارهی برندی که هنوز هم قلب بسیاری از رانندگان جوان را تندتر میتپاند.
بیامو یا Bayerische Motoren Werke AG در سال ۱۹۱۶ در مونیخ تأسیس شد؛ شرکتی که ابتدا موتورساز بود و بعد به یکی از بزرگترین سازندگان خودروهای اسپرت و لوکس جهان تبدیل شد. لوگوی آبی و سفید آن یادآور پرههای ملخ هواپیما و پرچم ایالت باواریاست. بیامو از همان آغاز، فلسفهی خاصی در مهندسی داشت: هر خودرویی باید لذت رانندگی را در اولویت قرار دهد. این شعار «Freude am Fahren» یعنی «لذت رانندگی» تا امروز در DNA تمام محصولاتش جریان دارد.
در دهههای ۶۰ و ۷۰ میلادی، بیامو از شرکتی متوسط به نمادی از کلاس و عملکرد تبدیل شد. سری ۳، ۵ و ۷ به ترتیب نیاز سه نسل از مشتریان را پاسخ دادند؛ از جوانان پرانرژی تا مدیران محافظهکار. جالب اینکه بیشتر نوآوریهای بیامو در این دوران، از مسیر مسابقات و توسعه خودروهای پلیس آمده بود. این شرکت برخلاف مرسدسبنز که خودروهای لوکس را برای سفرا و سیاستمداران میساخت، بیشتر روی خودروهایی کار میکرد که باید هم سریع باشند و هم چابک. پلیس آلمان غربی در دهه ۷۰ و ۸۰ میلادی یکی از بزرگترین خریداران بیامو بود و همین باعث شد طراحان این برند به تعادلی میان عملکرد، استقامت و کنترل دست یابند.
به نظر من، بیاموه از همان ابتدا خودروهایی را طراحی میکرد که ابتدا باید «در میدان» جواب میدادند، بعد به خیابان میآمدند. مثلاً شاسی مدلهای اولیه سری ۵ یا موتور خطی شش سیلندر در مدل ۳۲۸، پیش از ورود به بازار در خودروهای پلیس و مسابقات تست میشدند. همین ویژگی، ریشهی مهندسی دقیق و حس رانندگی خاص بیامو شد؛ حسی که هیچ برند دیگری نتوانسته بهطور کامل تقلید کند.
اما چرا بیامو همیشه محبوب جوانها بوده؟ پاسخ ساده است:، چون هیچ برندی به اندازهی بیامو، کنترل فرمان و حس تعادل را جدی نگرفته است. وقتی پشت فرمان یک بیامو مینشینی، حتی اگر موتور آن توربوشارژ کوچک ۳ سیلندر باشد، فرمان و پدال گاز طوری با هم هماهنگاند که انگار با تو در حال گفتوگو هستند. در سری ۳های قدیمی، مثل E۳۰ یا E۳۶، این رابطه بین انسان و ماشین به اوج میرسید. بدنه سبک، دیفرانسیل عقب و فرمانی دقیق که هر میلیمترش را حس میکردی. شاید برای همین است که هنوز هم بسیاری از جوانان، حتی در عصر خودروهای الکتریکی و بیصدا، بهدنبال آن مدلهای کلاسیک هستند.
آلبوم عکس
بیامو البته همیشه با بحران هویت روبهرو بوده. از یک سو، باید با برندهایی مثل مرسدس رقابت کند که با لوکس بودن شناخته میشوند، و از سوی دیگر، باید در برابر پورشه و آئودی بهعنوان نمادهای عملکرد و فناوری دوام بیاورد. در سالهای اخیر، فشار قوانین آلایندگی، بیامو را به سمتی برده که مجبور است بخش زیادی از خودروهایش را برقی کند. مدلهایی مثل i۴، iX۳ و i۷ در همین مسیر ساخته شدهاند. اما حقیقت این است که در این میان، بخشی از روح بیامو از بین رفته است. دیگر خبری از آن صدای خطی شش سیلندر نیست، و دیگر فرمانها آن حس مکانیکی خاص را ندارند.
با اینحال، باید اعتراف کنم که مهندسی بیامو هنوز یکی از دقیقترینها در دنیاست. حتی در مدلهای برقی، مانند i۴ M۵۰، تعادل میان وزن و توان خروجی بهگونهای طراحی شده که خودرو به طرز شگفتآوری فرمانپذیر است. بیامو همیشه در این مورد وسواس داشته و هنوز هم دارد. اما شاید دیگر نتوان گفت که این برند همان برند دههی ۸۰ میلادی است.
مادرم همیشه میگوید: «بیامو وقتی نارنجی بود، زنده بود.» و راست میگوید. آن نمایشگر ساده با نور نارنجی، نماد روح مکانیکی این برند بود. حالا اما، با صفحههای دیجیتال بزرگ، صدای مصنوعی موتور و دکمههای لمسی، انگار بیامو هم تسلیم دوران شده است. من، برعکس مادرم، این تغییر را پایان نمیدانم، بلکه تحول میدانم. اما حتی من هم دلم برای فرمانهای سنگین و کابینهای بدون نمایشگر لمسی تنگ میشود.
بیام و مسیر سختی در پیش دارد. آیندهی صنعت خودرو به سمت برقیسازی و خودرانشدن میرود، و در این مسیر، برندهایی که هویت سنتی دارند، باید راهی برای زنده نگه داشتن روح خود پیدا کنند. بیامو اگر بخواهد تنها یک برند فناوری باشد، در برابر تسلا، لوسید یا حتی مرسدس EQS شانسی ندارد. اما اگر بتواند همان حس «لذت رانندگی» را در نسل برقی خود نیز حفظ کند، دوباره میتواند قلب رانندگان را به تپش درآورد.
برای من بیامو همیشه نماد تضاد است؛ میان نظم آلمانی و هیجان انسانی؛ و شاید همین تضاد باعث شد که هم جوانان عاشقش شوند، هم مادر من. من هنوز هم وقتی صدای استارت یک بیامو قدیمی را میشنوم، یاد لبخند مادرم میافتم. شاید در نهایت، راز محبوبیت بیامو نه در مهندسیاش، بلکه در همین حس انسانی باشد که در هر کیلومتر رانندگی با آن، زنده میشود.
منبع خبر "
تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد.
(ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.