عصر ایران؛ محمد حسن گودرزی- گزارش حاضر روایتی است از اریتره؛ کشوری که سه دهه پس از آزادی، در چنگال دیکتاتوری مطلق، اقتصاد فروپاشیده و خدمت سربازی مادامالعمر گرفتار شده است.البته یکتاتوری و حکومتهای اقتدارگرا در قاره آفریقا موضوع جدیدی نیستند. در واقع به مانند بسیاری از حکومتهای مستعمرهای که به استقلال دست یافتند قهرمانان استعمارزدایی و مبارزه با استعمار خود تبدیل به دیکتاتور شدند.
در منطقه شاخ آفریقا اگر جیبوتی به دلیل خفقان سیاسی و حکمرانی خانوادگی به کره شمالی تشبیه میشود، اریتره تجسم زنده و کاملتر این لقب است. اینجا، انزوا یک انتخاب سیاسی نیست، بلکه یک استراتژی بقا برای رژیمی است که کشور را به یک پادگان نظامی عظیم و مردمش را به سربازان دائمی تبدیل کرده است.
اریتره، تحت رهبری آهنین ایسایاس آفورکی (Isaias Afwerki)، قهرمان استقلال دیروز و دیکتاتور بیرحم امروز، بیش از سه دهه است که در زمان متوقف شده است. در اریتره نه انتخاباتی برگزار میشود، نه قانون اساسی اجرا میشود، نه رسانه مستقلی وجود دارد و نه جامعه مدنی.
در واقع باید گفت اریتره یک زندان روباز است که در آن، "خدمت ملی نامحدود" رویای هر جوانی را به کابوس بردگی مدرن تبدیل کرده و فرار، تنها راه امید برای صدها هزار نفر از شهروندانش بوده است.
یک مرد، یک حزب، بدون قانون اساسی
سنگ بنای تراژدی اریتره، ساختار سیاسی آن است. پس از یک جنگ استقلال ۳۰ ساله و خونین از اتیوپی که در سال ۱۹۹۳ به پیروزی رسید و در حالی که انتظار میرفت با جدا شدن از اتیوپی، این کشور جدید شاهد یک دموکراسی باشد اما این امید به سرعت رنگ باخت.
آفورکی، رهبر کاریزماتیک جبهه مردمی برای آزادی اریتره (EPLF)، پس از استقلال به عنوان اولین و تنها رئیسجمهور کشور قدرت را به دست گرفت و با سرکوب بیرحمانه هرگونه مخالفت، حتی از جانب همرزمان سابقش (گروه G-15 که در سال ۲۰۰۱ به دلیل درخواست اصلاحات دستگیر و ناپدید شدند)، یک سیستم تکحزبی مطلق تحت عنوان "جبهه مردمی برای دموکراسی و عدالت" (PFDJ) ایجاد کرد. در اریتره، هیچ تفکیکی بین حزب، دولت و ارتش وجود ندارد. همه چیز در شخص آفورکی خلاصه میشود.
با وجود اینکه یک قانون اساسی دموکراتیک در سال ۱۹۹۷ تصویب شد، اما آفورکی به بهانه "تهدیدات خارجی" (جنگ مرزی با اتیوپی در ۱۹۹۸-۲۰۰۰) هرگز اجازه اجرای آن را نداد. از آن زمان، کشور بدون هیچ چارچوب قانونی مشخصی اداره میشود. هیچ انتخاباتی، چه در سطح ملی و چه محلی، در تاریخ اریتره مستقل برگزار نشده است. پارلمان وجود خارجی ندارد و قوه قضائیه کاملاً تحت کنترل رئیسجمهور است. این خلأ قانونی، دست رژیم را برای هرگونه اقدام سرکوبگرانهای باز گذاشته است.
برخلاف بسیاری از دیکتاتوریها که به دنبال کسب مشروعیت بینالمللی هستند، رژیم آفورکی انزوا را به عنوان یک سپر دفاعی انتخاب کرده است. اریتره به ندرت در مجامع بینالمللی شرکت میکند، به گزارشگران ویژه حقوق بشر سازمان ملل اجازه ورود نمیدهد و روابط دیپلماتیک پرتنش و محدودی با جهان دارد. این انزوا به رژیم اجازه میدهد تا بدون هیچگونه نظارت یا فشاری، به نقض سیستماتیک حقوق بشر ادامه دهد.
یک اقتصاد فروپاشیده و جامعه نظامیشده
اقتصاد اریتره به معنای واقعی اقصتادی بسته، کنترلشده و در حال نابودی است. دولت مالک تمام زمینهاست و بر تمام جنبههای اقتصادی، از واردات و صادرات گرفته تا نرخ ارز، کنترل مطلق دارد.
در واقع اقتصاد اریتره یک مدل شکستخورده از اقتصاد دستوری شبهکمونیستی است. بخش خصوصی تقریباً وجود ندارد و اکثر فعالیتهای اقتصادی توسط شرکتهای متعلق به حزب حاکم (PFDJ) انجام میشود. این ساختار، فساد را نهادینه کرده و هرگونه انگیزه برای نوآوری و کارآفرینی را از بین برده است. نتیجه آن، کمبود مزمن کالاهای اساسی، بازار سیاه گسترده و وابستگی شدید به واردات و کمکهای دیاسپورا (ارز ارسالی از سوی اریترهایهای خارج از کشور) است.
واحد پول ملی، ناکفا، یک ارز غیرقابل تبدیل است و دولت نرخ برابری آن با دلار را به صورت دستوری و غیرواقعی تعیین میکند. این امر باعث ایجاد یک بازار سیاه پررونق برای ارز شده که در آن، ارزش واقعی ناکفا بسیار کمتر از نرخ رسمی است. دولت برای کنترل این وضعیت، محدودیتهای شدیدی بر برداشت پول نقد از بانکها اعمال کرده است. شهروندان فقط مجاز به برداشت مبالغ بسیار ناچیزی در ماه هستند که این سیاست، اقتصاد نقدی کشور را فلج کرده و مردم را در تأمین نیازهای روزمره خود با مشکل مواجه کرده است.
تنها منبع درآمد ارزی قابل توجه دولت، بخش معدن است. معادن طلا، مس و روی که با مشارکت شرکتهای خارجی (عمدتاً کانادایی و چینی) اداره میشوند، صدها میلیون دلار درآمد برای رژیم به ارمغان میآورند. اما این درآمدها به صورت کاملاً غیرشفاف مدیریت شده و هیچ تأثیری بر بهبود زندگی مردم عادی نداشتهاند؛ بلکه صرفاً ماشین جنگی و سرکوب رژیم را تغذیه میکنند.
قوانین عجیب و ابزارهای کنترل اجتماعی
اریتره مجموعهای از عجیبترین و سرکوبگرانهترین قوانین جهان را در خود جای داده که هدف همگی آنها، کنترل مطلق بر زندگی شهروندان است.یکی از این قوانین خدمت ملی نامحدود ((The Endless National Service ستون فقرات دیکتاتوری آفورکی و اصلیترین دلیل فرار جوانان از کشور است.
طبق قانون، تمام شهروندان (زن و مرد) پس از پایان دبیرستان باید به مدت ۱۸ ماه وارد خدمت ملی شوند که شامل آموزش نظامی و کار اجباری در پروژههای دولتی است. اما در عمل، این خدمت به یک بردگی نامحدود و مادامالعمر تبدیل شده است. بسیاری از شهروندان برای دههها با دستمزدی ناچیز (کمتر از ۲۰ دلار در ماه) در ارتش، مزارع دولتی، معادن یا ادارات به بیگاری گماشته میشوند. فرار از خدمت ملی، "خیانت" محسوب شده و مجازاتهای سنگینی از جمله زندانهای مخفی و شکنجه را در پی دارد.
با این همه هیچ شهروندی در سن خدمت (تا ۵۰ سالگی) حق خروج از کشور را بدون دریافت "مجوز خروج" از دولت ندارد. دریافت این مجوز تقریباً غیرممکن است. این سیاست، کشور را به یک زندان بزرگ تبدیل کرده و تنها راه برای خروج، فرار غیرقانونی از مرزهای به شدت کنترلشده است که با خطر تیراندازی مرزبانان یا افتادن به دست قاچاقچیان انسان همراه است.
اریتره یکی از بزرگترین جمعیتهای پناهنده در جهان را نسبت به جمعیت خود تولید کرده است. برای ثبت رسمی ازدواج، مرد باید گواهی پایان خدمت ملی خود را ارائه دهد. از آنجایی که خدمت ملی در ظاهر هرگز "پایان" نمییابد، این قانون بسیاری از زوجها را از ازدواج رسمی باز میدارد و مشکلات حقوقی و اجتماعی فراوانی برای خانوادهها و فرزندانشان ایجاد میکند.
شاید هیچ رویدادی به اندازه تصمیم فدراسیون فوتبال اریتره، عمق استیصال و پارانویای رژیم را آشکار نکند. در اقدامی بیسابقه، اریتره از شرکت در مسابقات انتخابی جام جهانی ۲۰۲۶ انصراف داد. دلیل این تصمیم، نه کمبود بودجه یا مشکلات فنی، بلکه ترس شدید دولت از پناهنده شدن بازیکنان تیم ملی در کشورهای دیگر بود.
انقلاب دزدیده شده
اریتره نمونهای تراژیک از یک انقلابِ بلعیده شده است که امروز تبدیل به یکی از سرکوبگرترین رژیمهای جهان شده است. ایسایاس آفورکی با موفقیت یک ملت را به گروگان گرفته و آن را از جهان منزوی کرده است. مردم اریتره هر روز با واقعیتی تلخ دست و پنجه نرم میکنند: یا بردگی در سیستم خدمت ملی نامحدود، یا به خطر انداختن جان برای فرار به سوی آیندهای نامعلوم. تا زمانی که این ساختار قدرت آهنین پابرجاست و جهان به سکوت خود ادامه میدهد، لقب "کره شمالی آفریقا" نه یک اغراق، بلکه توصیفی دقیق از سرنوشت غمانگیز ملتی خواهد بود که رؤیای آزادیاش به کابوس تبدیل شد.