اینجا باید زودتر از پلاسکو فرو می‌ریخت!

تابناک دوشنبه 12 آبان 1404 - 10:06
«همه می‌دانند این پاساژ، فرسوده و ناایمن است؛ حتی بدتر از پلاسکو! بار‌ها هم اخطار گرفته. اینجا هرجور تهدید برای زمان بحران که فکرش را بکنید داریم اما هیچ‌کدام به اندازه این سیم‌های برق سرگردان، خطرناک نیستند. یک اتصالی و یک جرقه کافی است که همه لباس‌ها آتش بگیرد و همه‌چیز خاکستر شود.» به گواه کسبه، وضعیت ایمنی پاساژ شانزه لیزه سال‌هاست بدون تغییر باقی مانده...

به گزارش تابناک به نقل از فارس؛ سخنگوی وقت سازمان آتش نشانی برای اینکه عمق فاجعه را درباره وضعیت نامناسب واحد‌های تولیدی و تجاری ناایمن خیابان جمهوری نشان دهد، از این خیابان به‌عنوان یک «بمب ساعتی» یاد کرده بود که هر لحظه ممکن است عمل کند. خیلی نگذشت که نه‌فقط اهالی این خیابان و ساکنان تهران بلکه تمام ایران، به واقعیت تبدیل شدن این هشدار را به چشم دیدند و دردش را با تمام وجود درک کردند.

پلاسکوی بلندبالا که پیش چشم حیرت‌زده همه فروریخت و فراتر از خسارات هنگفت مالی، داغ سردنشدنی ۱۶ آتش‌نشان شهید را بر دل ایرانیان گذاشت، خیلی‌ها انگار از یک خواب عمیق پریده باشند، تازه فهمیدند ایمن‌سازی مراکز تولیدی و تجاری، یک موضوع فرعی و تزیینی یا حتی یک لجبازی از طرف متولیانی مثل آتش‌نشانی و شهرداری نیست.

اما گرچه در فضای حزن‌آلود بعد از فاجعه پلاسکو، با پر‌رنگ‌تر شدن پیگیری‌های نهاد‌های نظارتی، شناسایی ساختمان‌های ناایمن در تهران و اخطار به آنها افزایش پیدا کرد، اما متأسفانه در عمل، تغییر محسوسی در وضعیت این ساختمان‌ها به‌ویژه مراکز تولیدی و تجاری ایجاد نشد؛ نشان به آن نشان که بعد از گذشت چند سال از آن حادثه، خبر پلمب دو پاساژ بزرگ و پرتردد «آلومینیوم» و «شانزه لیزه» در آبان ۱۴۰۴، دوباره موضوع ناایمن بودن بسیاری از مراکز تولیدی و تجاری پایتخت را سر زبان‌ها انداخت...

با ما در بازخوانی روایتی از وضعیت ایمنی قابل تامل پاساژ شانزه لیزه که بعد از گذشت حدود ۹سال، هنوز هم تا حد زیادی معتبر است، همراه باشید.

زیر پوست پاساژ ۵۷ساله چه می‌گذرد؟

به خیال خودمان، رفته بودیم بی‌سر و صدا و به‌اصطلاح چراغ‌خاموش از وضعیت ناایمن پاساژ قدیمی و معروف تهران چند فریم عکس بگیریم و برگردیم. تصور می‌کردیم در شرایط ملتهب پس از حادثه ساختمان پلاسکو، تا چشم صاحبان مغازه‌ها به دوربینی بیفتد که با نگاه انتقادی دارد در و دیوار و وضعیت پاساژ را برانداز می‌کند، تهیه گزارش تصویری با مقاومت و مخالفت‌شان، ناتمام خواهد ماند. اما برخلاف انتظارمان آنچه از مغازه‌داران دیدیم، نه اعتراض و مقاومت بلکه اشتیاق و استقبال برای گفت‌و‌گو درباره ایمنی پاساژ بود!

از لا‌به‌لای حرف‌هایشان معلوم بود مثل همه مردم ایران، کام‌شان همچنان از زهر حادثه پلاسکو تلخ است و همان مصیبت هم باعث شده بهتر و شاید بدون ملاحظات و لاپوشانی‌های سابق، نقص‌های محل کارشان در حوزه ایمنی را ببینند و رفع آن معایب، برایشان دغدغه شود.

اینطور بود که وسط پاساژ قدیمی لباس مجلسی و مانتو «شانزه لیزه» در تقاطع خیابان‌های ولی‌عصر (عج) و جمهوری - همان مجتمع تجاری فرسوده‌ای که ۴۰۰واحد تجاری را در خود جا داده و تابلوی سردرش می‌گوید متولد سال۱۳۴۷ است - یک گفت‌و‌گوی بی‌مقدمه و سرپایی میان ما و کسبه پاساژ شکل گرفت.

هنوز حادثه، مال همسایه است...

برخلاف ویترین زیبای پاساژ، در پشت صحنه ساختمان ۵۷ساله، اوضاع خوبی در جریان نبود. هرچقدر مغازه‌های طبقه همکف، زرق و برق داشت و چشم‌نواز بود، فرسودگی از سر و روی مغازه‌های طبقه‌های اول و دوم می‌بارید. همان چند فریم اول عکاسی از دیوار‌های کدر شده، سایبان‌ها و کولر‌هایی که انگار به اندازه ۵۰سال گرد و خاک رویشان نشسته و بالکن‌ها و پله‌های فرسوده، کافی بود تا شاخک‌های مغازه‌داران حساس شود و یکی‌یکی از مغازه‌ها بیرون بیایند.

در آن میان، مغازه‌دار میانسالی با کنایه گفت: «بیایید از این سنگ‌هایی که در حال ریزش است، عکس بگیرید.» و اینطور ادامه داد: «برای همه سنگ نما‌های بالکن، خطر ریزش وجود دارد. چند بار هم این اتفاق افتاده...»

مغازه‌دار جوانی هم نزدیک آمد و در تکمیل صحبت‌های همسایه‌اش گفت: «نگاه کنید! برای جلوگیری از حادثه، این سنگ‌ها را میخ و پرچ هم کرده‌اند، اما فایده ندارد. گذر زمان و ماندن زیر باران باعث شده سست شوند و هرچند وقت یک‌بار یکی‌شان بیفتد. مثل پارسال که یکی از این بلوک‌های سنگی افتاد. فقط خدا رحم کرد که نرده‌های بالکن مانع سقوطش به طبقه همکف شد وگرنه معلوم نبود به چند نفر از خریدارانی که در حال گذر بودند، آسیب می‌رساند.»

مغازه‌دار میانسال که دوباره وارد بحث شده بود، حرف آخر را همان اول زد: «بار‌ها از طرف آتش‌نشانی و شهرداری از اینجا بازدید کرده و اخطار داده‌اند، اما هیچ تغییری ایجاد نشده. حادثه پلاسکو را هم دیدیم، اما باز هم اتفاقی نمی‌افتد، چون همه فکر می‌کنند حادثه، مال همسایه است!»

اینجا باید زودتر از پلاسکو می‌ریخت!

«اینجا باید زودتر از پلاسکو می‌ریخت!» این اعتراف سنگین که بی‌مقدمه از زبان یکی از مغازه‌داران طبقه دوم مطرح شد، بی‌اختیار یک قدم به عقب برداشتم. اوضاع در طبقه دوم پاساژ، وخیم‌تر بود. می‌گفتند سقف بعضی واحد‌های این طبقه، به دلیل نبود قیرگونی و ایزوگام پشت بام، با هر باران چکه می‌کند. وقتی نگاهم به نقطه‌ای از سقف بالکن افتاد که ریخته و دهان باز کرده بود، یکی از کسبه علامت سؤالی که در ذهنم نقش بسته بود را پاک کرد و گفت: «اینجا هرکس مجبور شود، فقط سقف مغازه خودش را ایزوگام می‌کند.» و این یعنی هیچ‌کس خودش را در مقابل ریزش سقف بالکن که جزء مشاعات است، مسئول نمی‌داند.

مرد جوانی که شاهد گفت‌و‌گوی ما بود، جلو آمد و تکلیف را یکسره کرد: «ببینید! همه می‌دانند اینجا فرسوده و ناایمن است؛ حتی شاید بدتر از پلاسکو. بار‌ها هم اخطار گرفته. اما واقعیت این است که با این وضعیت مالی، شرایط این پاساژ درست شدنی نیست...»

مصائب مستأجر‌های بلاتکلیف

همین کافی بود که حلقه‌ای از مغازه‌داران در بالکن طبقه دوم تشکیل شود و بحث به سمت برنامه‌های نافرجامی برود که قرار بوده ایمنی را به این پاساژ برگرداند. مغازه‌دار جوانی گفت: «موضوع ایمن‌سازی پاساژ چند باری از سوی هیئت مدیره مطرح شده و حتی یک بار هم جلسه‌ای با حضور همه اهالی پاساژ برگزار شد. اما با اینکه سهم ریالی هر واحد برای ایمن‌سازی را اعلام کردند، آن جلسه هم به جایی نرسید، چون هیچ‌وقت همه حاضر نشدند این مبلغ را بپردازند. هرکس منتظر دیگری است...»

همسایه پیشکسوت که کمی دورتر ایستاده بود، اما نظر دیگری داشت و ناموفق بودن آن جلسات را اینطور ریشه‌یابی کرد: «فراموش نکنید اینجا اغلب کسبه، مالک نیستند. خیلی‌ها فقط سرقفلی در اختیار دارند. خب این مستأجر‌ها می‌گویند پول بازسازی و ایمن‌سازی پاساژ را باید صاحب ملک بدهد. حرفشان هم بیراه نیست...»

بیمه؟ اینجا چندان موضوعیت ندارد!

با این حساب، وضعیت بیمه مغازه‌های پاساژ چطور است؟ این را که پرسیدم، سر درد دل کسبه باز شد و یکی از آن میان گفت: «تعداد کمی از واحد‌های پاساژ، بیمه‌اند. دلیلش هم مشخص است. خیلی‌ها اینجا مستأجر هستند و بیمه کردن مغازه، وظیفه مالک است. باور کنید با این وضعیت بازار، من مستأجر از عهده هزینه بیمه برنمی‌آیم.» جملات تکمیلی مغازه‌دار میانسالی که تازه از راه رسیده بود، نشان داد مشکل عمیق‌تر از این حرف‌هاست: «من هم که مالک هستم، مغازه‌ام را بیمه نکرده‌ام. با این رکود بازار، پول کجا بود که هزینه بیمه بدهم؟».

اما همیشه هستند افرادی که چند قدم دورتر را در نظر می‌گیرند و هزینه فعلی را به بهای فایده درازمدت به جان می‌خرند؛ مثل کاسب جاافتاده‌ای که جلوی مغازه‌اش روی چهارپایه نشسته بود و این جملات را طوری به در گفت که دیوار بشنود: «۱۲سال است مغازه‌ام را بیمه کرده‌ام و هر سال کلی حق بیمه می‌دهم. درست است که تا الان اتفاقی نیفتاده و در ظاهر، این پول از حسابم رفته، اما خیالم راحت است که این پشتوانه را دارم. درست است که ارزش مغازه من میلیاردی است، اما بیمه فقط تا یک سقف محدود و آن هم فقط اجناس و تجهیزات داخل مغازه را بیمه کرده، اما همین مبلغ هم در صورت بروز حادثه، پشتوانه خوبی برای شروع از نقطه صفر است.»

سیم‌های سرگردان، کابوس کسبه پاساژ

«فکر کنم وضعیت فاجعه‌بار این سیم‌ها را ندیده‌اید که رفته‌اید سراغ بیمه»! ... رد انگشت اشاره مرد جوان را که دنبال کردم، چشم‌هایم از دیدن سیم‌هایی که بدون حفاظ بالای سر خریداران آویزان بود، از تعجب گرد شد!

مغازه‌دار عصبانی جلوتر آمد و گفت: «اینجا هرجور تهدید برای زمان بحران که فکرش را بکنید داریم؛ از راه پله‌های تنگ و فرسوده بگیرید تا نبودِ کپسول‌های آتش‌نشانی. اما هیچ‌کدام به اندازه این سیم‌های برق سرگردان، خطرناک نیستند. یک اتصالی و یک جرقه کافی است که همه لباس‌های این مغازه‌ها و واحد‌های تولیدی آتش بگیرد و همه‌چیز خاکستر شود. چند باری هم این اتفاق افتاده، اما خدا را شکر آتش‌سوزی سریع مهار شده...»

اتاقک تقسیم برق یا انبار باروت؟!

«این‌ها که چیزی نیست. باید بروید اتاقک تقسیم برق پاساژ را ببینید.» مستأصل که به سمت صدا برگشتم، کاسب موسفید با خنده تلخی ادامه داد: «کنتور‌های ۴۰۰واحد را در یک وجب جا گذاشته‌اند و این یعنی خود خطر. قبلاً این اتاقک، بزرگتر بود، اما یک قسمتش را تبدیل به نگهبانی کردند!»

دو نفر از کسبه راه افتادند و ما هم دنبالشان. به طبقه منفی یک که رسیدیم، کاسب جوان‌تر با اشاره به یک اتاقک تنگ و باریک در انتهای راهرو که چند نفر مشغول بررسی تعداد زیادی کنتور در آن بودند، گفت: «این هم اتاقک تقسیم برق.»

یکی از آن چند نفر که از قضا کارشناس نگهداری برق از آب درآمد، تا تعجب ما را از دیدن آن حجم از سیم‌های باریک روی دیوار‌ها دید، جلو آمد و گفت: «بار‌ها گزارش و اخطار کتبی داده‌ایم که وضعیت برق این پاساژ، استاندارد نیست و باید ساماندهی شود، اما متأسفانه رسیدگی نشده. قرار گرفتن این تعداد کنتور در یک فضای کوچک، غیراصولی است. در تابستان، گرما و حرارت داخل این اتاقک، خودش می‌تواند منشأ خطر باشد. علاوه‌بر‌این، پاساژ فاقد سیستم اعلان حریق و سیستم اطفای حریق خودکار است. اینجا نه‌تنها کپسول اطفای حریق معمولی، بلکه به کپسول اطفای حریق ویژه برق نیاز است.»

توسل به پلمب برای خنثی کردن بمب‌های ساعتی!

حالا بعد از گذشت اینهمه سال، خبر پلمب دو پاساژ آلومینیوم و شانزه لیزه نشان می‌دهد در تمام این سال‌ها در روی همان پاشنه چرخیده و کسبه و خریداران در همین شرایط ناایمن به این پاساژ‌ها آمد و شد داشته‌اند. بازسازی و تعمیری هم اگر در این مراکز پرتردد انجام شده، جزیی و کم‌اثر بوده.

شاهدش، صحبت‌های اخیر «کامران عبدولی»، معاون پیشگیری و حفاظت از حریق سازمان آتش‌نشانی تهران که درباره وضعیت ایمنی پاساژ شانزه لیزه گفته: «متأسفانه در این ساختمان، هیچ اقدام موثری برای ایمن‌سازی انجام نشده و حتی سیم‌کشی‌ها و تجهیزات اعلام حریق هم به‌روز نشده‌اند. با وجود تذکرات مکرر و وعده‌های مدیران ساختمان برای عقد قرارداد با پیمانکار، هنوز دستورالعمل‌های اجرایی ایمنی در آنجا عملیاتی نشده است.»

* (۸۰هزار ساختمان ناایمن در تهران شناسایی‌شده است)

باید منتظر ماند و دید آیا عزم شهرداری و دیگر نهاد‌های نظارتی برای ساماندهی وضعیت ۸۰هزار ساختمان ناایمن شناسایی‌شده در تهران، جدی است یا باز هم دغدغه کسب و کار و معیشت مغازه‌داران بر دغدغه ایمنی می‌چربد و باز هم مالکان اصلی تا اخطار بعدی، از مسئولیت‌شان در ایمن‌سازی این ساختمان‌ها شانه خالی خواهند کرد و این مراکز پرتردد پرخطر همچنان مثل بمب‌های ساعتی زیر پوست این شهر به فعالیت‌شان ادامه خواهند داد؟ ...

منبع خبر "تابناک" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.