عصر ایران ؛ احسان محمدی - کارتن کوچکی را با اتوبوس از شهرستان برایم فرستاده بودند. از باربریِ ترمینال زنگ زدند، رفتم بگیرم. یک حجره شلوغ، بهغایت کثیف، درهموبرهم، با دفترهای قدیمی و چرکمُرده که مردی میانسال با ریش انبوه و موهای کمپشت، بیحوصله جواب مردم را میداد. خودم را معرفی کردم. کارت شناسایی خواست. گفت:
– میشه صد و سی تومن!
کارت بانکی دادم.
– نمیشه کارتبهکارت کنی؟
این جور مواقع حتی اگر بتوانم این کار را بکنم، انجامش نمیدهمو به نظرم دور زدن قانون است و سودجویی. کارت بانکیام را با نارضایتی گرفت و همانطور که داشت فحشهای دُرشت به اداره مالیات و کارمندهایش میداد، گفت:
– خودشون نشستن رو صندلی، بعد هی پول مُفت از ملت میگیرن!
گفتم:
– اینطور فحش میدی، یک درصد فکر نمیکنی که من ممکنه یکی از اون کارمندای اداره مالیات باشم؟
جا خورد. سرش را آورد بالا و بعد انگار به حس غریزیاش اعتماد کرد که دارم شوخی میکنم، برای همین با همان اعتمادبهنفس گفت:
– من حرفمو میزنم! از هیچکی نمیترسم! اینا دزدن، همهشون!
چه خوشمان بیاید و چه نیاید، تا زمانی که «مالیات» بهدرستی از همه گرفته نشود و البته مردم مطمئن نباشند که مالیات گرفتهشده توسط دولت برای بهبود کیفیت زندگی آنها خرج میشود، این سیستمِ دور زدن و «کارتبهکارت کن» وجود دارد، از مطب شیک پزشکان تا دفتر خاکگرفتهی باربریِ ترمینال!