۱۳ آبان؛ فلج شدن کانون کودتا و تناقضات

خبرگزاری مهر سه شنبه 13 آبان 1404 - 21:47
مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران نوشت: میان سال‌های ۱۳۵۷ تا ۱۳۵۸، با وجود اختلاف‌نظرها، بیشتر جریان‌های سیاسی از اقدام دانشجویان دفاع کردند؛ زیرا آن را برخاسته از اراده مردم می‌دانستند.

خبرگزاری مهر_ گروه سیاست؛ یادداشت مهمان: عباس سلیمی نمین، مدیر دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران در یادداشتی نوشت: بعد از گذشت بیش از چهار و نیم دهه از اشغال سفارت آمریکا در تهران توسط دانشجویان، هر زمان سخن از این اقدام به میان می‌آید بلافاصله رسانه‌های غربی مسئله نقض ضوابط و مقررات بین‌المللی را مطرح می‌سازند. گاه این وجه حرکت اعتراضی دانشجویان به گونه‌ای پررنگ می‌شود که بر سایر ابعاد این ماجرا سایه می‌اندازد؛ براساس تبیین وسایل ارتباط جمعی اروپا و آمریکا، گویی عده‌ای دانشجو، نه از روی فکر و اندیشه و پای‌بندی به عرق ملی، بلکه صرفاً از سر ماجراجویی به چنین اقدامی دست زدند و هیچ واقعیتی قبل و بعد از این رخداد حکایت از قانون‌شکنی‌هایی به مراتب وسیع‌تر و گسترده‌تر نمی‌کند؛ در حالی‌که اگر حساسیت دانشجویان به عنوان بخشی از اقشار ملت ایران در قبال سرنوشت کشور خویش در تسخیر سفارت آمریکا غیرقانونی خوانده شود، قانون‌شکنی‌های واشنگتن به عنوان یک دولت، به‌ویژه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، را چه می‌توانیم عنوان دهیم؟ آمریکا بعد از براندازی دولت قانونی ملت ایران از طریق دخالت مستقیم، به حرکت‌های مداخله‌جویانه‌اش در شئون مختلف جامعه ایران، ابعاد بسیار متنوع و آشکاری داد تا حدی که حتی خیزش سراسری ملت علیه دخالت بیگانه در سرنوشت خود نتوانست به این روند تلخ پایان بخشد؛ البته تصور عموم ایرانیان بر آن بود که برخورد بزرگوارانه با آمریکایی‌ها، بعد از پیروزی موجب خواهد شد که آن‌ها از کردار خویش شرمنده و نادم شوند و دور جدیدی از روابط بین دو کشور با به رسمیت شناخته شدن استقلال ایران شکل گیرد، امّا به گواه واقعیت‌هایی که این ملت به پا خاسته از روز ۲۳ بهمن ۱۳۵۷ با آن مواجه شد، چنین تصوری بسیار خوش‌بینانه بود؛ غائله کردستان با انتشار شایعه تخلیه ذخیره گندم استان از این روز آغاز شد. شبکه مهره‌های باسابقه ساواک و عناصر محلی که سال‌ها در خدمت آن بودند (همچون شیخ عزالدین حسینی) و طیفی از افسران فراری ارتش شاهنشاهی با لباس معوض کردی به ایجاد نگرانی پرداختند. در مقابل، حتی سفرهای متعدد شخصیت‌های مبارزی چون آیت‌الله طالقانی نتوانست از التهابات بکاهد؛ زیرا هدف، خلع سلاح ارتش و تسخیر پادگان‌ها بر اساس یک سناریوی هدایت شده بود. ناامنی‌هایی هدفمند به این ترتیب سراسر کشور را فراگرفت؛ ده‌ها حزب سیاسی جدید قارچ‌گونه از زمین روییدند و با ارگان‌های رسانه‌ای خود به صراحت از آشوب‌سازان و طراحان شعارهای تجزیه‌طلبانه در مناطق مختلف حمایت کردند. این فقط آیت‌الله طالقانی نبود که این غائله‌ها را مربوط به تحرکات آمریکا و تربیت شدگانش می‌دانست، بلکه در ایران اکثر مردم عقیده داشتند که عده‌ای از عرب زبانان خوزستان، بلوچ‌های سیستان و بلوچستان، ترکمن‌های گرگان، آذری‌های متمایل به پان‌ترکیسم و… توسط قدرتی که بیشترین لطمه را از استقلال این مرز و بوم می‌دید به وادی ناآرامی و آشوب کشانده شدند. معصومه ابتکار - یکی از دانشجویان فعال در تسخیر سفارت آمریکا- در این زمینه می‌نویسد: «ایران پیش از آن، دوران تلخی را از سر گذرانده بود. در مرداد ۱۳۳۲، کودتایی که توسط سیا طراحی شد، دولت دکتر مصدق را سرنگون کرد، شاه را به قدرت بازگرداند و امید به ایجاد یک نظام دمکراتیک مستقل را یکسره از میان برد. برای استقلال واقعی باید بهای سنگینی می‌پرداختیم. احساس نیرومند عشق و علاقه به ارزش‌های انقلاب و نیز ایران به عنوان سرزمین مادری، و به ملتی آزاد، قلب و ذهن ما را پر کرده بود. مطالعه تاریخ کشورمان به ما نشان می‌داد که باید به‌سرعت عمل کنیم. گرایش لجوجانه و قلدرمآبانه دولت آمریکا در مواجهه با انقلاب اسلامی این مسئله را روشن ساخته بود که گزینه‌های چندانی نداریم.» (تسخیر، معصومه ابتکار، ترجمه فریبا ابتهاج شیرازی، انتشارات مؤسسه اطلاعات، چاپ اول ۱۳۷۹، ص ۶۵)

این دانشجوی معترض به مداخلات نافی استقلال ایران توسط بیگانه می‌افزاید: «همه در این اندیشه بودیم که با پذیرش شاه در آمریکا، شمارش معکوس برای کودتای دیگری آغاز شده است. دوباره به همان سرنوشت دچار می‌شدیم و این بار دیگر بازگشتی در کار نبود. باید این روند بازگشت ناپذیر را معکوس می‌کردیم.» (همان، ص ۶۶)

آیا این گونه تحلیل دانشجویان در سال ۱۳۵۸ از رخدادهای اطرافشان غلط بود؟ آمریکا قبلاً با توسل به ترفندهای مختلف، نهضت ملی شدن صنعت نفت ملت ایران را به شکست کشانده بود؛ لذا منطق حکم می‌کرد که بعد از بهمن ۱۳۵۷ هر نوع تحرکی با محوریت آمریکا با حساسیت بالایی رصد شود تا بار دیگر کودتایی سرنوشت روند استقلال این سرزمین را با چالش مواجه نسازد. دست‌کم در شرایط کنونی که خاطرات بسیاری از افراد وابسته به آمریکا که از قضا در کودتای ۱۳۳۲ نیز نقش داشتند منتشر شده است می‌توان تیزبینی جنبش دانشجویان را قبل از ۱۳ آبان ۱۳۵۸ محک زد. برای نمونه، شعبان جعفری در پاسخ به سؤالی در مورد تحرکاتی با محوریت آمریکا مبنی بر این‌که: «بعد از انقلاب مدتی هم به ترکیه رفتید؟ آنجا چکار می‌کردید؟ می‌گوید: «تو آمریکا بودم که برام از طرف [ارتشبد بهرام] آریانا خدا بیامرز پیغوم آوردن که برم ترکیه باهام کار داره. رفتم ترکیه و باهاش مدتی همکاری کردم… بعدش می‌رفتیم ازمیر و اونجاها و برمی‌گشتیم. یه خونه‌ای برای ما گرفتن. بودن دیگه… سپهبد [حمید] امیری بود، سرهنگ امیر نور بود که اینجا مرد و یه چند تا از افسرای گارد بودن و خلاصه. بعد این افسرا یواش یواش میومدن از اینورو اونور. اینارو می‌خواستن میومدن، خدمت شما عرض کنم که، جا بهشون میدادن و اینا. ظهرام، به حساب با کامیون غذا درست می‌کردن و به خونه‌هاشون میدادن، خیلی راه افتاده بودن. تیمسار [عبدی] مینوسپهر اونجا بود که میره با گشتاسب پسر آریانا کشتی تبرزین مال ایرانو رو آب می‌گیرن میارن و خلاصه شلوغی راه انداختن. یه چند تا از این پاسدار ماسدارام تو رضائیه به دست اینا کشته میشن… آریانا دو تا نامه به من داد که برم اسرائیل یکی رو بدم به اسحق رابین، یکی‌ام بدم به غوزی نرگس [از ژنرال‌های ارتش اسرائیل]. آهان! یه کاغذم داد گفت: «برو پیش راد.» راد رو می‌شناسین؟ همونکه خونه‌اش عین کاخ سفیده؟ … (س:) اگر ارتشبد آریانا آنجا سپاهی یا گروهی داشت، چند نفر بودند؟ می‌گفتن چند هزار نفر.» (خاطرات شعبان جعفری، به کوشش هما سرشار، نشر آبی، سال ۸۱، صص ۵-۳۵۴)

همین میزان نیرو را سپهبد پالیزبان در مرزهای مشترک عراق و ایران گرد آورده بود. این جماعت حتی نیروهای جهاد سازندگی را که بلافاصله بعد از پیروزی انقلاب اسلامی برای جبران عقب‌ماندگی‌های روستاییان به یاری آن‌ها می‌شتافتند به اسارت درمی‌آوردند و به طرز فجیعی به شهادت می‌رساندند؛ البته تجمع این میزان نیرو، بدون شک فقط به منظور شرارت نبود؛ زیرا مأموریت ناامن ساختن داخل کشور را گروهک‌های متنوع داخلی برعهده داشتند، اما تجمع چند هزار نیروی نظامی در چندین نقطه مرزی و فعالیت گسترده کشورهایی چون اسرائیل که در کودتای ۲۸ مرداد نیز نقش داشتند و تحرکات عواملی بومی چون شعبان بی‌مخ، برای دانشجویان گویای این امر بود که این تحرکات نمی‌تواند بدون هماهنگی با آمریکا صورت گیرد. در این میان آنچه می‌توانست انرژی مضاعفی به نیروهای طرفدار سلطنت بدهد اعلام پشتیبانی آشکار واشنگتن از محمدرضا پهلوی بود. در این دوران این شائبه میان درباریان و افسران وفادار به دیکتاتوری ایجاد شده بود که پهلوی‌ها مانند گذشته از حمایت سیاسی غرب برخوردار نیستند و همین موجبات سردرگمی آن‌ها را فراهم آورده بود. آوردن محمدرضا پهلوی به آمریکا به بهانه معالجه، روحیه مضاعفی به امرای فراری ارتش، شعبان جعفری‌ها و ساواکی‌های فراری می‌داد؛ لذا با این‌که عواقب ادامه حمایت آشکار واشنگتن از دیکتاتور قابل پیش‌بینی بود، کاخ سفید در نهایت به منظور ایجاد انسجام بیشتر بین نیروهایی که داخل و خارج از ایران گرد آمده بودند، محمدرضا پهلوی را به آمریکا انتقال داد. پیام چنین اقدامی برای وابستگان و تربیت شدگان واشنگتن در ایران کاملاً روشن بود و انگیزه ویژه‌ای به آن‌ها برای گرد آمدن در مرزهای ایران با پاکستان، عراق، ترکیه و… می‌داد. در چنین شرایطی وظیفه دلسوزان به این مرز و بوم چه بود؟ با لحاظ این‌که هر نوع تعللی در دفاع از استقلال کشور نابخشودنی است، چنان‌که امروز نیروهای تحصیل‌کرده در دهه ۱۳۳۰ به دلیل نداشتن واکنش لازم برای خنثی‌سازی کودتای ۲۸ مرداد مورد سرزنش‌اند و از نگاه همه آگاهان به تاریخ معاصر این غفلت موجب شد تسلط بیگانه بر همه شئون اقتصادی، سیاسی، نظامی، فرهنگی و اجتماعی ملت ایران، ربع قرن تداوم یابد. بدون شک اگر در سال ۱۳۵۸ نیز اقشار دانشگاهی و پیشتاز غفلت می‌کردند همواره از سوی نسل‌های آتی مورد پرسش واقع می‌شدند. به صورت منطقی هیچ امری برای ملت‌ها مهمتر از استقلال و حفظ هویت نیست. در شرایطی که به احتمال قوی این سرمایه در خطر واقع می‌شود آیا به بهانه نقض قوانینی که خود مبدع آنیم می‌توان مانع دفاع از استقلال شد؟ به عبارت دیگر، آیا می‌توانیم با این استدلال که ورود دانشجویان به سفارت آمریکا غیرقانونی و مغایر با مقررات بین‌المللی بود، حساسیت‌های مردمی قابل تحسین در قبال استقلال کشور را تخطئه کنیم؟ رونن برگمن- نویسنده صهیونیست وابسته به موساد- در مورد اقدامات ضد ایرانی و پیوندی که آن زمان با صدام برقرار کردند می‌نویسد: گروگان‌گیرانی که خود را «دانشجویان مسلمان پیرو خط امام» می‌نامیدند، گنجی از اطلاعات را در داخل سفارت کشف کردند… هنگامی‌که دانشجویان انقلابی وارد محوطه سفارت شدند، کارکنان ایستگاه سیا فوراً شروع به ریختن اسناد محرمانه به داخل ماشین‌های خردکن کردند. بیشتر اسناد به نوارهای کاغذی نازک خرد شد… تنها تعداد کمی از مدارک را دست‌نخورده پیدا کردند. اما سیا به تصمیمی که انقلابیون در سر داشتند فکر نکرده بود.

کار بسیار دشواری به حدود ۲۵۰ دانشجوی دختر محول شد؛ آن‌ها ابتدا سطل زباله‌های ترکیبی سفارت را دقیق بررسی و کاغذهای خردشده را جدا کردند. سپس مرتب‌سازی و چسباندن مجدد آن‌ها به یکدیگر شروع شد. این کار دشوار دو سال به طول انجامید… دانشجویان، گنجی از اطلاعات فوق‌سری را که در تمام ابعاد روابط ایران-آمریکا وجود داشت، بازیابی کردند.» (برگمن، رونن. نبرد مخفی علیه ایران، ترجمه حسین جاجرمی، انتشارات دفتر مطالعات و تدوین تاریخ ایران، ص ۴۴)

این نویسنده همچنین می‌افزاید: «از روز اول پیروزی انقلاب، اسرائیل تلاش کرد تا با نیروهایی که با دشمن خود متخاصم بودند، و عمدتاً از کشورهای عربی، بر اساس این اصل که «دشمنِ دشمن من، دوست من است» اتحادهای منطقه‌ای ایجاد کند. بنیان‌گذار موساد، رئوون شیلواح (Reuven Shiloah)، این تلاش را «راهبرد اتحاد جانبی» نامید که اشاره‌ای بود به ایجاد ارتباطات عمدتاً مخفیانه با کشورهایی که در «کمربند بیرونی» و هم‌مرز با دشمنان همسایه اسرائیل از سمت دیگر… و همچنین با حرکات زیرزمینی اقلیت‌هایی که دارای منافع مشترک هستند.»(همان، ص ۵۷)

از زمان پیروزی انقلاب اسلامی در ایران در روز ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ تا ۱۳ آبان ۱۳۵۸ مردم ایران شاهد تحرکاتی بودند که در ارزیابی کلان، هدف آن را به شکست کشاندن استقلال‌طلبی‌شان می‌دانستند؛ بنابراین جریانات سیاسی با هر گرایش- چه اقدام دانشجویان را قلباً قبول داشتند و چه نداشتند- چون این اقدام خاستگاه مردمی داشت به دفاع پررنگ از آن پرداختند. هر چند قضاوت در مورد انگیزه‌های تمام گروه‌ها و احزاب در حمایت‌های پررنگ از حرکت اعتراضی دانشجویان دشوار است، اما واقعیت آن است که برخی از این جریانات سیاسی سال‌ها بعد موضع خود در زمان اشغال سفارت را به کلی به فراموشی سپردند و مواضعی با یکصد و هشتاد درجه اختلاف، اتخاذ کردند؛ همین امر موجب بروز دشواری‌ها در کسب تجربه از فرازهای مهمی از تاریخ این ملت شد.

برای نمونه، موضع آن روز بنی‌صدر را در مورد این‌که ملت‌ها حق دارند به هر قیمتی از استقلال خود دفاع کنند در نامه وی به رئیس مجمع عمومی سازمان ملل این‌گونه می‌خوانیم: «… آقای رئیس، شما نیز چون ما می‌دانید که اگر سفارت ایران در آمریکا یک از هزار مداخله روزمره سفارت آمریکا در ایران را می‌کرد مردم آمریکا بخود حق می‌دادند آن سفارت را با خاک برابر کنند و همین دستگاه تبلیغاتی شب و روز به ستایش آمریکاییان مشغول می‌شدند و شگفتی می‌آفریدند که این ملت تا کجا نگران استقلال و شخصیت‌های خویش است و تردید ندارم که شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز بر ضد این اقدام قطعنامه صادر نمی‌کرد…» (جعفری، محمد، گروگانگیری و جانشینان انقلاب، ص ۱۱۰) تأیید و تکریم حرکت دانشجویان از سوی روزنامه انقلاب اسلامی (ارگان ملیون به رهبری بنی‌صدر) به حدی است که بنی‌صدر به پیروی از حرکت امام- که بعد از مشخص شدن میزان دخالت‌های آمریکا در آشوب‌های داخلی، سید محمد موسوی خوئینی‌ها را به عنوان نماینده خود در میان دانشجویان انتخاب کرد- طی حکمی محمد جعفری را رابط خود با دانشجویان تعیین می‌نماید: «متن حکم آقای بنی‌صدر بدین شرح است: «برادران عزیزم! آقای محمد جعفری معرفی می‌شود که دائم با شما در تماس باشد و هر وقت مطلبی بود که لازم دیدید اینجانب از آن آگاه گردم با ایشان در میان بگذارید؛ البته ترتیبی داده شود که ایشان تلفنی در دسترس داشته باشند که هر وقت کاری بود وسیله ایشان به اطلاع شما برسد. ابوالحسن بنی‌صدر ۲۸/‏۰۸/‏۱۳۵۸‬ (همان، ص ۱۰۴) علی‌القاعده بنی‌صدر در آن روزها نه تنها حرکت دانشجویان را نقض قوانین بین‌المللی و منفی نمی‌دانست، بلکه از این رو که فتنه‌های آمریکا را خنثی ساخت به شدت مورد تکریم قرار می‌داد؛ لذا سردبیر روزنامه‌اش با این حکم به جمع دانشجویان پیوست و در اتاق روابط عمومی دانشجویان مستقر شد.

سردبیر روزنامه انقلاب اسلامی نیز در کتاب «گروگانگیری و جانشینان انقلاب» به تجلیل از تسخیر سفارت آمریکا به عنوان کانون هماهنگی همه حرکت‌های ضد ایرانی، می‌پردازد؛ البته وی در ادامه به نوع حل و فصل مسئله گروگان‌ها معترض است (که بحثی مستقل را می‌طلبد).

اگر حرکت دانشجویان توانست مصالح ملی و در رأس همه استقلال را تأمین نماید و بدین جهت بنی‌صدر نیز همچون سایر آحاد جامعه نه تنها از این اقدام دفاع کرد، بلکه نماینده‌ای از سوی خود برای استقرار در سفارت تعیین نمود، چرا از سوی نویسنده در موضعی متعارض، تأیید امام از دانشجویان مورد حمله قرار می‌گیرد: «البته از رهبری نظیر آقای خمینی که انقلاب به آن شکوهمندی که همه ملت در آن شرکت داشته و ریشه بنیاد سلطنت ۲۵۰۰ ساله را در ایران کند با گروگان گرفتن ۵۰ کارمند سفارت که بر اساس میثاق‌های بین‌المللی، مصونیت سیاسی دارند و با اجازه دولت در داخل کشور هستند و سهل و ساده می‌شود آن‌ها را گروگان گرفت، «آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول خواند» که توهین به کشور و ملت است، چنین اعمالی غیرممکن نبود. اما آنچه مایه شگفتی است، اینست که آزادی‌خواهان، ملی‌ها، ملی مذهبی‌ها با تجربه کردن چنین اعمالی از خمینی و روحانیون به خود نمی‌آمدند.» (جعفری، محمد، گروگانگیری و جانشینان انقلاب، ص ۱۲۸)

پاسخ این تناقض را می‌بایست در عداوت‌های سیاسی امروز جعفری با شخصیت‌های مؤثر در آن دوران یا به دلیل نزدیکی به دشمنان جمهوری اسلامی جست‌وجو کرد. باید اذعان داشت این‌گونه رویکردهای متناقض متأخر به موضوعات تاریخی نه تنها کارگشا نیست، بلکه بیش از دیگران شخص راوی را گرفتار کلافی سردرگم می‌کند که رهایی از آن به‌سهولت ممکن نیست. براساس روایت صاحب اثر، ارتباط دانشجویان معترض به عملکرد آمریکا با بنی‌صدر به حدی خوب بوده که در مورد تصمیم خود با وی مشورت کرده بودند: «شب قبل از اشغال سفارت آمریکا، اینجانب در منزل بهجت خانم، خواهر آقای بنی‌صدر با عده‌ای از دوستان جمع بودیم. به آقای بنی‌صدر تلفن شد، اینکه چه کسی آن شب تلفن کرد را از یاد برده‌ام، اما وی یکی از بچه‌های گروگانگیر بود. به آقای بنی‌صدر اطلاع داد که عده‌ای از دوستان دانشجویان پیرو خط امام قصد دارند سفارت آمریکا را به اشغال خود درآورند و در مورد این عمل نظر آقای بنی‌صدر را جویا شد…» (همان، ص ۷۸) البته جعفری بلافاصله مدعی است که بنی‌صدر با تصمیم دانشجویان مخالفت نمود، اما با توجه به تأییدهای بعدی و این‌که بلافاصله برای همراهی با دانشجویان به سفارت می‌رود این ادعا چند سال بعد مورد تردید قرار می‌گیرد: «وی [بنی‌صدر] قبل از منصوب شدن به سرپرستی وزارت خارجه هنگام غروب به سفارت آمریکا رفت و با رهبران گروگانگیر در اطراف و جوانب مختلف مسئله با آنها به بحث و گفتگو پرداخت. اینجانب و آقای مصطفی انتظاریون نیز در این دیدار همراه آقای بنی‌صدر بودیم. ظاهراً از بحث و گفتگوها چنین استنباط می‌شد که پذیرفته‌اند با فشار بر آمریکا و گرفتن امتیازات و شناختن استقلال کامل انقلاب و مداخله نکردن در امور ایران و کمک نکردن به ضدانقلاب و استرداد شاه و یا حداقل بیرون کردن شاه از آمریکا، گروگان‌گیری را خاتمه دهند.» (همان، ص ۹۸) بر اساس این روایت، بنی‌صدر قبل از این‌که حتی مسئولیت رسمی پیدا کند نه تنها با حضور خود در جمع دانشجویان حرکت آن‌ها را تأیید می‌نماید بلکه بر تک‌تک دلایل اشغال سفارت نیز صحه می‌گذارد، اما بعدها بین دانشجویان و بنی‌صدر بر سر نحوه آزادی گروگان‌ها اختلاف بروز می‌کند. بدون این‌که در این مقطع از بحث بخواهیم متذکر جزئیات این تفاوت دیدگاه شویم بر این نکته تأکید می‌کنیم که برخلاف ادعای جعفری، دانشجویان نه تنها با حزب جمهوری اسلامی ارتباطی نداشتند بلکه به‌عکس با آن در تقابل هم بودند. ابراهیم اصغرزاده، یکی از دانشجویان، در این زمینه در مصاحبه‌ای می‌گوید: «ما با حزب جمهوری مرزبندی داشتیم» (هفته‌نامه شهروند، امروز شماره ۵۴، تاریخ ۱۳/‏۰۸/‏۸۶‬ بنابراین طرح این ادعا از جانب جعفری که دانشجویان با هدایت حزب جمهوری اسلامی برای کنار گذاشتن ملیون به چنین اقدامی دست زده بودند کاملاً عاری از حقیقت است و وی صرفاً برای توجیه اختلافاتی که بعداً بین آقای بنی‌صدر و دانشجویان بروز می‌کند به این سوژه تمسک می‌جوید که خود تناقضی غیرقابل هضم‌تر برای خواننده است: «اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان پیرو خط امام که موجب انسداد دارائی‌های کشور، تحریم اقتصادی، انزوای کامل سیاسی، تجاوز نظامی عراق به ایران و امضای قرارداد اسارت‌بار الجزایر گردید، از امهات رویدادهای پس از انقلاب محسوب می‌شود. بعضی را عقیده بر این است که این حادثه مستقیم و یا غیرمستقیم دست پخت خود آمریکایی‌ها و بدست عوامل آنها طراحی و اجرای آن غیرمستقیم بدست عده‌ای دانشجو واگذار گردیده است. دیگران بر این باورند که این حادثه اتفاقی و ناگهانی از مغز چند دانشجو تراوش کرده و بلافاصله به اجرا گذاشته شده و قصد اولیه آنها نیز رسیدن به برخی اهداف سیاسی بوده است… هر دو دسته قرائن، شواهد و دلایلی را دال بر اثبات نظریه خود ارائه می‌دهند ولی هر دو دسته امروز، در یک چیز متفق‌القولند که برخلاف آقای خمینی که آنرا انقلابی بزرگتر از انقلاب اول نامید، عمل گروگانگیری بقول آقای خاتمی یک عمل احساسی و شتابزده بود.» (جعفری، محمد، گروگان‌گری و جانشینان انقلاب، ص ۵۵)

این تحلیل از وضعیت دانشجویان که مربوط به دوران تقابل آنان با بنی‌صدر است هم به لحاظ شکلی ایراد دارد و هم به لحاظ محتوایی. در این فراز اولاً سه نگاه و تحلیل از عملکرد دانشجویان مطرح شده و نه دو نگاه (دانشجویان آلت دست روحانیون شده، دانشجویان آلت دست آمریکا شده، دانشجویانی که ناگهانی چیزی به ذهنشان رسیده و وارد عمل شده‌اند). ثانیاً احتمالات دیگری نیز در مورد عملکرد دانشجویان دست‌کم براساس مطالب دیگر جعفری وجود دارد؛ از جمله این‌که دانشجویان بعد از مطالعه در مسائل جاری کشور به این نتیجه رسیدند که همه فتنه‌های تجزیه‌طلبانه و آشوب‌ها به نوعی به آمریکایی‌ها مرتبط می‌شود و برای اجرای تصمیم خود حتی با افرادی چون بنی‌صدر هم مشورت می‌کنند. ثالثاً اگر کسی معتقد بوده که دانشجویان آلت دست آمریکایی‌ها بودند آیا امروز به این جمع‌بندی می‌رسد که آن‌ها احساسی و شتاب‌زده عمل کرده‌اند؟! در امر آلت دست بودن، احساسی و شتاب‌زده عمل کردن دیگر معنی نمی‌دهد؛ زیرا ماهیت در خدمت بیگانه بودن- چه به صورت شتاب‌زده و چه با تأمل- یکی است.

جعفری وقتی قصد دارد خصومت خود با امام را توجیه کند! این مسئله را به فراموشی می‌سپارد که وی و بنی‌صدر در آن مقطع معتقد بودند در حالی‌که آمریکا می‌رفت تا استقلال کشور را به مخاطره اندازد و کودتای دیگری را سامان دهد نه تنها نقض این‌گونه مقررات بلامانع می‌نمود، بلکه این حساسیت دانشجویان نسبت به استقلال کشور قابل تحسین نیز بود؛ لذا نگاهش را به دانشجویان ۱۸۰ درجه تغییر می‌دهد و ضمن خیانت خواندن تسخیر سفارت، آنان را عامل عینیت بخشیدن به ضدیت امام با ملیون معرفی می‌نماید.

اما به اعتقاد اعضای دولت موقت، بنی‌صدر خصمانه‌ترین موضع‌گیری‌ها را علیه بازرگان داشته است؛ زیرا همان‌گونه که اشاره شد، به زعم خویش برنامه‌ریزی برای آینده را با موفقیت دولت موقت ناممکن می‌پنداشت. مهندس علی‌اکبر معین‌فر - عضو شورای انقلاب و رئیس سازمان برنامه و بودجه دولت موقت- در این زمینه می‌گوید: «در خود شورای انقلاب آقای بنی‌صدر به عنوان یک عامل ضد دولت در همه جا فعالیت می‌کرد، در هرکجا که به سخنرانی می‌پرداخت احساسات جوانان را نسبت به دولت موقت بیشتر تحریک می‌نمود و لذا دولت تثبیت نشده را تضعیف می‌کرد… اگثر روحانیون شورا با مهندس بازرگان موافقند و موافق تندروی هستند (سقوط دولت بازرگان به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان، انتشارات قلم، چاپ دوم، ص ۲۸۴)

جعفری تلاش دارد دانشجویان را بی‌هویت و فاقد درک و فهم سیاسی معرفی کند تا آن‌ها را بازیچه بیگانه یا روحانیون بخواند. اگر دانشجویان آن گونه که نویسنده ادعا می‌کند زمینه بازیچه شدن را داشتند چرا بنی‌صدر که با آن‌ها رابطه‌ای بسیار صمیمی داشت نتوانست آن‌ها را در خدمت اهداف خود بگیرد. اما روحانیون مؤسس حزب جمهوری که دارای چنین رابطه‌ای نبودند توانستند؟ برخلاف این ادعای غیرمنطبق بر واقعیت، آقای هاشمی به صراحت موضع خویش را اعلام می‌دارد: «در ۱۳ آبان ۱۳۵۸، من و آیت‌الله خامنه‌ای در مکه بودیم که خبر تصرف سفارت آمریکا را شب هنگام در پشت‌بام محل اقامتمان، هنگامی که آماده خواب می‌شدیم از رادیو شنیدیم؛ تعجب کردیم، زیرا انتظار چنین حادثه‌ای را نداشتیم، سیاستمان هم این نبود… یکبار هم که [در تاریخ ۲۵ بهمن ۱۳۵۷] گروهی مسلح به سفارت آمریکا حمله کردند و آنجا را به اشغال درآوردند، از طرف دولت موقت، نماینده‌ای [ابراهیم یزدی]، رفت و مسئله را حل و فصل کرد؛ بنابراین واضح بود که نه شورای انقلاب و نه دولت موقت تمایلی به چنین اقداماتی نداشتند… اکنون ما در مقابل یک عمل انجام شده‌ای قرار گرفته بودیم» (انقلاب و پیروزی، کارنامه و خاطرات سال‌های ۱۳۵۷ و ۱۳۵۸ هاشمی‌رفسنجانی، به کوشش عباس بشیری، دفتر نشر معارف انقلاب، سال ۱۳۸۳، ص ۳۷۰)؛ البته همان گونه که اشاره شد، دانشجویان نیز با حزب جمهوری اسلامی مرزبندی داشتند و این امر به صراحت در خاطرات بنی‌صدر هم مورد تأکید قرار گرفته است: «ح.ا. در بیانیه دفتر تحکیم وحدت در آن زمان، یک نکته دیگر هم دیده می‌شود… در آن بیانیه اظهار داشتند: «آقای آیت از بانیان حزب جمهوری اسلامی و رئیس بخش سیاسی حزب با یک سری تحلیل‌های ذهن‌گرایانه خویش خیال می‌کند می‌تواند نیروهای متعهد و معتقد به خط امام را به بازی گرفته و با بیهوده‌گویی‌های خود ملت را به تمسخر بکشد.» بنی‌صدر: بله، آنها عموماً مخالف بودند. مطلب این است، اینان که خود را خط امام می‌دانستند به خط ما هم خیلی نزدیک بودند.» (درس تجربه، خاطرات ابوالحسن بنی‌صدر (اولین رئیس‌جمهور ایران)، به کوشش حمید احمدی، انتشارات انقلاب اسلامی، آبان ۱۳۸۰، آلمان، ص ۲۸۹). همان گونه که اشاره شد، دانشجویان نماینده بنی‌صدر را بدون کمترین مشکلی به درون سفارت می‌پذیرند، اما نماینده شورای انقلاب را که از مؤسسان حزب جمهوری اسلامی بود هرگز به درون سفارت راه نمی‌دهند: «وقتی بچه‌ها سفارت را گرفتند و شورای انقلاب مرحوم باهنر را به عنوان نماینده تعیین کرد، اما بچه‌ها او را نپذیرفتند، گفتند اگر سحابی بیاید ما با او صحبت می‌کنیم. شورای انقلاب هم پذیرفت که من به عنوان نماینده بروم. من خود هم تعجب کردم و گفتم به این بچه‌ها نباید تسلیم شد.» (سقوط دولت بازرگان، به کوشش دکتر غلامعلی صفاریان، گفت‌وگو با مهندس عزت‌الله سحابی، شرکت انتشارات قلم، چاپ دوم، ۱۳۸۳، ص ۲۰۳)

بنابراین منابع متعدد و متنوع بر این واقعیت تأکید دارند که دانشجویان روابطی غیرحسنه با حزب جمهوری اسلامی داشتند و دارای همراهی و همفکری روشنی با جریان مقابل حزب بودند و اگر بعدها با آقای بنی‌صدر مشکل پیدا کردند به هیچ وجه به دلیل تحت تأثیر حزب واقع شدن نبود.

با طولانی‌تر شدن حضور دانشجویان در سفارت آمریکا، آن‌ها به‌تدریج موفق به بازگشایی همه گاوصندوق‌ها و دست‌یابی به اسناد بسیار تعیین کننده و کشف رموز بیشتری می‌شدند. افشای اسناد، جوانانی را که بر اساس یک تحلیل درست عمل کرده بودند بیش از پیش در کانون توجه همه جریانات سیاسی و اقشار مختلف مردم قرار می‌داد؛ حمایت فوق‌العاده جامعه از دانشجویان، قدرتی را شکل می‌داد که برای بسیاری گروه‌ها و شخصیت‌های سیاسی نگران کننده بود، اما حمایت قوی مردمی مانع از آن می‌شد که بتوانند به طور مستقیم علیه تسخیرکنندگان سفارت اقدامی بکنند. شخصیت‌هایی چون بنی‌صدر که در ابتدا به عنوان حامیان جدی دانشجویان ظاهر شده بودند به دلیل نگرانی از روند افشاگری‌ها با توسل به شیوه‌های مختلف درصدد خارج ساختن دانشجویان از سفارت برآمدند؛ زیرا صرفاً از این طریق می‌توانستند کانون قدرتمند سیاسی شکل گرفته را از میان بردارند: «تنها چند هفته پس از اشغال سفارت، ابوالحسن بنی‌صدر که در آن زمان از اعضای شورای ۱۵ نفره انقلاب بود و در دی ماه ۱۳۵۸ به ریاست‌جمهوری رسید، مبارزه‌ای را آغاز کرد تا ما را مجبور به تحویل همه اسناد به دولت کند. وی نخستین بار این مسئله را در جلسات شورای انقلاب مطرح کرده و برای جلب حمایت از این طرح وقت و انرژی بسیاری صرف کرده بود… شاید می‌اندیشید که ادامه افشاگری‌ها، سیاست‌های وی را به خطر می‌اندازد و شاید از این نگران بود که برخی اسناد درباره تماس‌های مخفیانة او با یک تاجر آمریکایی رو شود.» (تسخیر، معصومه ابتکار، ترجمه فریبا ابتهاج شیرازی، انتشارات مؤسسه اطلاعات، چاپ اول ۱۳۷۹، ۱۳۸)

همچنین برخی اسناد، ماهیت گروه‌هایی چون فرقان را که به لحاظ تشکیلاتی به صورت غیرمستقیم توسط مجاهدین خلق هدایت می‌شد و نیز ارتباط خط ترور را با سفارت آمریکا که از همان روزهای اول پیروزی انقلاب آغاز شد، روشن می‌ساختند: «تکان دهنده‌ترین اسناد درباره گروهی سیاسی به نام فرقان بود. فرقان گروه کوچکی متشکل از نوجوانانی بود که حتی از ابتدایی‌ترین شناخت درباره اسلام بی‌بهره بودند، چه رسد به بینش لازم درباره مسائل معاصر. رهبران این گروه به اعضا آموخته بودند که قتل شخصیتهای مذهبی موقعیت آنها را بهبود می‌بخشد. با همین تفکر دو تن از رهبران برجسته مذهبی، آیت‌الله مرتضی مطهری و آیت‌الله مفتح توسط آنها به شهادت رسیدند. مردم معتقد بودند گروه فرقان را عناصر خارجی حمایت و هدایت می‌کنند. اسنادی که در سفارت به دست آمد درستی گمان مردم را ثابت کرد. این اسناد نشان می‌داد آمریکا از طریق اشخاص ثالث با گروه فرقان تماس گرفته بود.» (همان، ص ۱۴۶)

دانشجویان همزمان با تلاش برای گشودن گاوصندوق‌ها و کشف رمزها تلاش خستگی‌ناپذیری نیز برای بازسازی اسناد رشته رشته شده به کار گرفتند. در فروردین ماه ۱۳۵۹ آنها به اسنادی دست یافتند که دلایل تلاش آقای بنی‌صدر برای خارج ساختن دانشجویان از سفارت و تحویل اسناد به دولت را مشخص می‌ساخت: «در اوایل فروردین فرایند بازسازی، اسناد بیشتری را برملا ساخت. نخستین سند، گزارش ملاقات رادزفورد با SD LURE در تاریخ ۲۹ آگوست در خانه وی بود. در این ملاقات بنی‌صدر ضمن ابراز نگرانی‌های خود، شورای ۱۵ نفره انقلاب را به دلیل ناکارآمدی مورد انتقاد قرار داده و همچنین مخالفت‌هایی را با امام ابراز داشته بود. سند دوم شرح ملاقات رادزفورد با تامس آهرن بود. چهارمین سند شرح ملاقات وی با بنی‌صدر بشمار می‌رفت. سند پنجم، ارزیابی رادزفورد/ کاسین درباره ملاقات‌هایش با او و خلاصه‌ای از نقاط ضعف و قوت وی بود: «او که جاه‌طلب و سیاستمداری زیرک است، ظاهراً با احتیاط و با توجه به روزی که (امام) خمینی از صحنه خارج شود نقش خود را بازی می‌کند… او که توطئه‌گری کهنه کار است می‌تواند در آینده در صورتی که حس کند انقلاب از اهدافش دور می‌شود یا برای وی منافعی وجود دارد، علیه انقلاب توطئه کند… می‌داند که باید با اطرافیان خود رفتار محتاطانه‌ای داشته باشد… این تردید احتمالاً باعث خواهد شد همه پل‌ها را پشت سر خود خراب نکند»… وقتی مجموعه کامل اسناد SD LURE تکمیل شد، آنها را به تامس آهرن نشان دادیم تا درباره آن نظر دهد. آهرن تائید کرد که یکی از برنامه‌های دولت آمریکا به ویژه سازمان سیا، تماس با شخصیتهای ذی‌نفوذ در جنبش انقلابی بود. وقتی امام خمینی در پاریس حضور داشتند، به یکی از افسران بازنشسته سازمان سیا دستور داده شد به فرانسه برود و با بنی‌صدر دیدار کند. وی خود را نمایندة یک شرکت آمریکایی معرفی و ابراز تمایل کرده بود تا با او درباره چشم‌اندازهای روابط اقتصادی با غرب صحبت کند. بنی‌صدر نیز موافقت کرده بود. آهرن افزود وقتی بنی‌صدر به ایران آمد «ستاد سازمان سیا» تمایل داشت موضوع را دنبال کند و مسئولیت این پروژه به من سپرده شد. هدف نهایی ما استخدام بنی‌صدر بود، ولی برای رسیدن به این هدف مراحل مختلفی باید طی می‌شد. در مرحله نخست‌، وی مستقیماً از قضیه آگاه نبود. او تنها به عنوان یک مشاور مالی که دربارة مسایل سیاسی نیز توصیه‌هایی دارد، خدمت می‌کرد. در مراحل بعد دربارة مسائل مهم‌تر و حساس‌تر مورد مشورت قرار گرفته و توصیه‌هایی به او می‌شد. آهرن به ما گفت که بنی‌صدر موافقت کرده در ازای دستمزد ۱۰۰۰ دلار در ماه به عنوان مشاور خدمت کند. ولی هیچ وقت پولی دریافت نکرد.» (همان، صص ۴-۱۵۲)

دست‌یابی دانشجویان به چنین اسنادی در مورد آقای بنی‌صدر، وی را که تا آن زمان انتقاداتی به نحوه افشاگری‌ها داشت، تبدیل به یکی از مخالفان سرسخت جوانانی نمود که تعریف و تمجیدهای پررنگی از آنان کرده بود. مواضع دکتر یزدی نیز نمونه دیگری از بروز تناقضات در مواضع سیاسی احزاب در این زمینه است. وی در زمانی که دبیر کل نهضت آزادی بود، در مصاحبه‌ای در این زمنیه می‌گوید: ما نمی‌توانستیم خلاف منافع ملی عمل کنیم. گروگانگیری خلاف منافع ملی ما بود. تسخیر سفارتخانه‌ها برای یکی دو روز همه جای دنیا اتفاق می‌افتد. ما هم تأیید کردیم، اما چرا گروگان‌ها را ۴۴۴ روز نگه داشتند؟ چه خساراتی بر ما وارد شد.» (مجله مهرنامه، شماره ۳۳، مصاحبه با ابراهیم یزدی، ۱۳۹۱، ص ۱۵۹)

این در حالی است که وی ۱۰ ماه بعد از اقدام دانشجویان در مصاحبه با روزنامه کیهان تحت سرپرستی خویش می‌گوید: «عملکرد آمریکا در ایران را ما باید محاکمه کنیم و گروگان‌ها می‌توانند به عنوان شاهد در محاکمه شرکت داده شوند. من معتقدم اگر گروگان‌ها را همین طور آزاد کنیم یک نوع خیانت است. چون اختلاف ما با آمریکا و تیرگی روابط ما با آمریکا معلول گروگانگیری نیست…» (روزنامه کیهان ،۲۰/۶/۱۳۵۹). وی همچنین قبل از آن در سرمقاله روزنامه کیهان نوشت: «گروگانگیری عکس‌العمل اجتناب‌ناپذیر ملت ما در برابر وقاحت آمریکا در برخورد با انقلاب ایران… می‌باشد.» (یادداشت روزنامه کیهان به قلم مدیر آن تحت عنوان محاکمه آمریکا را شروع کنید، ۱۲/۳/۱۳۵۹)

حرکت اعتراضی دانشجویان هرچند به روایت همگان قرار نبود از چند ساعت تجاوز کند. اما همان‌گونه که اشاره شد دست‌یابی آنان به حجم انبوهی از اسناد منهدم شده قابل بازخوانی و گاوصندوق‌هایی که کشف رمز آن‌ها مدت‌ها زمان برد این اقدام را به تدریج طولانی ساخت و آن‌چه موجب طولانی‌تر شدن این حرکت، بیش از انتظار شد کشاکشی بود که بین جریان‌های تأیید کننده دانشجویان در مراحل بعدی رخ نمود. جریانات متمایل به غرب به جای تسلیم شدن در برابر حقایق و ضعف‌های خود، با انواع کارشکنی‌ها هر روز بر پیچیدگی‌ها افزودند تا اسناد به‌دست آمده در مورد آن‌ها مکتوم بماند و زمانی که نتوانستند دانشجویان را به این امر راضی کنند با تمام توان در جهت زیر سؤال بردن این حرکت تلاش کردند؛ در حالی که هرچه زمان می‌گذرد ارزیابی آن زمان دانشجویان در مورد کودتای غریب‌الوقوع دقیق‌تر می‌نمایاند و برنامه آمریکا برای کودتا از طریق نیروهای وابسته و حتی با اتکا به نیروهای نظامی خود روشن‌تر می‌شود؛ از جمله برنامه کودتا با محوریت ژنرال هایزر که قبل از پیروزی قیام سراسری ملت ایران شکست خورد و بعد از انتشار خاطرات این مقام نظامی عالی‌رتبه مشخص شد که بعد از ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ مسئله کودتا با محوریت وی در واشنگتن هرگز از دستور کار خارج نشده بود: «حدود ۳۰ دقیقه بعد، ضربه‌ای به در اتاقم خورد. سرهنگ اسپنسر اطلاع داد که دانکن معاون وزیر دفاع می‌خواهد روی خط امن با من صحبت کند. از هیگ خواستم او جواب بدهد، اما ابا کرد. در اتاق من، یک تلفن امن بود و یک تلفن دیگر هم در اتاق سرهنگ اسپنسر بود. به هیگ پیشنهاد کردم که گوشی اتاق مرا بردارد و به مکالمه‌ای که من از اتاق اسپنسر انجام می‌دادم گوش دهد. هیگ قبول کرد. وقتی مکالمه شروع شد، اطلاع دادم که هیگ با من است. ژنرال دیوید جونز، رئیس ستاد مشترک هم گفت که در آن سوی خط، دانکن و برژینسکی هم حضور دارند. دانکن رشته سخن را به دست گرفت. از من پرسید آیا از اوضاع تهران خبر دارم؟ گفتنم بله. سؤال بعدی دانکن سؤال تندی بود، پرسید آیا مایلم دوباره به تهران بروم و رهبری کودتا را بر عهده بگیرم؟ گفتم قبلاً بارها گفته‌ام که اگر رهبری ارتش ایران از صحنه کنار برود، تمامی سیستم ارتش سقوط خواهد کرد. در شرایط کنونی که رهبری ارتش در زندان است، اوضاع وخیم‌تر است؛ لذا طرح‌هایی که در مدت اقامت من در تهران تهیه شده بود دیگر عملی نیست… مسئله اینطور مطرح شد که قرار است قضیه به شیوه آمریکایی حل شود، عده‌ای از افسران بلندپایه برای رهبری کودتا ترغیب شوند. سر انجام بعد از آن همه روزها که سرگرم تشویق ژنرال‌ها برای کودتا بودم، تنها مقامی که در کاخ سفیر علاقه‌ای به این راه حل نشان داد، برژنیسکی بود.

با داشتن همه این افکار در ذهن، تصمیم گرفتم محکی بزنم. تصمیم گرفتم شیوه‌ای را که روس‌ها در اتیوپی به کار گرفته بودند پیشنهاد کنم. گفتم حاضرم با شرایط زیر به ایران باز گردم:

پول نامحدود در اختیارم قرار گیرد.

ده تا دوازده ژنرال آمریکایی دست‌چین شوند.

حدود ۱۰ هزار نفر از بهترین نیروهای آمریکایی در اختیارم قرار گیرد، زیرا در این مرحله، نمی‌دانستم چه تعداد از نیروهای ایرانی در عملیات من شرکت خواهند کرد.

و سرانجام باید حمایت یکپارچه ملی از من صورت گیرد، نه این‌که فقط حمایت اخلاقی صورت گیرد و نه این‌که فقط حق مشورت داشته باشم و اجازه عمل نداشته باشم.» (مأموریت در تهران، خاطرات ژنرال هایزر، ترجمه ع رشیدی، انتشارات اطلاعات، ۱۳۶۵، ص ۳۰۳)

... و این حدیث تلخ مداخلات از طریق کودتا هر چند با اقدام به‌موقع دانشجویان سد شد، اما در شقوق دیگری متأسفانه همچنان جاری است.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.