به گزارش تابناک به نقل از ایرنا؛ محمد هاشمی رفسنجانی با ۱۲ سال مدیرعاملی، طولانیترین دوره صدارت بر سازمان «صدا و سیما» را داشته است. وی از سال ۱۳۶۰ تا ۱۳۷۲ مدیرعامل این ارگان بوده است. این مرد ۸۳ ساله علاوه بر مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت دانشگاه برکلی آمریکا، سابقه تحصیل در علوم حوزوی را نیز دارد. وی شناخته شدهترین برادر آیتالله اکبر هاشمی رفسنجانی رئیس جمهور اسبق ایران است.
معاون سیاسی نخست وزیر، معاون اجرایی رئیس جمهور در دورههای سازندگی و اصلاحات، سرپرستی نهاد ریاست جمهوری و ۱۵ سال عضویت در مجمع تشخیص مصلحت نظام از مناصب مهم وی است. هاشمی همچنین عضو شورای مرکزی حزب منحل شده جمهوری اسلامی و عضو هیات موسس حزب کارگزاران سازندگی است.
گفتو گوی با آقای هاشمی در دفتر وی انجام شد. پرسشها صرفا پیرامون مسئولیتش در سازمان صدا و سیما بود بخش اول مصاحبه به مباحثی، چون نحوه پذیرش مسئولیت مدیرعاملی صدا و سیما، جو حاکم بر این سازمان در ابتدای ورود وی و برخی حواشی پخش سریال «اوشین» یا همان «سالهای دور از خانه» مربوط است.
سپاس از این که مصاحبه را قبول کردید. برای ورود به بحث بفرمایید که چه شد مدیرعاملی سازمان صدا و سیما را پذیرفتید؟
هاشمی: من معاون نخست وزیر وقت شهید محمدعلی رجایی بودم که یک روز پنج شنبه، اعضای شورای سرپرستی صدا و سیما که آن موقع ۶ نفر شامل سه عضو اصلی و سه علی البدل بودند، به دفتر نخست وزیری آمدند. آنها از من خواستند که مدیریت صدا و سیما را قبول کنم. پاسخ من منفی بود و گفتم تجربهای در این زمینه ندارم و نمیتوانم درخواستشان را بپذیرم. اما آنها اصرار کردند که در نهایت گفتم شنبه به شما پاسخ خواهم داد. باید بروم و از امام اجازه بگیرم و نظر ایشان را بدانم.
آنها ساعت ۱۸ از اتاق من خارج شدند ولی با کمال تعجب در ساعت ۲۰:۳۰ همانروز حکم انتصاب من به ریاست سازمان صدا و سیما از تلویزیون اعلام شد. یعنی بدون اجازه و تایید من این کار صورت گرفت. البته من ساعت ۱۸ به دفتر امام زنگ زده و گفته بودم که قصد دارم خدمت ایشان برسم و دفتر برای شنبه ساعت ۸ صبح هم به من وقت داده بود.
شنبه راس موعد خدمت امام رسیدم و عرض کردم من قصد کسب تکلیف از شما را داشتم و اینها بدون اجازه و تایید من حکمم را از تلویزیون خواندهاند. اما امام برایم دعا کردند و چند نکته را به من فرمودند. از جمله اینکه صدا و سیما متعلق به همه است و این طور نیست که شرکت سهامی و یک سهم آن متعلق به دولت و سهم دیگرش مال مجلس باشد. بلکه متعلق به مردم است. دیگر این که سازمان، صدای اسلام و سیمای اسلام است. پس باید آموزنده باشد و بدآموزی نداشته باشد. در اینباره تعبیری فرمودند که صدا و سیما یک دانشگاه عمومی سراسری است. بعد روی جنبه فنی کار تکیه داشتند که الان که صدا و سیما، صدای اسلام است، پس باید صدای آن به همه جا و به کشورهای مختلف برسد. در پایان هم برایم دعا کردند. در واقع میشود گفت ریاست من بر صدا و سیما، اجباری بود نه اختیاری و من واقعا نمیخواستم مدیرعامل آن شوم.
من از نزد امام مستقیم به صدا و سیما رفتم. تا یک ماه تقریبا هیچ کاری را شروع نکردم و وقتم به برقراری جلسه معاونین و مدیران سازمان گذشت. یکی یکی از آنها دعوت میکردم و جلسه خصوصی میگذاشتم و راجع به حوزه کاری، مسئولیتشان، کارهایی که قرار است انجام دهند و مشکلاتی که با آن دست و پنجه نرم میکنند؛ پرسیدم. هیچ کدام از مدیران را نیز جابجا نکردم و در پست و مقامی که بودند تثبیت کردم.
گویی در ابتدای کار شما، برنامه سازهای صدا و سیما، اغلب کارکنان سعی میکردند در گروههای غیرسیاسی مانند مستند طبیعت برنامه تهیه کنند. صحت دارد؟ دلیلش چه بود؟
بله. اوایل پیروزی انقلاب تهیه کنندگان، کارگردانان و عوامل دیگر هیچ کدام نمیخواستند برنامه سیاسی یا مذهبی تولید کنند. برعکس میخواستند از محیط زیست و خورشید و طبیعت برنامه بسازند. آنها میگفتند این برنامهها در هر نظامی مورد نیاز است چه جمهوری اسلامی باشد چه شاهنشاهی و چه خلق مسلمان. این جور برنامهها بیخطر است. میگفتند این انقلاب تداوم ندارد، پس تمایلی به ساخت برنامههای سیاسی، انقلابی و مذهبی نداشتند.
یعنی به آینده انقلاب امیدی نداشتند؟
بله. فضا این گونه بود. هیچ کس انتظار نداشت انقلاب اسلامی برای مدتی طولانی سرپا بماند و ادامه داشته باشد. همه تصور میکردند انقلاب شکست میخورد و از بین میرود؛ بنابراین کارگردان، تولید کننده و عوامل تولید نمیخواستند خطر کنند و به نفع یا مطابق خواست جمهوری اسلامی برنامه بسازند. اما من به آنها میگفتم شما اشتباه میکنید و ما خواهیم ماند.
از این رو ما گروه اقتصادی را به تعدادی از بچههای انقلابی مانند آقای اعتمادی دادیم و گروه مذهبی را به بعضی دیگر واگذار کردیم. گروه جبهه و جنگ را هم همین طور. کم کم همه آمدند. یعنی وقتی دیدند ما ماندنی هستیم و نمیرویم، به تدریج بقیه هم آمدند.
با توجه به تغییر حکومت، نظارت محتوایی برنامهها چطور بود؟
ما یک شورای طرح و برنامه تشکیل داده بودیم که سناریوی هر برنامهای که قرار بود ساخته بود، باید در آن تصویب میشد. یک نظارت قبل از پخش هم راه انداخته بودیم که برنامههایی که ساخته شده بودند را با سناریوی آن تطبیق میدادند. اگر انحراف و اختلافی بین آنچه تهیه شده بود با سناریوی تصویب شده وجود نداشت، اجازه پخش برای آن برنامه صادر میشد.
کار در آن اوایل خیلی مشکل بود. ما تخصص هنری نداشتیم و به اصطلاح تپش آنتن هم زیاد بود و برنامه میخواستند. البته ساعت پخش ما چندان زیاد نبود. شبکه یک سیما از ساعت ۱۶ تا ۲۲:۳۰ برنامه داشت و شبکه دو هم کمتر از آن. آقای ابریشمکار و دیگران هم یک مقداری فیلمهای سینمایی را دستکاری و پخش میکردند.
پوشش آنتن هم کم بود. مثلا کانال یک حدود ۶۰ درصد و کانال دو ۳۰ تا ۳۵ درصد کشور را تحت پوشش قرار میداد. کل کشور تحت پوشش تلویزیون نبود.
شورای طرح و برنامه کمک خیلی خوبی بود. آقایان در آن صحبت و بحث میکردند و آن چه از شورا بیرون میآمد مناسب انقلاب و فضای کشور بود. تا قبل از آن در رادیوتلویزیون و سینما کسی تجربه هنر اسلامی را نداشت. البته رادیو یک مقدار شرایطش متفاوت بود. اما در تلویزیون بحث پوشش بانوان، دیالوگ، صحنهآرایی و ... مطرح بود. هیچ کس در آن فضا نمیدانست که انقلاب اسلامی چه برنامههایی را میپسندد و برنامه اسلامی اصولا چه برنامهای و چگونه است؟ به تدریج اینها آموزش داده شد. دانشکده صدا و سیما که تعطیل شده بود را هم راه اندازی کردیم.
با پوشش خانمهای کارمند صدا و سیما مشکلی نداشتید؟
مشکل به آن معنی نه. ولی مثلا یک روز خانمی در محوطه سازمان جلوی مرا گرفت و گفت من مسیحی هستم و در دین ما پوشش برای بانوان اجباری نیست، چرا باید اینجا پوشش داشته باشم؟ گفتم شما به بیمارستان رفتهاید؟ آنجا همه پرستاران لباس سفید میپوشند. یا مهمانداران داخل هواپیما همه لباس فرم مخصوص بر تن میکنند. مساله عقیدتی یا سیاسی در بیمارستانها و هواپیماها هم مطرح نیست بلکه ضوابط بیمارستانها و سازمان هواپیمایی این چنین است. این سازمانها میگویند کسی که در این مکانها اشتغال دارد تا زمانی که کار میکند باید این پوشش را داشته باشد. صدا و سیما هم یک فضای دینی ار حاکم نکرده است. بلکه ضابطه صدا و سیما این است و کسی که قرار است اینجا کار کند باید این یونیفرم را بپوشد. این خانم قانع شد و گفت استدلال شما درست است و آن را اجرا کرد. از این نوع مسائل بعضا داشتیم ولی به این معنا که مشکل جدی از این بابت پیش آمده باشد، خیر. البته آن زمان خانمهای زیادی در سازمان کار نمیکردند.
مشکلی بر سر پخش صدای خانمها نداشتید؟
در بخش خبر خانمی بود به نام ریاضی که گوینده قوی و مسلطی بود. وقتی این خانم گوینده خبر شد، خیلیها اعتراض کردند که چرا یک آقا به جای او خبرها را نمیخواند. پاسخ دادم الان باید این خانم اخبار را بخواند و استدلال کردم که زمان جنگ است و آقایان باید در جبههها حضور داشته باشند و خانمها در پشت جبهه کارها را انجام دهند. گویندگی خبر هم یکی از این کارهاست.
قضیه به گوش امام رسید. ایشان از من پرسیدند شما راجع به خانم ریاضی چه پاسخی دادید؟ گفتم برهان آوردم که الان زمان جنگ است و آقایان باید بجنگند و خانمها پشت جبهه کمک و همکاری کنند. امام تبسمی کردند.
دو سه روز بعد به مناسبتی، امام پیامی داده بودند. احمد آقای خمینی زنگ زد و سوال کرد شیف کاری خانم ریاضی چه زمانی است؟ گفتم فلان روز است. گفت امام گفتهاند که پیام را بدهید خانم ریاضی بخوانند. خانم ریاضی هم پیام را خیلی راحت و بدون غلط و به اصطلاح بدون تپق خواند. بعد از آن قبح حضور زنان از نظر برخی مقدسین که معتقد بودند صدای زن نباید از رادیو تلویزیون پخش شود، شکست.
ظاهراً امام وقتی متوجه شدند خانم ریاضی مستأجر است دستور دادند که یک منزل برای وی خریداری شود، این خبر درست است؟
بله. امام گفتند یک منزل برای ایشان بخرید. ما هم در همان نزدیکیها، جایی که ۷۰،۸۰ دستگاه آپارتمان بود، یک دستگاه آپارتمان برای ایشان خریدیم.
ولی خانم ریاضی گویی خوش اقبال نبود؟
بله. یک روز آقای دکتری بازنشسته دانشگاه تهران آمد و گفت عاشق خانم ریاضی شده است و میخواهد با ایشان ازدواج کند. گفتم برو خواستگاری کن و ببین موافقت میکند. وی خواستگاری کرد و با هم ازدواج کردند. وقتی عروسی کردند همسرش گفت من دوست ندارم زنم در تلویزیون خبر بخواند. گفتم ایشان را میفرستم در رادیو اخبار بگوید.
او از سیما به رادیو منتقل شد. همسرش گفت نمیخواهم صدای همسرم را هم کسی بشنود. گفتم ایرادی ندارد، در بخش ویرایش و نوشتن اخبار همکاری کند.
اما در نهایت شوهرش گفت اجازه نمیدهم در رادیو تلویزیون کار کند و بعد هم طلاقش داد.
یک روز خانم ریاضی در حین عبور از خیابان ولی عصر وقتی که میخواست وارد ساختمان جام جم شود، با یک خودرو تصادف کرد و سرش به کنار جدول خورد و دچار بیهوشی و سپس فراموشی شد.
برای خانم ریاضی خانه که خریده بودیم و حقوقش را هم میگرفت. ولی از وقتی دچار فراموشی شد دیگر نمیتوانست در بخش خبر رادیو تلویزیون برنامه اجرا کند؛ لذا به تدریج حضورش در سیما قطع شد. در صدا، اما هنوز حضور داشت و همکاریهایی میکرد.
جو کارهای هنری آن موقع خیلی بد بود. کسی نمیتوانست یک تعریفی از کار بکند که همه آن را قبول داشته باشند.
چطور؟
مثلا آقای محسن رفیقدوست وزیر سپاه به من گفت؛ ما یک سهمیه برای شما داریم. آن هم این که هر روز به بچههای سرباز میگوییم ۲۰۰ نفر در روز زنگ بزنند و از شما انتقاد کنند.
از شخص شما انتقاد کنند یا از برنامههایتان؟
منظورشان شخص من نبود بلکه از برنامههای صدا و سیما شکوه میکردند. یا مثلا روزنامه جمهوری اسلامی که نشریه وزینی هم بود تقریبا هفتهای یک یا دو مقاله علیه صدا و سیما داشت. اما ما جواب هم نمیدادیم. آقای مسیح مهاجری که سردبیر آن بود، مقالات تندی علیه صدا و سیما مینوشت. بعد با من تماس میگرفت و میگفت مطلبم را خواندی؟ میگفتم بله. میپرسید چه اقدامی کردی؟ میگفتم هیچ. چون مطلب خوبی نبود، مزخرف بود، نخواندم. میگفت من مینویسم تو آدم شوی ولی ظاهرا آدم بشو نیستی!
سریال «اوشین» که در ایران با نام «سالهای دور از خانه» به نمایش درآمد
یکی از سریالهای پرطرفدار در ایران، سالهای دور از خانه بود. به خاطر حرف یکی از مصاحبهشوندگان یک برنامه رادیویی بر سر شخصیت اوشین، مسائلی پیش آمد. جریان چه بود؟
بله. روز ولایت حضرت زهرا (س) بود. خبرنگاران رادیو از مردم میپرسیدند که الگوی شما چه کسی است. خیلیها میگفتند الگوی ما حضرت فاطمه زهرا (س) است. تا اینکه از یک دختر خانم این سوال را کردند. آن دختر خانم گفت الگوی من اوشین است. چون اوشین از نظر سبک زندگی خیلی فعال و مثبت بود. از او پرسیده بودند چرا اوشین و چرا الگوی شما حضرت زهرا (س) نیست. دختر گفته بود حضرت زهرا (س) خیلی خوب است ولی متعلق به هزار سال قبل است. من امروز میخواهم کسی را الگوی خودم قرار دهم لذا اوشین را انتخاب کردهام.
این مطلب از رادیو پخش شد. عدهای هم آن را ضبط کردند و نزد امام رفتند. آن زمان دادستان تهران آقای میرعماد بود. امام به وی حکم داد که بررسی کنید اگر قصد توهین به حضرت زهرا (س) را داشته، حکم او ارتداد و اعدام است. اگر هم قصد توهین نداشته است که حکم دیگری دارد؛ لذا بررسی کنید و به من گزارش دهید.
اقای میرعماد با من تماس گرفت و گفت دست اندرکاران تهیه این برنامه را به من معرفی کنید. نوار برنامه را هم بدهید.
من اسامی آن ۶ نفر که در ساخت این برنامه دخیل بودند، به همراه نوار گفتوگو را به ایشان دادم. آقای میرعماد هم موضوع را بررسی کرد و سختترین حکمی که برای پرسنل برنامه در نظر گرفت انفصال خدمت برای دو نفر از آنها بود. حکم بقیه هم در حد جریمه مالی و ... بود.
احکام صادر شد و آنها را به زندان قصر بردند. من عضو هیات دولت بودم و آن روز جلسه هیات دولت بود. به آقای میرعماد زنگ زدم و گفتم بچههای ما را زندان نبرید و اجازه دهید داخل سازمان باشند تا من بیایم و تکلیفشان را روشن کنم. بعد از جلسه دولت به دفتر امام رفتم و نامهای خدمت ایشان نوشتم و عرض کردم که مقصر اصلی من هستم نه اینها. اگر قرار است کسی جریمه شود من هستم. شما اینها را جریمه نکنید، چرا که اگر این جریمه انجام شود دیگر در صدا و سیما سنگ روی سنگ بند نمیشود و نمیشود آن را اداره کرد.
امام فرمودند تو درخواست عفو بنویس تا من آنها را عفو کنم. من هم نامهای به این منظور نوشتم. امام زیر آن دستور عفوی به آقای عبدالکریم موسوی اردبیلی رئیس دیوانعالی کشور دادند. من به آقای اردبیلی زنگ زدم. ساعت حدود ۲۰ بود. گفت الان شب است، عجله نکن. من فردا حکم عفو آنها را مینویسم.
آقای میرعماد هم گفت من میخواهم بروم و اینها فعلا باید به زندان بروند.
آن زمان رئیس زندان قصر از دوستان بود. گفتم امشب ۶ مهمان داری. اینها را در دفتر زندان نگه دار و داخل نبر. قبول کرد. رفتم و مقداری میوه و چلوکباب خریدم و برای آن ۶ نفر بردم. چند پتو هم برای آنها خریدم تا آنها شب را در دفتر زندان به سر برند.
به من گفتند یک کارمند دیگر صدا و سیما هم در زندان است. گفتم بگویید بیاید میخواهم او را ببینم. دیدم کارمند نیست، بلکه هنرمندی خیابانی است که در یک دعوای محلی کتک کاری کرده است و به اتفاق دیگران باعث شده است یک نفر کشته شود. اما قتل، غیرعمد تشخیص داده شده و وی ۳۰۰ هزار تومان جریمه و به علت عدم توانایی در پرداخت جریمه زندانی شده است.
به دفتر امام زنگ زدم و گفتم یک زندانی این طور هم داریم. آیا امام خسارت را میدهند تا وی از زندان آزاد شود؟ به اطلاع امام رسانده بودند و ایشان هم گفته بودند باشد پولش را میدهم.
فردا صبح ساعت ۱۱ بود که آقای موسوی اردبیلی تلگراف زدند و حکم عفو این ۶ زندانی را دادند و ما رفتیم و آنها را از زندان تحویل گرفتیم.
این برنامه رادیویی درباره حضرت فاطمه (س) که گفتید، پخش مستقیم بود؟
خیر. اول تصور میکردیم مستقیم است، ولی بعدا متوجه شدیم غیر مستقیم بود.