ماجرای ساقی شهر! | همه چیز از یک حسادت آغاز شد....

همشهری آنلاین شنبه 24 آبان 1404 - 09:33
خلاصه او یک دستگاه موتورسیکلت هم در اختیارم گذاشت و من از فردای آن روز بدون مشورت با پدر و مادرم مشغول کار شدم.  با آن که چندروز بعد فهمیدم بسته هایی که از این سر شهر تا آن سر شهر جابه جا می کنم، مواد مخدر«گل»است اما دیگر نمی توانستم از درآمد آن چشم پوشی کنم!

به گزارش همشهری‌آنلاین به نقل از خراسان، دوران کودکی ام را در منزلی محقر و مخروبه درحاشیه شهر مشهد گذراندم. پدرم کارگر فصلی بود و از نظرمالی بسیار درتنگنا قرارداشتیم به همین دلیل در کلاس نهم ترک تحصیل کردم و شاگرد مکانیکی شدم تا شاید کمک خرج خانواده باشم و خواهرانم بتوانند به تحصیلات خود ادامه دهند. استادکارم به صورت هفتگی به من دستمزد می داد و انعامی هم که از مشتریان می گرفتم بسیارخوشحالم می کرد. آخر هفته وقتی مایحتاج زندگی را می خریدم ،برق چشمان مادرم را می دیدم که روحم را به پرواز درمی آورد اما یک سال بعد با ورود برادرزاده صاحبکارم به مکانیکی ،سرنوشت من نیز به گونه دیگری رقم خورد.

با آن که آقا رحمت به برادرزاده اش گفت:تو استعداد این رشته فنی را نداری! ولی با اصرارپدر«فربد»پذیرفت که درتعمیرگاه کارکند. ولی«فربد»نوجوانی حسود و بدجنس بود .حتی از نگاهش نفرت و شرارت را حس می کردم. با آن که سرگرم کارهای خودم بودم و سعی داشتم مهارت بیشتری درتعمیرخودرو بیاموزم اما «فربد»پنهانی همه کارهای مرا خراب می کرد و چوب لای چرخم می گذاشت.

بالاخره بعد از۷ ماه کار به جایی رسید که آقا رحمت با شرمندگی عذر مرا خواست و گفت:با برادرش به خاطر من دچار اختلاف شده است و من باید مکانیکی را ترک کنم ولی تاکید کرد که بسیار از رفتار و کارم راضی بود! او حتی ۳ماه بیشتر حقوقم را پرداخت و من با قلبی شکسته از مکانیکی بیرون آمدم. مادرم از چهره ام فهمید که چه اتفاقی افتاده است. به همین خاطر خیلی مرا دلداری داد که شغل بهتری پیدا می کنم. اما من به هرکجا برای شاگردی رفتم فایده ای نداشت حتی دریکی از سایت های واسطه گر هم آگهی دادم که کسی تماس نگرفت . شب ها در پارک ها و خیابان ها سرگردان بودم و مدام فکر می کردم که حالا چه کنم!

دریکی ازهمین روزها بود که «امین»همکلاسی دوران دبیرستانم را در پارک دیدم او به طورغافلگیرانه از پشت سرم چشمانم را گرفت و من چند ساعت با او به درددل پرداختم تا این که او گفت:بیا تو گروه ما کار کن! و ادامه داد:من طی۲سال یک پراید برای خودم خریدم !«امین»مدعی شد آشپزخانه دارد و داروهای گیاهی را بسته بندی می کنند و به فروش می رسانند!

خلاصه او یک دستگاه موتورسیکلت هم در اختیارم گذاشت و من از فردای آن روز بدون مشورت با پدر و مادرم مشغول کار شدم. با آن که چندروز بعد فهمیدم بسته هایی که از این سر شهر تا آن سر شهر جابه جا می کنم ،مواد مخدر«گل»است اما دیگر نمی توانستم از درآمد آن چشم پوشی کنم! خودم را با ادعاهای پوچ قانع می کردم که مثلا من خبر ندارم چه چیزی درون بسته های گیاهی است!

در همین زمان و با پیشنهاد «امین»مصرف سیگار وبعد هم «گل» را شروع کردم و خیلی زود به یک جوان معتاد تبدیل شدم . مادرم به درآمدم مشکوک شده بود و همواره از من درباره شغلم می پرسید ولی من هربار او را قانع می کردم که پیک موتوری هستم و بسته های مردم را در سطح شهر جابه جا می کنم!

۳سال از این ماجرا گذشته بود که روزی ماموران موتورسوار را در تعقیب خودم دیدم و تلاش کردم از چنگ آن ها فرارکنم اما بعد ازطی مسافتی در یکی از کوچه های بن بست گرفتار شدم و آن ها بسته های موادمخدر را کشف کردند. حالا از این که خیلی از جوان ها را به مصرف مواد آلوده کردم خیلی پشیمانم ای کاش ...

گزارش اختصاصی روزنامه خراسان حاکی است با دستورهای ویژه سرهنگ حسین مومنی(رئیس کلانتری شهید نواب صفوی مشهد)بررسی های تخصصی درباره ساقی شهر و دستگیری عوامل مرتبط با وی آغاز شد.

منبع خبر "همشهری آنلاین" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.