خبرگزاری مهر- گروه استانها، *مرضیه جوانمردی فر: نسیم خنک پاییزی که در شیراز، عطر خاک نمخورده باغهای ارم را با خود میآورد، سکوتی رؤیایی را به شهر هدیه میکند. این سکوت، نه یک خلاء، بلکه فضایی مغناطیسی است که بهترین بستر برای اندیشیدن را فراهم میآورد. در این فصل زرین، بزرگترین آرامش نه در رفتوآمدهای پرشتاب، که در توقف است؛ توقفی اجباری در برابر وسوسههای عجولانه.
زیر سایه درختان کهنسال، یا در خلوت یک کتابخانه قدیمی، تنها یک صفحه از یک کتاب کافی است تا ذهن را از قید روزمرگی خلاص کرده و به عمق آرامش پاییز پیوند زند؛ این همان وعده ازلی کتاب است.
در دنیایی که سرعت، معنای زندگی پیدا کرده است، ما فراموش کردهایم که مکث کردن، یک مهارت است. روز کتاب، کتابدار و کتابخوانی، بیش از آنکه جشنی برای گرامیداشت چند ورق کاغذ باشد، دعوتی است برای کشف دوباره قدرت شگرف کتابها؛ نه مانند یک تکلیف خشک و اجباری، بلکه به عنوان یک نیاز حیاتی و اضطراری برای روحهای خسته از ماشینی شدن.
گاهی در میان سیل اطلاعات لحظهای، غافل میشویم که یک برش کوچک از یک داستان، یا یک جمله متراکم، میتواند آرامشی بنیادینتر از ساعتها سرگرمیهای سطحی به ما هدیه دهد؛ آرامشی که در خنکای شهر رؤیایی شیراز، رنگ و بوی دیگری میگیرد.
کتاب، رفیق ساکت
امروز، ساعتها را کنار میگذاریم تا به ندای آرام یک دوست قدیمی گوش فرا دهیم، کتاب. این روز بهانه ستایش کاغذ و جوهر نیست؛ فرصتی است تا یادآوری کنیم میان این همه شلوغی، هنوز جایی برای پناه بردن، آموختن با کلمات، عمیقاً احساس کردن باقی است. کتاب، رفیق ساکت ماست. او هرگز قضاوت نمیکند؛ نه بابت گذشته ما و نه بابت انتخابهای لحظهای مان. او تنها منتظر میماند تا ما آماده شویم و جلدش را بگشاییم. وقتی کتابی میخوانیم، در حقیقت با دانایی قدمی سفر کردهایم که از پس قرنها گذشته و با لحنی آرام، از رازهایش سخن میگوید؛ رازهایی که شاید در تار و پود تاریخ کهن فارس و باغهای پر رمز و راز این سرزمین ریشه داشته باشند.
اما اجازه ندهیم این حس شیرین، ما را از دردهای واقعی پنهان سازد. بزرگترین معضلی که اکنون در شیراز و در میان اهالی فرهیخته فارس موج میزند، دیگر کمبود کتاب نیست؛ بلکه فقدان زمان است. ما آنقدر مشغول دویدن در مارپیچ انتظارات روزمره و مشغولیتهای دیجیتال هستیم که فراموش کردهایم چقدر لذتبخش است اگر آهسته بدویم یا حتی برای لحظهای بایستیم. کتاب خواندن، در نگاه بسیاری، از یک ضرورت حیاتی برای جلوگیری از فرسایش روحی، به یک تجمل دستنیافتنی تقلیل یافته است.
چالش اصلی این است که ما باید دوباره یاد بگیریم چگونه یک ساعت کامل را بدون حواسپرتی به همراهی با یک نویسنده یا یک اندیشمند اختصاص دهیم. در شهری با پیشینه حافظ و سعدی، جایی که ریشه ادب در خاکش تنیده است، نشستن در کافهها و تماشای مردمانی که هر یک غرق در صفحه نورانی موبایلهایشان هستند، تأسفآور است. این موبایلها، پنجرههای بزرگ و پرنوری هستند که کتابهای کوچک و ساکت را در سایه فرو بردهاند. معضل، ماهیت کتاب نیست؛ معضل، نحوه اختصاص توجه ماست.
کتابدار، جادوگر مهربان کتابخانه
در میان این تضادها، کتابدار قلب تپنده پناهگاههای واقعی کتاب است. شاید ما او را تنها به عنوان مأمور امانتداری ببینیم، اما در حقیقت، کتابدار یک نقشهخوان ماهر برای سرگردانیهای روحی است. او میداند که روح شما در این روزها به دنبال کدام واژهها میگردد، حتی اگر خودتان قادر به بیان آن نباشید. هنگامی که با انرژی کم و خستگی به او مراجعه میکنید، با یک پیشنهاد کوچک و دقیق میتواند حال شما را دگرگون کند. او جادوگری مهربان است که نسخهای خطی از دیوان حافظ را به شما نشان میدهد یا شما را با آخرین یافته یک نویسنده جوان فارسی پیوند میزند. کتابخانهها در شیراز، باید فراتر از مخزن کتاب، به مراکز عملی مقاومت در برابر شتابزدگی تبدیل شوند.
امروز، به پاس وجود این دوست قدیمی، بیایید کتابی را برداریم که مدتهاست روی میز انتظار ماست. تنها یک صفحه بخوانیم؛ شاید همین یک صفحه کافی باشد تا حس کنیم زندگی دوباره رنگی دلپذیر یافته است. امروز روزی است که میتوانیم نفسی عمیق بکشیم و بوی خوش کاغذ قدیمی را در ریههایمان حس کنیم. روز کتاب، روزی است که به خودمان یادآوری میکنیم هنوز هم در این دنیای پرهیاهو، جایی وجود دارد که میتوانیم لحظهای بایستیم، دست بر جلد یک کتاب بگذاریم و با صدایی آرام بگوییم: «اینجا پناهگاه من است، پناهگاهی ابدی در شهر علم و ادب، شیراز.»
*فعال رسانهای












