گُر؛ نمایشی در ستایش دانایی

خبرگزاری مهر دوشنبه 26 آبان 1404 - 11:35
شهرکرد-کارگردان نمایش «گُر» گفت: این قصه را نه صرفاً با نگاه بومی محلی بلکه در ستایش دانایی و برای هر انسانی نوشتم که به دنبال مبارزه برای تغییر یا دچار ندانستن باشد.

خبرگزاری مهر-گروه استان‌ها: نمایش «گُر (بردین)» به نویسندگی و کارگردانی «داریوش خدادادی» یکی از ۲ نمایش صحنه‌ای معرفی شده به دبیرخانه تئاتر بین‌المللی فجر است که روز شنبه در اختتامیه سی و هفتمین جشنواره تئاتر استانی چهارمحال و بختیاری با نظر هیئت داوران برگزیده و معرفی شد.

گُر یا بردین نمایشی از کوچ است که از آن به عنوان نماد یک چرخه تکراری یاد می‌کند، اسیر تکرار کوچ ماندن و نشناختن دیگران را یک توقف تلقی می‌کند و راه حل را، دانایی و کسب علم و شناخت مردمان دیگر می‌داند، این نمایش راهکار شکست دشمن را نه در جنگ بلکه در آگاهی و کسب شناخت می‌داند و در جایی نویسنده از زبان شخصیت نمایشش می‌گوید: «ما از نتوانستن نمی‌میریم از ندانستن می‌میریم». قصه نمایش گر با گویش بختیاری و در زیست‌بوم زاگرس جریان دارد، خطه‌ای با جغرافیای کوهستانی و آکنده از سنگ که باعث شده مردمانش با سنگ خو بگیرند و با ایجاد تغییرات در سنگ از آن برای اهداف خودشان استفاده کنند و البته همچون سنگ سخت و تلاشگر باشند. مردمان این دیار از دیرباز آموخته‌اند که سخت‌ترین چیز یعنی سنگ را برای نیازهای خودشان تغییر دهند و حالا بردین، شخصیت اول نمایش که نامش نیز به معنی سخت همچون سنگ است، باید خودش را تغییر دهد. بردین راه حل را در جنگ می‌داند اما در سیر داستان که با تمثال آشنا می‌شود پی می‌برد راه حل جز کسب شناخت و شکستن و بیرون آمدن از چرخه تکراری زیست نیست.

داریوش خدادادی مهندس برق و مخابرات، از هنرجویان آموزشگاه بازیگری آرام شهرکرد حدود سه سال است که پا به عرصه تئاتر گذاشته و در این مدت کوتاه توانسته آثار فاخر و قابل دفاعی را در حوزه هنرهای نمایشی عرضه کند. برای آشنایی بیشتر با روند خلق اثر نمایشی گر یا بردین به گفتگو با این نویسنده و کارگردان جوان استان نشستیم که مشروح گفتگو از نظر خوانندگان گرامی می‌گذرد.

گُر؛ نمایشی در ستایش دانایی

* ابتدا در خصوص ایده اولیه و علت نامگذاری این نمایش با عنوان «گُر» و نام ثانویه آن «بردین» توضیح بدهید؟

ایده اولیه کار درواقع زمانی شکل گرفت که قصد داشتم یک نمایشنامه بومی بنویسم که باتوجه به زیست‌بوم منطقه چهارمحال و بختیاری، صخره و سنگ از المان‌های مهم طبیعت منطقه به شمار می‌رود و زاگرس‌نشینان در طول تاریخ با این المان‌ها سر و کار داشتند و استفاده از سنگ در خودآگاه و ناخودآگاه مردمان این خطه از جمله در جنگیدن، ساختن سرپناه، تزئینات، ساخت آسیاب‌ها، حصارها و ابزارها و ساخت یادبود مزارها و … بسیار پررنگ بوده است. بنابراین سرسختی و سخت‌کوشی مردمان زاگرس‌نشین برآمده از سرسختی سنگ است.

به این موضوع اندیشیدم که ما مردمان این سرزمین مانند سنگ نیستیم بلکه توان آن را داریم که حتی سرسختی سنگ را نیز به چالش بکشیم و به مبارزه با هر سختی حتی به سرسختی سنگ و صخره بپردازیم. در این راستا کاراکتر «بردین» را خلق کردم که از نامش پیداست همچون سنگی سرسخت است اما نه آنچنان سخت که دچار تغییر نشود و این تغییر، محور داستان است.

* در خصوص داستان نمایش گر یا بردین بگویید؟

گر یا بردین داستان دو پسر عموی جوان با نام بردین و آرمین است که در عصر حضور انگلیسی‌ها در مناطق بختیاری و اوج جنبش مشروطه، مسئول کوچ دادن گله از سردسیر به گرمسیر شده و با همدیگر همسفر می‌شوند.

بردین در حسرت گذشته است که باید با سواران برای مبارزه با انگلیسی‌ها می‌رفت اما اکنون رها شده به این مبارزه نرفته و تنها مانده است، بردین همچنین اندوهناک از دست دادن مادر است. آرمین اما شخصیتی سرشار از عشق و علاقه و برنامه‌ریزی برای آینده است و داستان این نمایش معطوف بر همسفر شدن این دو شخصیت و حوادثی است که در طول مسیر برایشان اتفاق می‌افتد و به تغییراتی در شخصیت بردین منجر می‌شود.

گُر؛ نمایشی در ستایش دانایی

* در این نمایش یک کاراکتر نیز با عنوان «تمثال» در طول مسیر جان می‌گیرد و وارد سیر داستان می‌شود؟

بله در واقع سیر داستان مرا به سمتی سوق داد که کاراکتری با نام تمثال خلق شد که نمادی از آئین و سنت عزاداری بختیاری‌ها است. در فرهنگ بختیاری آئینی وجود دارد ناظر بر اینکه بازماندگان یک عروسک یا مترسک‌گونه‌ای هم‌قد شخص متوفی می‌سازند و لباس‌های متوفی را تن او می‌کنند گویی روح متوفی هنوز در بین آن‌هاست تا زمانی که او را به خاک بسپارند، مراسم ترحیم برگزار شود و با او خداحافظی کنند.

تمثال داستان ما توسط پیرمردی مرده‌شور خلق شده که اجساد جوانان کشته شده در جنگ را شستشو می‌دهد اما چون از چشمه ممنوعه آب نوشیده می‌خواهد جان خود را به کالبد تمثال ببخشد لذا تکه‌های لباس جوانان کشته شده را بر تن تمثال می‌پوشاند. المان‌ها و شخصیت‌های این داستان الزاماً بختیاری نیستند بلکه در فرهنگ‌ها و سنت‌های جای‌جای کشورمان ممکن است نظیرشان را بتوانیم با زیست‌بوم و نام‌های خودشان پیدا کنیم.

* نقش پیرمرد در این داستان چیست و ارتباطش با تمثال چگونه است؟

این پیرمرد مرده‌شور که مسئول تغسیل جوانان کشته شده در جنگ با انگلیسی‌ها است یک روز در راه خانه، افسری انگلیسی کتابی از خورجینش می‌افتد و پیرمرد که سواد نداشت تصویر روی جلد کتاب را می‌بیند: هیولایی وصله‌پینه در کوه‌ها. افسری انگلیسی با تمسخر می‌گوید: «این هیولایی است که بختیاری‌ها را می‌خورد». پیرمرد نیت می‌کند تمثال را بسازد تا هیولا را پیدا کند و بکشد. اکنون سال‌هاست تمثال به دنبال هیولا بوده، اما هنوز آن را پیدا نکرده است. پیرمرد این تمثال را از تکه‌های لباس جوانان کشته شده بر می‌گیرد و آن را می‌سازد و جانش را به تمثال می‌بخشد تا به دنبال هیولا برود، مردم اما چون تمثال را نمی‌شناسند از او هراس دارند و گمان می‌کنند که همین تمثال، پیرمرد را خورده است.

هدف کاراکتر تمثال، کمک به مردم ایل است اما آنان از این ماجرا اطلاعی ندارند لذا او را دشمن خود می‌پندارند و به جنگ و کشمکش با آن می‌پردازند.

گُر؛ نمایشی در ستایش دانایی

* به نظر می‌رسد هیولا در این داستان نمادی از ندانستن باشد و شما در این اثر از المان‌ها و نمادهای بومی استفاده کردید و عنصر حرکت و جنبش در آن موج می‌زند؟

بله همینطور است البته فقط در این داستان، هیولا نماد جهل و نادانی و نشناختن و ندیدن است و شاید در داستانی دیگر دشمن عوض شود و هیولای دیگری به انسان‌ها آسیب بزند. در انتخاب لباس، آرمین ملبس به لباس سفیدرنگ و نماد شادی و امیدواری، سرخوشی، شاعرانگی و … است.

در خصوص تحرک در این نمایش نیز باید بگویم انسان‌ها در گذشته در زیست‌بوم کوه و دشت و دمن تحرک و پویایی زیادی داشتند و ما امروز نیازمند این استقامت و تحرک و پویایی هستیم و برای نشان دادن این پویایی، با بازیگران بسیار تمرین کردیم و انرژی زیادی برای کار گذاشتیم.

از آداب و سنت‌ها، نمادها و فرهنگ عامه نیز در این اثر استفاده کردم اما تصور می‌کنم برای بهره‌گیری از این مفاهیم و نمادها نیاز به مطالعه و تعمق بیشتری است تا بتوان از جوانب بیشتری از این گنجینه ارزشمند بهره ببریم.

* درباره موسیقی نمایش گُر بیشتر بگویید که تلفیقی از موسیقی بومی و محلی، ایرانی و حتی غیرایرانی است؟

این قصه را نه صرفاً با نگاه بومی محلی بلکه در ستایش دانایی و با نگاه جهان‌شمول نوشتم تا هر انسانی در هر جای جهان که به دنبال مبارزه برای تغییر یا دچار ندانستن باشد بتواند با آن ارتباط بگیرد، انسانی که فکر می‌کند جنگیدن راه حل است اما بتدریج تغییراتی در او ایجاد می‌شود و می‌فهمد که راه حل در دانستن است.

بر همین اساس، موسیقی را نیز به کمک گرفتم و در جاهایی به دنبال جذب بیشتر و جلب توجه مخاطب هستیم که موسیقی این کار را می‌کند. مثلاً تقابل انگلیسی‌ها و بختیاری‌ها صحنه درامی است که با کمک موسیقی می‌توان بر جذابیت آن افزود اگرچه به علت کمبود وقت نتوانستیم ایده خودمان را تمام و کمال عملیاتی کنیم. برخی موسیقی‌ها انتخابی و آماده و بخشی نیز اجرای زنده بود که در صحنه توسط هنرمندان با بهره‌گیری از آلات مختلف موسیقی و آواز اجرا می‌شد.

گُر؛ نمایشی در ستایش دانایی

* در این اثر نمایشی آنچه بیش از همه چیز نمود داشت، همراهی بازیگران با شما به عنوان نویسنده و کارگردان کار بود و به نظر می‌رسد به شما ایده دادند؟

بله همه عوامل نمایش درواقع دوست و همکار و همگی هنرجو هستیم. ایده و شاکله اولیه‌ای که در ذهنم داشتم در این کار ساری و جاری شد اما قطعاً از نظرات دوستان و همکارانم در این اثر نیز استفاده کردم و کار تا به مرحله اجرا برسد، پخته‌تر شد.

البته اشکالاتی در اجرا داشتیم و نتوانستیم ایده‌های برنامه‌ریزی شده را به علت محدودیت‌های مکانی و زمانی به طور کامل اجرا کنیم که به نظرم در اجرای عمومی بتوانیم این مشکلات را به حداقل برسانیم.

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.