به گزارش خبرآنلاین، حمید ابوطالبی مشاور پیشین دولت یازدهم و دوازدهم در یادداشتی با عنوان «ضرورت یک تحول استراتژیک» در کانال تلگرام خود نوشت:
جناب وزیرخارجه میگوید:«وقتی ترامپ نامه نوشت دو راه پیش رو گذاشت: یا جنگ وخونریزی، یا مذاکره مستقیم برای از بین بردن غنیسازی و برنامه موشکی… طراحی کردیم، زمین و محل و شکل بازی را عوض کردیم و آنها هم مجبورشدند تن بدهند… مذاکرات غیرمستقیم در عمان چندبار منتهی به “راهحلهای قابلقبول متقابل” شد، ولی نماینده ترامپ نتوانست دولت آمریکا را قانع کند… اگر بگویید وزارت خارجه فریب خورد، درست نیست؛… وقتی برای جلوگیری از جنگ پای مذاکره رفتیم، آن طرف (آمریکا) بود که اهل جنگ بود.»
در این سخنان، یک اعترافِ مبنایی آشکار میشود: آمریکا با حملات مخرب علیه زیرساخت هستهای و بخشی از توان موشکی، توانست معادله را با «قدرتِ سخت» تعیینکند؛ درحالی که ایران با اتکا به «مذاکره غیرمستقیم»، نتوانست از وقوع این حملات جلوگیری نماید.
انتقال پیام، یا انتقال قدرتِ پیام
اکنون پنج ماه گذشته است؛ و ایران در «وضعیت نه جنگ، نه صلح»: در هستهای به «نقطه هیچ» رسیده، توان موشکی ضربه خورده، قدرت منطقهای ناتوان شده، دوباره در شورای امنیت ذیل فصل هفتم قرارگرفته، پرونده ایران در آژانس به پیش از برجام بازگشته، تحریمها به اوج رسیده و… پرسش این است که اشتباه محاسباتی ایران دقیقاً کجا بود؟
این اشتباه، بر این ادراک استوار بود که:
- تهدید آمریکا تاکتیکی است،
- میانجیها میتوانند تفاهم ضمنی بسازند و هزینه حمله را بالا ببرند،
- آمریکا از توافق غیرمستقیم استقبال میکند.
فرضهایی که همگی نادرست از کار درآمدند، زیرا بر یک پیشفرض غلط بنا شده بودند: «واسطه را جایگزین تماس مستقیم با قدرت اصلی کردن». در حالی که در منطق رئالیسم، یک اصل غیرقابل تخطی وجود دارد؛ اینکه:
«واسطه، فقط پیام را منتقل میکند؛ اما هرگز توان انتقال قدرتِ پیام را ندارد.»
«میانجیِ ناکارآمد»، صرفاً حامل نیتها، سیگنالها و طرحهاست، اما نمیتواند:
- تهدید را بیاثر کند،
- بازدارندگی بسازد،
- یا وزن واقعی قدرت را تغییر دهد.
زیرا بازدارندگی فقط در «مذاکره مستقیم» شکل میگیرد. و «مذاکره غیرمستقیم»، بازسازیِ چهرهی «پستچی» است؛ حال آنکه گرهها در خودِ «ادارهی پست» گشوده میشوند، نه پشتِ در، جایی که پستچی فقط دوبار در میزند!
فروپاشی توازن در نزاع قدرت و روایت
بااین همه، ایران درنیافته بود که دونالد ترامپ تنها توافقی را میپذیرد که:
- خود او مستقیماً آن را مذاکره کند،
- بتواند آن را به داخل آمریکا بفروشد، و
- نتیجه را محصول «قدرت شخصی»اش معرفی کند.
ازنگاه ترامپ، مذاکره غیرمستقیم اصلاً «مذاکره» محسوب نمیشود؛ پس نه تعهدی ایجادمیکند، و نه بازدارندگی میسازد. به همین جهت، به گفته جناب قالیباف: «معاون اول رئیس جمهورآمریکا از روز ششم جنگ به دنبال “ملاقات با وزیرخارجه ما” بود تا جنگ را تمام کنند»!، و… و جنگ ۱۲ روز طول کشید!!
چون ایران باملاقات ومذاکره مستقیم مخالف بود، تهدید آمریکا را ناممکن و تاکتیکی میدانست، وگمان میبرد باطراحی یک ساختار غیرمستقیم میتواند «زمین و شرایط بازی را عوض کند». در حالی که تهدید آمریکا استراتژیک شده بود، و تصمیم برای ضربه محدود هرلحظه قابل اجرا بود.
نتیجه روشن است:
ایران نه بازدارندگی ساخت، نه ازحمله جلوگیری کرد، نه امتیاز گرفت، نه هزینه تحمیل کرد؛ بلکه تنها هزینه پرداخت کرد. زیرا وقتی تهدید معتبر باشد، واسطه فقط پیام را منتقل میکند، نه بازدارندگی.
ضرورت تحولی استراتژیک
درمنطق رئالیستی، «مذاکره مستقیم» تنها ابزار واقعی برای تفاهم وساختن بازدارندگی ازطریق گفتوگو است؛ وفقط تماس مستقیم میتواند تهدید را به معامله تبدیل کند و قدرت را به تعادل بکشاند. به همین جهت، چنانچه به هر دلیلی «امکان مذاکره مستقیم دربالاترین سطوح میان ایران و آمریکا وجود نداشته باشد»؛ قدرتمندترین وضعیت، هماهنگی سیاسی و دیپلماتیک میان سه پایتخت «تهران، ریاض، واشنگتن» است. همان انتقالِ کانالهای میانجیگریِ بیاثر ازکشورهایی چون عمان وقطر به عربستان-میانجیِ با قدرت ساختاری، نفوذمستقیم در آمریکا، و اراده عملی برای کاهش تنش؛ آنچه تحول وتصمیمی راهبردی درشرایط کنونی است.
این روزها نیزنشانههای روشنی وجوددارد که «پنجرهای راهبردی»گشوده شده است؛ پنجرهای که از بین بردن آن، نهتنها ازدست دادن یک فرصت، بلکه یک خطای راهبردی خواهدبود. کنشگریها هم نشان میدهد که عربستان توانسته است درجایگاهِ «میانجیِ کارآمد» عمل کند؛ جایگاهی که نه عمان، نه قطر و نه اروپاییها دارای آن هستند.
با تمامِ اینها، «این انتقال، چیزی جز عبور از «پستچی» به «ادارهی پست»، و از «پشتِ در به پشتِ میز» نیست؛ جایی که دیدار با «رئیس پست»، همچنان به افسچانهای تبدیل شده است!
315












