مگر نه این است که خبرنگار بازتابدهنده اتفاقات و خبرها است و به عنوان بازوی آگاهی عمومی و حلقه ارتباط مردم با قدرت شناخته میشود؟ همان خبرنگارانی که در دنیا و بسیاری از جوامع، با گزارشهای تحقیقی خود پرده از پروندههای فساد و تصمیمات مرموز برداشتهاند و جایگاهشان به عنوان شریک نظارتی دولت به رسمیت شناخته میشود. ولی خب در کشور ما خبرنگاران اغلب به چشم مزاحم دیده میشوند و این نگاه تهدیدآمیز و تحقیرآمیز مسئولان باعث شده اعتماد عمومی تضعیف شود و کیفیت تصمیمگیری در سطح مدیریت اجرایی به خطر بیافتد.
به گزارش تابناک به نقل از مهر؛ اما برای درک شدت این نگاه تحقیرآمیز، کافی است به مصداقهایی نگاه کنیم که طی سالهای اخیر بارها تکرار شدهاند و مروری بر نمونهها نشان میدهد مسئله فقط یک رفتار یا گفتههای آنی و زودگذر نیست چون ریشه در یک نگاه ساختاری دارد و البته این رفتارها و توهینها محدود به یک یا دو خبرنگار نیست بلکه بازتاب نگرشی عمیق نسبت به جایگاه رسانهها در دولت است. چون وقتی رفتارهای تحقیرآمیز و تهدیدآمیز در سطح مدیران و مسئولان تکرار شود، دیگر پرسشگری حرفهای و اطلاعرسانی مستقل به عنوان تهدید تلقی میشود.
از پرتاب میکروفون توسط وزیر تا استانداری که میخواهد خبرنگار را غرق کند
نمونههای عینی وجود دارد که نشان میدهد رفتار مسئولان تا چه حد تحقیرکننده و زننده است یکی از همین برخورد مسئولان با خبرنگاران، برمیگردد به وزیر راه و شهرسازی دولت تدبیر و امید عباس آخوندی که به خبرنگاری گفت، خبرنگار باید یک جُو عقل داشته باشد و بعد میکروفون خبرنگار را گرفت و حتی قصد پرت کردن آن را داشت.
مورد دیگری که به شدت متأثر بود در صحن علنی شورای شهر اصفهان، یک خبرنگار مورد ضرب و شتم قرار گرفت و این اتفاق در حالی رخ داد که یکی از اعضای شورای شهر اصفهان در حال سخنرانی بود!
این نمونهها زنجیرهای از رفتارهای مشابه است که بستر را برای وقوع موارد شدیدتر فراهم کرده و زنگ خطری است درباره نگاه مدیران به رسانه وقتی ما تحقیر و تهدید خبرنگار را میبینیم یا میشنویم و جوابشان بیپاسخ میماند، اصل پرسشگری به تدریج به «خطر» و «مزاحمت» تعبیر میشود. در چنین شرایطی، بدون شک صدای مستقل رسانهها خاموش میشود و مردم از پشت پردههای سانسور و خودسانسوری، حقیقت را جستوجو میکنند.
در اوج همین روند، برخی مسئولان حتی پا را فراتر گذاشته و تهدید را از سطح تحقیر کلامی به سطح تهدید آشکار رساندهاند. مثل همین استاندار گیلان هادی حقشناس، خطاب به افرادی که کنارش راه میروند بدون هیچگونه هیبت و حیا میگوید، «من جای شما بودم اینها رو میریختم توی آب، خبرنگارها رو.»
پیش از این هم معاون وزیر بهداشت، علیرضا رئیسی در یک نشست خبری از واژههای توهینآمیز و تحقیرکننده استفاده کرد و به خبرنگاری گفت که اصلاً تو کی هستی بخواهم جواب سوالت را بدهم.
متوجه شدید چرا خبرنگاری جزو مشاغل سخت است؟
با ذکر این نوع نمونهها در برخورد مسئولان و مدیران با خبرنگاران یادم هست چند وقت پیش احمد میدری، وزیر کار با صراحت و جدیت در یک نشست خبری گفته بود؛ «مگه خبرنگاری جزو مشاغل سخت هست که بخواهیم آن را در این حیطه قرار دهیم» بله آقای میدری خبرنگاری جزو مشاغل سخت هست وقتی استاندار گیلان میگوید آنها (خبرنگار) را در آب بریزید.
چون این جمله، فارغ از هرگونه شوخی کلامی (که به نظر نگارنده این نوع شوخیها در جدیترین حالت ممکن بیان میشوند) تصویری روشن از نگاه برخی از مسئولان و مدیران دولتی به خبرنگاران است، همان خبرنگارانی که روزانه در مسیر اطلاعرسانی و آگاهی عمومی فعالیت میکنند و با تهدیدهای ساختاری و فشارهای شغلی مواجهاند، اما هنوز برخی مدیران و مسئولان، ارزش واقعی نقش آنها را درک نکردند و حتی در عمل، امنیت و جایگاه حرفه خبرنگاری را نادیده میگیرند. این گفته میدری، ضمن کم اهمیت جلوه دادن حرفهایترین حلقه شفافیت، به مسئولانی که در عمل با خبرنگاران رفتارهای تهدیدآمیز دارند، پیامی روشن میدهد که «خبرنگار را میتوان کنار زد یا سرکوب کرد یا هرگونه که دوست داریم با آنها حرف زد.»
اما در کنار همه این نمونهها، پرسش مهمتر ذهن را قلقلک میدهد که اصلاً نهاد رسمی حامی رسانهها کجاست؟ آیا چنین نهادی وجود دارد؟
کوتاهی به اصطلاح وزارت حامی
وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و معاونت مطبوعاتی، به عنوان متولی حمایت از رسانهها، بارها در انجام مسئولیت خود کوتاهی کردهاند. پیگیری حقوق خبرنگاران اغلب ناکافی، کند و منفعل است. وقتی نهاد متولی حمایت از خبرنگاران بیتوجه باشد، مسئولان و مدیران میتوانند با رفتارهای تحقیرآمیز عمل کنند، بدون آنکه پاسخگو باشند. این خلأ ساختاری خبرنگاران را در مواجهه با قدرت، آسیبپذیر کرده است.
در چنین وضعیتی دیگر مسئله این نخواهد بود که یک استاندار چه گفته یا یک وزیر چه پرتاب کرده؛ واقعیت آن ساختاری است که به مسئولان اجازه میدهد تحقیر خبرنگار را به عنوان شوخی جا بزنند و حتی با یک لبخند تمسخرآمیز از کنار آن بگذرند.
ساختاری که هنوز نفهمیده هر بار که به خبرنگاری بیاحترام میشود، موجودیت رسانه ضربه میبیند. اگر مدیران تصور میکنند با انداختن خبرنگاری در آب یا پرتاب میکروفونی میشود حقیقت را خفه کرد، باید بدانند تاریخ ثابت کرده که سیاستورزی و جایگاه آنها حتی از حافظه یک فرد هم کوتاهتر بوده است.
تا زمانی که ساختارهای دولتی ما مسئولیتپذیری در برابر پرسشگری را یک اصل ندانند، هر خبرنگاری که میخواهد کارش را درست انجام دهد، ناچار است هزینهای بدهد که نباید بدهد. مسئله این نیست که خبرنگاری جزو شغل سخت است یا نیست؛ مسئله این است که سختی این شغل نه از ذات آن، بلکه از نگاه تحقیرآمیز مدیرانی میآید که هنوز نمیدانند پرسشگر دشمن آنها نیست، بلکه تنها راه نجات هر نظام سیاسی است.