آمیختگی عشق فاطمی و غیرت کرمانشاهی؛ روایت یک بدرقه تاریخی

خبرگزاری مهر دوشنبه 03 آذر 1404 - 14:20
کرمانشاه- در صبحی آمیخته به عطر فاطمیه و اشک‌های عاشقانه، مردم کرمانشاه هفت شهید گمنام را چنان باشکوه بدرقه کردند که خیابان‌های شهر سرشار از حماسه، سوگ و دلدادگی به اهل‌بیت(ع) شد.

خبرگزاری مهر گروه استان‌ها: هنوز عقربه‌های ساعت به ۱۰ صبح نرسیده بود که خیابان‌های منتهی به میدان انقلاب اسلامی، آرام‌آرام رنگ دیگری به خود گرفت. از اولین ساعات صبح، مردم کرمانشاه—زن و مرد، پیر و جوان، کودکانی که دست در دست مادرانشان داشتند و نوجوانانی که پرچم‌های یا زهرا (س) و یا حسین (ع) را به دوش می‌کشیدند—به سوی میدان انقلاب روانه شدند؛ گویی دعوتی آسمانی آنان را فراخوانده بود. هر قدمی که بر سنگفرش خیابان گذاشته می‌شد، نوید روزی متفاوت و آمیخته با بوی شهادت می‌داد؛ روزی که نه تنها یاد حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را در دل‌ها زنده می‌کرد، بلکه عطر حضور هفت شهید گمنام دفاع مقدس، شهر را سرشار از نور و حماسه کرده بود.

صبحی که کرمانشاه حال و هوای کربلا گرفت

در میدان انقلاب اسلامی، جایی که محل اجتماع مردم برای آغاز مراسم تشییع تعیین شده بود، رفت‌وآمد مردمی که به عشق شهدا آمده بودند لحظه‌به‌لحظه بیشتر می‌شد. گروهی آرام قدم برمی‌داشتند، برخی با شتاب می‌آمدند و بعضی دیگر دست فرزندان خردسالشان را گرفته بودند تا این لحظه تاریخی را در دل کوچکشان ثبت کنند. صدای مداحی که از بلندگوهای نصب‌شده در مسیر تشییع پیکر شهدا—از میدان انقلاب تا خیابان مدرس—پخش می‌شد، فضایی ملکوتی به شهر بخشیده بود. مداحی‌هایی که به مناسبت سالروز شهادت حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها خوانده می‌شد، گویا هماهنگ با قدم‌های مردم، قلب‌ها را نرم‌تر و چشم‌ها را خیس‌تر می‌کرد.

تا ساعت ۱۰ صبح، میدان انقلاب به دریایی از جمعیت تبدیل شده بود. سنج و دمام گروه‌های عزاداری در گوشه‌ای نواخته می‌شد و پرچم‌های سبز و سیاه در دست مردم به حرکت درآمده بود؛ گویی شهر آماده بود تا یک‌بار دیگر، عاشقانه‌ترین بدرقه را نثار فرزندان گمنامش کند.

لحظه ورود شهدا؛ زمانی که شهر ایستاد

حوالی ساعت ۱۰:۳۰، زمزمه‌ای در میان جمعیت پیچید، سرها یکی پس از دیگری به سمت ابتدای خیابان برگشت و مردم ناخودآگاه سکوت کردند. در همان لحظات بود که خودرو حامل پیکرهای مطهر هفت شهید گمنام وارد میدان شد. ناگهان بغض‌ها ترکید، صدای گریه‌ها در هم آمیخت و شعارهای یا زهرا (س) و یا حسین (ع) در آسمان شهر پیچید.

پیکرهای مطهر روی ماشین مخصوص حمل تابوت قرار گرفته بود؛ تابوت‌هایی، آراسته با پرچم جمهوری اسلامی و گل‌های سفید. لحظه‌ای که خودرو حرکت کرد، جمعیت به موجی بزرگ تبدیل شد. مردم، با چشم‌هایی سرشار از اشتیاق و دستانی مشتاق تبرک، خود را به تابوت‌ها رساندند. برخی چفیه‌هایشان را به تابوت‌ها می‌کشیدند، برخی تسبیح‌ها را، و هرکس آنچه داشت برای تبرک روی تابوت‌ها می‌گذاشت. دست‌ها گره می‌خورد به چفیه‌های متبرک‌شده و چهره‌ها روشن می‌شد از لمسِ تابوت‌هایی که حامل عزیزانی بودند که نام و نشانی جز «گمنام» نداشتند، اما عزت و بزرگی‌شان شهر را زیر سایه خود گرفته بود.

آمیختگی عشق فاطمی و غیرت کرمانشاهی؛ روایت یک بدرقه تاریخی

چفیه‌هایی که متبرک می‌شد، دست‌به‌دست به صاحبانشان بازمی‌گشت؛ گاهی هم قطره اشکی روی آن‌ها می‌نشست. این تبرک‌ها فقط پارچه و تسبیح نبودند؛ گویی برکت آرامش، امید و امنیتی بودند که شهدا برای مردم به جا گذاشته‌اند.

آمیختگی محبت به اهل‌بیت و عشق به شهدا

امروز کرمانشاه حال و هوایی دیگر داشت. روز شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها با تشییع پیکر شهیدان گره خورده بود؛ گره‌ی از جنس ایمان و عشق. شهر پر بود از عزاداران فاطمی که با پرچم‌های عزای یاس نبوی آمده بودند، اما با دیدن پیکرهای هفت غریبِ بی‌نشان، اشک‌هایشان رنگ دیگری پیدا می‌کرد.

هر لحظه دسته‌ها و هیئت‌های مختلف از گوشه و کنار می‌رسیدند. گروهی از عزاداران با علم‌های سیاه وارد مسیر می‌شدند، گروهی دیگر با پرچم‌های یا فاطمه (س) و «کلنا عباسکِ یا زینب» به شهدا ادای احترام می‌کردند. هر گروه که می‌رسید، دقایقی می‌ایستاد، روضه‌ای می‌خواند، مداحی‌ای زمزمه می‌شد و دوباره جمعیت با هق‌هق‌های آرام به مسیر ادامه می‌داد.

پدری که دلش در آغوشش بود

در میان جمعیت، چهره‌ای بود که چشم‌ها را ناخودآگاه به سمت خود می‌کشید. پدر شهید فاطمی‌نسب، از شهدای جنگ ۱۲ روزه کرمانشاه، آرام و باوقار قدم برمی‌داشت. در آغوشش عکس قاب‌شده فرزند شهیدش بود؛ عکسی که انگار نفس می‌کشید. چهره پدر اما حکایت دیگری داشت؛ نه فقط اندوه، بلکه افتخار و آرامشی عمیق در آن موج می‌زد.

هر قدمی که برمی‌داشت، انگار به نیابت از فرزندش بود. در میان شعارها، روضه‌ها و شلوغی جمعیت، نگاه او ثابت به تابوت شهدا بود. بعضی‌ها نزدیک می‌شدند، تسلیت می‌گفتند، دستش را می‌فشردند. او اما فقط لبخند آرامی می‌زد و می‌گفت: «امروز پسر من هم با این شهدا تشییع می‌شود… فاطمیه امسالم را قدم‌به‌قدم به نیت او آمده‌ام.»

آمیختگی عشق فاطمی و غیرت کرمانشاهی؛ روایت یک بدرقه تاریخی

این صحنه، جمعیت را بیشتر منقلب می‌کرد. اشک بسیاری از چشم‌ها با دیدن او بی‌اختیار جاری می‌شد.

قدم‌قدم تا مسجد جامع؛ شعارهایی که از دل برمی‌آمد

مسیر تشییع از میدان انقلاب آغاز شد و تا مسجد جامع کرمانشاه ادامه داشت. جمعیت آن‌قدر فشرده بود که حرکت خودرو حامل شهدا به کندی انجام می‌شد. در طول مسیر، بارها صدای شعارهای استکبارستیزانه طنین‌انداز شد. مردم با فریادهای رسا، «مرگ بر آمریکا» و «مرگ بر اسرائیل» سر دادند؛ شعارهایی که امروز برخاسته از قلب‌هایی بود که حضور شهدا در میانشان شعله‌ای تازه روشن کرده بود.

جوانان، نوجوانان و حتی کودکان در کنار پدران و مادران خود، مشت‌های گره‌کرده‌شان را بالا برده بودند. پیرمردی که عصا در دست داشت، با صدایی لرزان اما محکم، شعارها را تکرار می‌کرد. زنانی با چادرهای مشکی و پرچم حضرت زهرا (س) در دست، همراه با جمعیت فریاد می‌زدند.

در میان جمعیت، هر از گاهی نماد دستِ غدیربرافراشته می‌شد. عزاداران این نمادها را بالا می‌گرفتند و از حرکت ورزشکاران ایرانی در صحنه‌های بین‌المللی حمایت می‌کردند؛ حرکاتی که بارها و بارها مورد تحسین مردم قرار گرفته بود. جمعیت با دیدن این نمادها، شعار «ما اهل کوفه نیستیم» و «لبیک یا علی» را سر می‌داد.

لحظه‌های بدرقه؛ اشک‌هایی که بی‌صدا جاری بود

با نزدیک‌شدن به مسجد جامع، جمعیت بیشتر شد. کوچه‌ها و خیابان‌های اطراف مسجد پر از افرادی بود که از ساعات قبل برای رسیدن شهدا منتظر مانده بودند. بسیاری دستمال‌کاغذی در دست داشتند، برخی زیر لب زیارت عاشورا می‌خواندند، عده‌ای با چشم‌هایی سرخ منتظر لحظه وداع بودند.

وقتی خودرو حامل پیکرهای مطهر مقابل مسجد توقف کرد، موج جدیدی از اشک و دعا شهر را فرا گرفت. مادرانی که فرزندان خردسالشان را به آغوش کشیده بودند، کلمه «یا زهرا» را با گریه زمزمه می‌کردند. جوانانی که چفیه به گردن داشتند، بر سینه خود می‌زدند و ذکر «السلام علیک یا فاطمة الزهرا» را تکرار می‌کردند.

جمعیت لحظه‌ای آرام نمی‌گرفت. صدای گریه‌ها، صلوات‌ها و شعارها درهم‌تنیده شده بود. شهر در آغوش غم و در اوج افتخار بود.

هفت شهیدِ بی‌نام، اما آشنا برای دل‌های مردم

گرچه این هفت شهید گمنام بودند و نشانی از هویت دنیایی آنان در دست نبود، اما آشناتر از هر نامی در دل مردم جای داشتند. بسیاری از مردم می‌گفتند: «این شهدا بی‌نام‌اند، اما ما همه‌مان فرزندشان هستیم.» این حس عمومی، در چهره‌ها موج می‌زد.

آمیختگی عشق فاطمی و غیرت کرمانشاهی؛ روایت یک بدرقه تاریخی

یکی از مادران، چفیه‌اش را به تابوت‌ها کشید و زیر لب گفت: «پسرم شهید نشد… اما من امروز مادریِ شما را می‌کنم.» پیرمردی که پرچم یا زهرا (س) به دست داشت، تابوت‌ها را نگاه می‌کرد و می‌گفت: «این جوان‌ها غربت ندارند… کرمانشاه همه جانش را برایشان می‌دهد.»

پایان مسیر؛ آغاز یک عهد دوباره

پس از ورود پیکرهای مطهر به مسجد جامع، مراسم تشییع به پایان مسیر ظاهری خود رسید؛ اما در دل مردم کرمانشاه، امروز آغاز عهدی دوباره بود—عهدی با شهدا، با راهشان، با آرمان‌هایشان و با بانوی دو عالَم.

شهر امروز نفس تازه‌ای کشید. عطر فاطمیه، غم شهادت حضرت زهرا (س)، غیرت کرمانشاهی و نور حضور هفت شهید گمنام، همه در هم آمیخته بود و روزی ساخت که تا سال‌ها در حافظه شهر خواهد ماند.

امروز کرمانشاه ثابت کرد که هنوز زنده است؛ هنوز عاشق شهداست؛ هنوز دلش برای مادر سادات می‌تپد.
و این شهر، بار دیگر دست بر سینه گذاشت و گفت: «ای شهیدان گمنام، نامتان تا ابد بر دل‌های ما روشن است.»

منبع خبر "خبرگزاری مهر" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.