
به گزارش خبرنگار فرهنگی تابناک، امروز ۴ آذر، سالروز تولد یکی از خلبانهای آزاده و جانباز دوران دفاع مقدس است که روز چهارم آبان ۱۳۵۹ به اسارت دشمن درآمد و ۱۰ سال بعد در ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ به میهن بازگشت.
امیر سرتیپ آزاده جانباز یدالله عبدوس از خلبانان هواپیمای شکاری فانتوم F4 در سالهای دفاع مقدس است که حین انجام ماموریت برونمرزی بمباران پادگان دشمن مورد اصابت پدافند زمین به هوا قرار گرفت و بهناچار اقدام به خروج اضطراری کرد. اینخلبان پس از تحمل اسارت و پس از بازگشت به میهن، با شرایط دیگرگونهای نسبت به شهر و دیار و خانوادهای که ترکشان کرد مواجه شد و صدمات روحی زیادی خورد.
خاطرات اینخلبان آزاده افچهار در کتاب «بالهای شکسته من» به قلم احمد مهرنیا خلبان هواپیمای افپنج نیروی هوایی منتشر شده که بنا داریم به بهانه سالروز تولد وی آن را مرور کنیم.
* افسر مهندس
امیر جانباز آزاده خلبان یدالله عبدوس شب چهارم آذر ۱۳۲۸ در سمنان متولد شد و تیرماه ۱۳۴۵ به دبیرستان نظام رفت. شهریور آنسال هم الفبای نظامیگری را در آندبیرستان که بنای اصلی و مستحکمش توسط آلمانیها گذاشته شده بود، آموخت. خرداد ۱۳۴۸ دیپلم ریاضی گرفت و در آزمون ورودی دانشکده افسری که اوایل تیر آنسال برگزار شد، شرکت کرد. عبدوس، اوایل مرداد آنسال خود را به دانشکده رساند و از دانشکده به پادگان اقدسیه منتقل شد.
سال ۱۳۵۰ که عبدوس دانشجوی سال سوم دانشکده افسری بود، اسلحه سازمانی دانشکده و کل ارتش ایران از M1 آمریکایی به G3 آلمانی تغییر کرد. اینخلبان جنگ از افرادی چون علی غلامی، چنگیز سپهر، اسدالله اکبری و محمدجعفر وارسته بهعنوان دوستان خود در دانشکده افسری نام میبرد و میگوید وقتی سال ۵۰ به سال سوم دانشکده رسید، نمایندگانی از طرف ستاد مشترک بزرگ ارتشتاران در خرداد ۵۱ وارد دانشکده شد و از دانشجویان سال سوم که قبول شده بودند، آزمونی برای تعیین و انتخاب رسته گرفتند. رستههای مورد علاقه دانشجو یدالله عبدوس در آنبرهه، مهندسی، اردنانس و زرهی بودند و او در انتخاب اولش پذیرفته و بهعنوان افسر مهندس معرفی شد. در اینمقطع فقط آموزش ۲ ماهه فرماندهی در فرحآباد ژاله و پادگان لشگرک باقی مانده بود که هرسال برای دانشجویان سال سومی فارغالتحصیل برگزار میشد.
* ورود به رشته خلبانی
یدالله عبدوس برای فرماندهی سربازان وظیفه دیپلمه به پادگان لشگرک فرستاده شد. او به فرماندهی دسته یکم از گروهان دوم گردان یکم سربازهای دیپلم وظیفه منصوب شد و میدانست پس از جشن فارغالتحصیلی باید به کدام نیرو برود؛ نیروهای زمینی، هوایی، دریایی یا ژاندارمری.
نیروی هوایی در آنمقطع، علاوه بر سهمیهبندی مختص خود، تعدادی از افسران تازهنفس فارغالتحصیل را هم طبق قوانین و ضوابط جاری ارتش، برای تامین کادر خلبانی شکاری و ترابری گزینش میکرد. او میگوید در روزهای پایانی نزدیک به مرخصی شهریورماه، سرلشکر نادر جهانبانی از طرف نیروی هوایی برای سخنرانی به دانشکده افسری آمد و قرار شد متقاضیان خلبان اسم خود را به فرمانده گروهانهای خود بدهند تا به دست جهانبانی برساند. عبدوس هم اعلام آمادگی کرد و خود را به شعبه استخدام نیروی هوایی معرفی کرد.
در نهایت از بین ۲۰۰ نفر دواطلب، ۲۰ نفر برای ورود به دانشکده خلبانی معرفی شدند که عبدوس هم یکی از آنها بود. درجه رسمی او و همدورههایش در تاریخ اول مهر ۱۳۵۱ به ثبت رسید و عبدوس، دانشنامه پایان دوره ۳ ساله دانشکده افسری خود را با امضای سرلشکر حسین باقری فرمانده دانشکده افسری و ارتشبد فتحالله مینباشیان فرمانده نیروی زمینی دریافت کرد.
از آنجا که همهساله تعداد پذیرفتهشدگان دانشکده خلبانی در محدوده یکگردان بود، برای فرماندهی آن یکسرهنگ معرفی شده بود. عبدوس و ۱۹ همدورهاش ازجمله سیروس باهری، حبیب بقایی، جمشید اردیخانی، محسن راد، ابوالفضل شمس، علاءالدین فراز، منوچهر رجبپور، محمدرضا شریعت، علیاصغر شجاعی و ... خود را به دانشکده خلبانی نیروی هوایی معرفی کردند.
* اولینپروازها و اعزام به آمریکا
با برگزاری امتحانات زبان انگلیسی، عبدوس و دوستانش برای تمرین پرواز به فرودگاه قلعهمرغی معرفی شند تا با هواپیمای ملخدار یکموتوره پاپ پرواز کنند. تعدادی از دانشجویان ایندوره هم با هواپیمای یکموتوره ملخدار پایپر آموزش دیدند. یدالله عبدوس از محسن راد، اسدالله طالع، سیروس باهری، علی خسروی، علاءالدین فراز، محمدعلی کیانی، احمد نجفی، ابراهیم دلحامد، احمد رحمانی و ... بهعنوان همدورههایش نام میبرد. ایندانشجویان در مجموع ۲۸ نفر بودند.
عبدوس پس از ۷ سورتی پرواز با هواپیمای پاپ، روز ۲۸ مرداد ۱۳۵۲ سلو شد و بامداد ۹ آذر آنسال از فرودگاه مهرآباد به لندن و از آنجا به آمریکا اعزام شد. ایناعزام مربوط به ۸ دانشجوی بورسیه خلبانی ازجمله زندهیاد صدرا آقامیری، حبیب بقایی، منوچهر رجبپور و ... بود.
* آموزشهای پرواز در آمریکا
گروه ۸ نفره بورسیههای خلبانی، اول از فرودگاه جان اف کندی نیویورک به شهر سنآنتونیوی ایالت تگزاس رفتند. آنها باید برای تکمیل دوره زبان به پایگاه هوایی لکلند میرفتند که پس از دریافت دیپلم زبان در ۲۴ آپریل ۱۹۷۴ مصادف با ۴ اردیبهشت ۱۳۵۳ برای پرواز با هواپیمای T41 از خانواده سسنا به پایگاه مدینا در نزدیکی لکلند اعزام شدند. عبدوس روز سهشنبه ۱۹ شهریور ۱۳۵۳ در هفتمینسورتی پروازش با تی ۴۱ سلو شد.
آموزش عبدوس و گروه دانشجویان ایرانی در پایگاه مدینا، حدود ۴ ماه طول کشید و هریک از اینمتقاضیان خلبانی، حدود ۱۷ ساعت پرواز کردند. در ادامه محسن متعمدی، حسام بهادری و یدالله عبدوس به پایگاه ویلیامز و باقی متقاضیان به پایگاههای ریس، وب و ... منتقل شدند. عبدوس و دو همراهش باید در پایگاه ویلیامز با هواپیمای T37 و سپس T38 آموزش میدیدند. پس از سلو شدن با T37 باید ۶ ماه دیگر با اینهواپیما پروازهای مختلفی را همراه معلم و به تنهایی انجام میدادند تا نوبت به جت آموزشی T38 برسد.
با پایان دوره آموزشی T38 در هجدهم اکتبر ۱۹۷۵ همزمان با ۲۶ مهر ۱۳۵۴ بود که نشان نقرهای خلبانی به سینه یدالله عبدوس نصب شد.
* بازگشت به ایران و ورود به گردان فانتوم
هواپیمای حامل عبدوس و دوستانش، ساعت ۹ شب ۲۶ مهر ۱۳۵۴ در فرودگاه مهرآباد فرود آمد. از ۲۰ نفر همدوره اعزامی دانشکده افسری برای خلبانی، ۸ نفر توانستند دوره را با موفقیت بگذرانند. اینخلبانها عبارت بودند از یدالله عبدوس، جمشید اردیخانی، سیروس باهری، حبیب بقایی، محسن راد، ابوالفضل شمس، علاءالدین فراز و اکبری عبدی. از اینخلبانها فراز در جنگ شهید شد و عبدی، راد و رادیخانی با وقوع انقلاب از خدمت معزول شدند یا به انتخاب خود از نیروی هوایی رفتند.
درجه ستوانیکمی عبدوس توسط سرگرد خلبان ایرج امیرجلالی ابلاغ شد. او باید ۲ هفته پس از بازگشت به ایران، خود را به معاونت عملیات شکاری پایگاه اول مهرآباد معرفی میکرد. پس از اینکار، ۳ تن از گروه ۸ نفره به گردان آموزشی F5 و پنجنفر دیگر به گردان آموزشی F4_E معرفی شدند که یدالله عبدوس یکی از آنها بود.
ستاد نیروی هوایی مجاز بود ۱ تا ۳ نفر را بدون طی مراحل آموزش کابین عقب برای آموزش کابین جلو بپذیرد. به همیندلیل، بین ۵ خلبان معرفی شده به گردان آموزشی افچهار، حسامالدین نوری بهادری، محمدباقر دلخواه اکبری و یدالله عبدوس بهطور مستقیم و بدون گذراندن دوره یکسالونیمه کابین عقب، برای کابین جلویی فانتوم گزینش شدند.
به اینترتیب عبدوس بهعنوان هنرجوی کابینجلو به معلمش شهرام رستمی معرفی شد. او روز ۱۶ مرداد ۱۳۵۵ از دوره کابین جلوی فانتوم فارغالتحصیل و به پایگاه سوم شکاری شاهرخی همدان منتقل شد. اینخلبان به گردان ۳۲ تاکتیکی پایگاه همدان معرفی شد و توانست شهریور ۱۳۵۵ به رتبه لیدرچهاری برسد.
* انتقال به پایگاههای بوشهر و بندرعباس
سال ۱۳۵۶ که رسید، عبدوس در فهرست خلبانهای انتقالی به پایگاه ششم شکاری بوشهر قرار گرفت و شهریور آنسال به اینپایگاه اعزام شد. پس از مدتی هم برای طی دوره ۲ هفتهای آشنایی با مقدورات و محدودیتهای رسته زرهی، پیاده و هوابرد، از روز ۲ تا ۱۶ مهر به مرکز زرهی شیراز رفت و سپس به تهران اعزام شد.
اتفاق بعدی در زندگی عبدوس، انتقال به پایگاه شکاری بندرعباس بود. فرمانده وقت اینپایگاه، سرتیپ خلبان محمد ساوجی و فرمانده گردان ۹۱ شکاری معروف به شارک (کوسه)، سرگرد علیمحمد سلیمانی بود. در آنمقطع، پروازهای روزانه اینپایگاه تحت تاثیر حوادث منتهی به پیروزی انقلاب، کاهش پیدا کرده بودند.
* مشارکت در ابراز خوشحالی از پیروزی انقلاب
یدالله عبدوس در روایت خاطراتش میگوید حضور گروهی از پرسنل نیروی هوایی تا درجه سرتیپ در بین پیشوازکنندگان امام خمینی (ره) که پای پلکان هواپیمای حامل ایشان هم حضور داشتند، جو بسته پایگاه بندرعباس را شکست و خلبانها توانستند خوشحالی خود را از بازگشت امام (ره) به میهن ابراز کنند.
اینجانباز خلبان میگوید با سخنرانی قاطع امام (ره) در بهشت زهرا، دیگر خانوادهها و کارکنان پایگاه بندرعباس هم با لباس نظامی خود در تظاهراتهای مردم اینشهر حضور پیدا میکردند. مردم هم با دیدن اعلام همبستگی نیروی هوایی با انقلاب و مردم، به پایگاه مراجعه کرده و از خلبانها و دیگر کارکنان پایگاه تشکر کردند. با اینحال، پروازهای عملیاتی و آموزشی روزمره پایگاه بهجز پروازهای آلرت، همچنان متوقف بودند و اینوضعیت تا شروع جنگ تحمیلی با عراق ادامه داشت.
راوی کتاب «بالهای شکسته من» میگوید بیشتر افراد نیروی هوایی مثل خودش که از پیشینه و حال مذهبی برخوردار بودند، از پیروزی انقلاب رضایت داشتند و گروه خیلی اندکی از کارکنان فنی، غیر فنی و خلبانها بهخاطر احساس خطر نسبت به آینده شغلیشان، نیروی هوایی را ترک کردند. یکی از نکات مهمی که اینجانباز آزاده در خاطراتش تذکر میدهد، این است که «بیشتر مردم راضی بودند، اما تب مسائل سیاسی بالا رفته و طیف ضدانقلاب در صدد کسب جایگاهی مطمئن برای خود بود.»
* ماموریتهای خلبانهای بندرعباس در تهران
از دهه اول اردیبهشت ۱۳۵۸ بهعلت خاموشیهای مکرر ناشی از کمبود تولید برق و گرمای شدید و شرجی بندرعباس، خلبانان گردان شارک برای پرواز و ادامه تمرینات صبح، به نوبت به یکی از گردانهای پروازی پایگاه مهرآباد تهران مامور میشدند. عبدوس هم که افسر الزامات و یکنواختی گردان بود، به یکی از اینماموریتها رفت و یکماه در تهران ماند. او پروازهای مقرری خود را انجام داد و اوایل خرداد ۱۳۵۸ دوباره به بندرعباس برگشت.
با پیروزی انقلاب، یکشورای پنجنفره، فرماندهی پایگاه بندرعباس را بهعهده گرفت که در نهایت فرماندهی اینپایگاه به سرهنگ خلبان محمد ابوالملوک سپرده شد.
* لیدر سومی و کمکهای بندرعباس به پایگاه همدان
پروازهای چک لیدر سومی یدالله عبدوس از تابستان ۱۳۵۸ شروع شدند و تا اوایل پاییز آنسال ادامه پیدا کردند. او روز اول مهر ۱۳۵۸ درجه سروانی خود را با نامهای از سرگرد علیمحمد سلیمانی فرمانده گردان شارک دریافت کرد. در آنبرهه ۴ ماه بود که خلبانهای همدان و تبریز برای پشتیبانی از نیروهای نظامی، انتظامی و بسیجی در مناطق آلوده به ضدانقلاب غرب و شمال غرب کشور که مورد حمایت نیروهای عراقی بودند، پرواز کرده و ضدانقلاب را میکوبیدند. عبدوس و همرزمانش در پایگاه بندرعباس هم گاهی برای کمک به خلبانهای همدان به اینپایگاه میرفتند و پرواز میکردند.
اتفاق بعدی، رخدادن کودتای نقاب توسط ضدانقلاب نفوذکرده در نیروهای زمینی و هوایی بود که ۳ تن از خلبانهای کودتاچی و صحنهگردان در اینماجرا موفق به فرار به خارج از ایران شدند. اینسهتن عبارت بودند از خسرو بیتاللهی، کیومرث آبتین و حمید نعمتی.
* آغاز جنگ و شهادت همرزمان
یدالله عبدوس روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ از ساعت ۹:۳۰ تا ۱۲ در اختیار رادار در محدوده عملیاتی پایگاه بندرعباس ماموریت پرواز گشت رزمی هوایی را به عهده داشت. او در گردانی خدمت میکرد که فرماندهیاش بهعهده سرگرد محمد عتیقهچی بود. شهید سرگرد داریوش ندیمی هم معاونت عملیاتی و فریدون طالبدوست هم فرماندهی پایگاه را به عهده داشت.
پس از انجام ماموریت گشت هوایی و فرود عبدوس در پایگاه، او هم مانند خلبانهای دیگر از شروع جنگ تحمیلی عراق علیه ایران آگاه شد. او روز ۴ مهر ۱۳۵۹ پس از انجام دو پرواز گشت روی خلیجفارس، خبر شهادت دو همرزمش سروان مسعود محمدی و ستوان عزیزالله جعفری از خلبانان بندرعباس را شنید که برای کمک به پایگاه بوشهر اعزام شده بودند.
* ماموریتهای برونمرزی در پایگاه بوشهر
نهم مهر ۱۳۵۹ بود که ۴ فانتوم بندرعباس به پایگاه بوشهر اعزام شدند. اینهواپیماها با هدایت یدالله عبدوس و کابین عقبش منصور کاظمیان، هوشنگ کیانآرا، نعمتالله اکبری سامانی، خسرو اخباری و ... پرواز کردند تا روزانه حداقل یکماموریت حمله به عراق را انجام دهند.
عبدوس زمان حضور در پایگاه بوشهر، در حمله به بندر امالقصر و پالایشگاه جنوب بصره شرکت کرد. او به خاطر دارد که ماموریت زدن امالقصر یکپرواز دوفروندی بود.
گروه اعزامی از بندرعباس به بوشهر، روز ۱۵ مهر به پایگاه بندرعباس برگشت و دوباره به پروازهای گشتزنی بر فراز خلیج فارس مشغول شد.
* برونمرزیهای پایگاه همدان
۲۱ مهر ۱۳۵۹ دوسوم آبادان محاصره شده بود که به عبدوس و تعدادی از خلبانهای بندرعباس ماموریت داده شد بهعنوان نیروهای تازهنفس منتقل شوند. او در اینمقطع ۳۱ ساله بود و با گذشت ۲ روز از اعزامش به همدان، ۲ ماموریت جنگی را انجام داد. یکی از اینماموریتها، زدن پل العماره و دیگری کوبیدن نیروهای زمینی عراق در خسروآباد بود که عبدوس در اینپرواز دوفروندی در بال سرگرد فرجالله براتپور و کابین عقبش ناصر باقری حضور داشت. کابین عقب خودش هم منصور کاظمیان بود و ماموریت روز ۲۳ مهر انجام شد.
* دستگیری جاسوس دشمن در اتاق عملیات
یکی از مشکلات مهم پایگاههای نیروی هوایی در ابتدای جنگ، حضور جاسوسها و نیروهای ستون پنجم در حساسترین مراکز تصمیمگیری و ابلاغ ماموریتهای جنگی بود. جانباز آزاده یدالله عبدوس هم مانند دیگر راویان جنگ، روایتی از اینمشکلات را در خاطرات خود دارد و میگوید:
«در دوماهه اول جنگ یک ستوان جوان با ریش پرپشت و تیپ غلطانداز به عنوان مامورانجمن اسلامی پایگاه در اتاق عملیات حضور مییافت و از گوشه اتاق، معاون عملیات و دیگر خلبانان را میپایید تا مثلا خیانتی صورت نگیرد! شوربختانه بعدها همین فرد ستون پنجم دشمن در کار درآمد و دستگیر شد. او اعتراف کرده بود در دو ساعتی که تا شروع عملیات فرصت بود، اطلاعات پروازی را به عراقیها گزارش میداده ...» (صفحه ۱۶۱ به ۱۶۲)

دوران اسارت
* ماموریت آخر و اجکت!
آخرینماموریت جنگی یدالله عبدوس مربوط به همانروزهای حضورش در پایگاه همدان است. اینماموریت روز ۴ آبان ۱۳۵۹ با هدف بمباران پادگان سیدصادق در پنجوین عراق، در قالب یکپرواز دو فروندی انجام شد که خلبانهای هواپیمای شماره یک، سرگرد محمد عتیقهچی و ستوان منصور الهی و فانتوم شماره دو هم یدالله عبدوس و ستوان ابوالفضل مهراسبی بودند.
عبدوس ساعت ۵ بامداد یکشنبه ۴ آبان در اتاق جنگ پست فرماندهی پایگاه همدان حاضر شد و در بررسیهای پیش از پرواز، پرونده اشاره به سیستم پسسوز موتور را در پرونده هواپیمایش مشاهده کرد. تیکآف هواپیماها برای اجرای ماموریت راس ساعت ۷ صبح انجام شد و عبدوس متوجه شد دستگاه ناوبری هواپیمایش ایراد دارد. همچنین در طول مسیر رفت بهسمت هدف، متوجه شد وقتی دسته گازهای موتور را جلو میبرد، کمی دیر جواب میدهند و واکنش هواپیما به فرامین، سریع نیست.
با رسیدن به نزدیکی هدف، هواپیمای عبدوس و مهراسبی توسط پدافند دشمن آسیب دید و هر دو موتورش آتش گرفت. او هم ضمن گردش از سمت ۲۷۰ درجه به سمت ۹۰ درجه، بهطرف مرز خودی ارتفاع را بالا برد و بمبها را روی هدف رها کرد.
پایین بودن ارتفاع فانتوم عبدوس، باعث شد در برد موشکهای دوشپرتاب سام ۷ قرار بگیرد. در نتیجه یکی از اینموشکها بهسمت فانتوم ایرانی شلیک شد که باعث جداشدن دم هواپیما شد. به اینترتیب هواپیما دیگر قابل کنترل نبود و نمیشد با آن پرواز کرد. عبدوس و کابینعقبش هم راهی جز اجکت و خروج اضطراری از هواپیما ندیدند و چون اجکتشان با سرعت نزدیک به ۶۰۰ ناتیکال مایل در ساعت انجام شد، هر دو دست عبدوس از ناحیه آرنج شکست. در اثر سرعت بالای هواپیما در حین اجکت، کلاه پرواز و دستکشها و ساعت خلبانی عبدوس هم کنده و از او جدا شدند.
* فقط چند ثانیه!
نکته حسرتبار خاطرات یدالله عبدوس این است که از محل سقوط هواپیما تا مرز ایران، کمتر از ۳۰ کیلومتر فاصله بود و اگر فانتوم آسیبدیده چندثانیه دیگر دوام میآورد، دو خلبانش در خاک ایران اقدام به خروج اضطراری میکردند.
مرور خاطرات عبدوس و گفتههای دیگر خلبانان از اینماموریت، حاکی از فعالیت ستون پنجم و افشای پرواز، پیش از اجرای ماموریت است. به اینترتیب قربانی اینماموریت لو رفته کسی نبود جز یدالله عبدوس و کابین عقبش ابوالفضل مهراسبی.
* آغاز اسارت با دو دست شکسته
پس از به هوشآمدن و برقراری ارتباط حسی با محیط اطراف، عبدوس متوجه شد در شهر سلیمانیه عراق است. او بهطور مرتب با اینسوالات بازجوی عراقی مواجه بود که «رضا احمدی را میشناسی؟» یا «علیرضا فرخی را میشناسی؟» همچنین با اینجمله هم روبرو میشد که «اگر میخواهی دوستانت را ببینی، باید مصاحبه تلویزیونی کنی!»
او ابتدا به بیمارستان الرشید بغداد و سپس به زندان الرشید در کنار پایگاه هوایی الرشید منتقل شد.
عبدوس ۶ ماه ابتدایی حضور در الرشید را در یکسلول انفرادی گذراند و بعد به سلولی دیگر انتقالش دادند که در آن، بهرام علیمرادی خلبان افپنج را از پایگاه دزفول دید. اینهمجواری بهمدت یکسال طول کشید و علیمرادی کمک زیادی به عبدوس که دو دستش شکسته بود کرد. اینخلبان جوان افپنج روز ۱۰ مهر از پایگاه دزفول ماموریت جنگی انجام داده و با سقوط هواپیمایش به اسارت درآمده بود.
* مهراسبی هم اینجاست!/زندگی ۵ نفره در انفرادی!
عبدوس و علیمرادی با استفاده از ضربات مورس به دیوارهای سلول خود، متوجه شدند ابوالفضل مهراسبی هم زنده و در همینبند زندانی است. در ادامه اتفاقات اسارت، دو خلبان دیگر به سلول کوچک عبدوس و علیمرادی منتقل شدند؛ محمد حدادی خلبان کابین عقب افچهار و دیگری جمشید اوشال خلبان افپنج. اوشال ۲۵ مهر در شلمچه و حدادی ۱۴ مهر در سرپل ذهاب اسیر شده بود.
یکهفته پس از انتقال حدادی و اوشال، مهراسبی هم به اینجمع اضافه شد و تعداد خلبانان اسیر در سلول کوچک انفرادی، به ۵ نفر رسید. شرایطی که عبدوس از زندگی ۵ نفره در آنسلول روایت میکند، شبیه خاطرات دیگر آزادههای ایرانی در عراق است؛ ازجمله خلبانان و غواصان اسیر. بههرحال عبدوس میگوید بهدلیل کمبود فضای کافی، به نوبت دراز کشیده و هر شب، یک یا دو نفر از حاضران در سلول، بهصورت نشسته میخوابیدند. در مقطع حضور در آنسلول انفرادی، عبدوس ۳ بار بازجویی شد.
* انتقال به زندان ابوغریب
مرحله بعدی اسارت عبدوس، زندگی در زندان ابوغریب است. محل نگهداری خلبانها در اینزندان، یکسالن بود که خلبانها علی بصیرت، شهید حسین لشکری، شهید داود سلمان، زندهیاد رضا احمدی، زندهیاد محمود محمودی، اسدالله اکبری، نصرت دهخوارقانی، جواد پویانفر، محمود محمدی نوخندان، هوشنگ شیروین، هوشنگ ازهاری، حسن زنهاری، غلامرضا یزد و ... بهعنوان خلبانهای مفقودالاثر در آن نگهداری میشدند. در اینجمع، شهید اکبر صیاد بورانی از خلبانان افچهار و کرامت شفیعی خلبان بالگرد نیروی دریایی ابتکار عمل زیادی داشتند و با کمترین امکانات، وسایل مختلفی برای همراهان خود ساختند.
اینزندان در ۳۰ کیلومتری جنوب غربی بغداد قرار داشت و اسرای حاضر در سالن یادشده، ۸۳ ایرانی مفقودالاثر بودند که کسی از سرنوشت آنها خبر نداشت.
* استخوانهایی که کج جوش خوردند
پس از ۶ ماه از انتقال به ابوغریب، دوستان عبدوس گچهای دستان او را بریدند و با صحنه دلخراشی مواجه شدند. مفصل آرنجها در محل اتصال بازو و ساعد، بهصورت غیرطبیعی و با محدودیت حرکتی جوش خورده بودند. مچ دست تا انگشتان دست چپ هم کج شده و استخوان پشت آن برجسته شده بود. در ایندست، انگشت کوچک و شست دست به هم نمیرسیدند.
در ادامه یدالله عبدوس، سروان اسدالله اکبری و ستوان مرسل آهنگری از افسران نیروی زمینی از جمع اسرای مفقودالاثر جدا شده و به یکسلول کوچک در زندان ابوغریب منتقل شدند. اوایل مهرماه ۱۳۶۰ بود که ۴۰ تن از جمع ۸۳ نفره اسرای مفقودالاثر جدا شده و به نقطه دیگری منتقل شدند. عبدوس میگوید پس از اینانتقال بود که بهرام علیمرادی و دیگر مفقودالاثرها را تا آخر اسارت ندید.

امیر جانباز آزاده خلبان یدالله عبدوس
* ورود به اردوگاه الانبار
با تجمیع اسرای دیگر از اردوگاههای مختلف و افزودن آنها به جمعی ۴۰ نفرهای که عبدوس هم در آن بود، اینآزادگان وارد اردوگاه الانبار واقع در استان الانبار شدند که در حکم اردوگاه ترانزیت یا اردوگاه موقت اسرا بود. عبدوس در ایناردوگاه، دو آزاده خلبان دیگر یعنی سید حسین کریمینیا و زندهیاد ایوب حسیننژادی را هم دید.
* اردوگاه صلاحالدین ۵
زندگی ایناسرا در اردوگاه الانبار ۳ سال طول کشید تا اینکه در مرداد ۱۳۶۳ به اردوگاه صلاحالدین ۵ در شمال شهر تکریت منتقل شدند. عبدوس در ایناردوگاه، سید نورالله افضلی فتاتوئی کابین عقب شهید داود اکرادی را دید.
یکی از خاطرات راوی «بالهای شکسته من» از صلاحالدین ۵ دنداندرد شدیدی است که یکماه و نیم طول کشید و تا مقدمات درمان در ایندوره زمانی فراهم شود، ۲ دندان آسیای بالایی عبدوس کشیده شدند.
* بازگشت به وطن با بالهایی که درمان نشدند
یدالله عبدوس همراه با جمعی دیگر از اسرای جنگ، روز ۲۴ شهریور ۱۳۶۹ آزاد شد. ایناسرا ابتدا به فرودگاه کرمانشاه و سپس با هواپیمای C130 هرکولس به پایگاه مهرآباد منتقل شدند.
پزشکان پس از معاینه عبدوس متوجه شدند علاوه بر محدودیت حرکت دستانش، از کاهش شنوایی گوش چپ و صدمه به کمرش نیز رنج میبرد.
اینآزاده جانباز آبانماه ۱۳۶۹ به اتاق عمل رفت و پس از جراحی، دستش ۲ ماه در گچ بود تا اینکه چندماه بعد مشخص شد عمل جراحی، نتیجه مورد نظر را نداشته است. عبدوس به همیندلیل از انجام عمل روی دست چپ خود منصرف شد و تصمیم گرفت با همانحال به زندگی ادامه دهد. او مهرماه ۱۳۷۱ با چهارسال اشدیت و دریافت درجه سرتیپ دومی بازنشسته شد.
صادق وفایی