خبرگزاری مهر، گروه استانها؛ امیرماهان محمدی یکتا: آیت الله سیدمرتضی محمودی گلپایگانی را به حق میتوان پدر معنوی دشت ورامین دانست، فردی که نیم قرن از زندگی خود را در این منطقه گذرانده و اثرات حضورش در نقطه نقطه آن دیده میشود، سیدمرتضی محمودی گلپایگانی باسابقهترین امام جمعه کشور محسوب میشود، که حکم امامت جمعه خود را از امام راحل عظیم الشان دریافت کرد و تا سال گذشته به فعالیت در این صحنه ادامه داد.
برای معرفی این عالم برجسته و دانشمند ورامینی-گلپایگانی با وی به گفتگو نشستیم، گفتوگو با آیتالله سیدمرتضی محمودی گلپایگانی، بیش از آنکه صرف پرسش و پاسخ باشد، فرصتی است برای بازخوانی مسیری که یک روحانی اثرگذار در پیوند میان مردم و نهاد دین پیموده است، شخصیتی که در روایت یاران، همراهان و حتی منتقدانش، با سه ویژگی شناخته میشود: صبر در برابر بحرانها، صداقت در گفتار و رفتار، و نزدیکی همدلانه با مردم.
این گفتوگو، دریچهای است به بخشهایی از منش و اخلاق او که طی دههها فعالیت اجتماعی و دینی، تبدیل به سرمایهای برای اعتماد عمومی شده است.
آیتالله محمودی گلپایگانی در این مصاحبه از ریشههای این ویژگیها سخن میگوید؛ از تجربههایی که حلم را در وجودش پروراند، از چرایی اهمیت صداقت در عمل، و از اینکه چگونه تلاش کرده تا در سختترین دورانها، کرامت مردم را محور تصمیم و داوری خویش قرار دهد. این مقدمه آغاز گفتوگویی است که تصویری روشنتر از ابعاد شخصیتی او پیش روی مخاطب قرار میدهد.
* از کودکی و خانواده بفرمائید.
من در خانوادهای کشاورز و متدین در روستای «گوگد» گلپایگان به دنیا آمدم، پدرم کشاورز بود و مادر خانهدار. وضع مالی متوسط بود، نه خیلی خوب نه خیلی بد. از همان کودکی در مکتبخانه قرآن میخواندم.
علاقه عجیبی به صدای اذان داشتم. هر سحر بر پشتبام میرفتم و برای کل محله اذان میگفتم. مردم میگفتند «صدای سیدمرتضی که میآید، میفهمیم سحر شده».
تابستانها خرمنکوبی میکردم، اما حتی در گرمای ۵۰ درجه، روزهام را نمیشکستم. گاهی از شدت تشنگی شکمم را روی شنهای کنار رودخانه میگذاشتم، تا کمی خنک شود، ولی روزه را نگه میداشتم.
این سختگیری به خودم از همان نوجوانی بود.
* به پیشنهاد و یا تشویق چه کسی تصمیم گرفتید طلبه شوید؟ خود شما چگونه مسیر طلبگی و ورود به حوزه را تعریف میکنید؟ چه عواملی شما را به راه تبلیغ و فعالیت اجتماعی کشاند؟

من از کودکی در خانوادهای مذهبی در گلپایگان پرورش یافتم؛ مکتبخانه، قرائت قرآن و عشق به حضور در مجالس دینی از همان سالهای نخستین سرشت من را شکل داد.
به تدریج این گرایش من را به حوزه کشاند و در قم سعی کردم از محضر اساتیدی چون آیتالله بروجردی، امام خمینی (ره)، و دیگران بهره ببرم. در کنار تحصیل، همیشه فعالیت در میان مردم — تبلیغ، تشکیل حلقههای قرآنی و رسیدگی به نیازیِ همولایتیها — برایم اهمیت داشت؛ چون طلبگی را تنها تئوری نمیدانم، بلکه رسالتی عملی برای خدمت به مردم میشمارم.
طلبگی پیشنهاد کسی نبود و خودم تصمیم گرفتم طلبه شوم. وقتی به پدر گفتم، گفت: «برو، خدا پشت و پناهت».
* اولین تجربههای طلبگی چطور بود؟
اول در گلپایگان نزد مرحوم آیتالله وحید گلپایگانی درس خواندم، بعد به اراک رفتم، مدرسه حاج محمدعلی ابراهیم که مرحوم آیتالله آقاکاظم اداره میکرد.
در نهایت به قم آمدم. همدوره با آیات فاضل لنکرانی، تبریزی، نوری همدانی، سبحانی، صافی، بهجت، مکارم و دیگران بودم، درس خارج فقه و اصول را بیشتر نزد آیتالله العظمی گلپایگانی خواندم.
درس اصول امام خمینی (ره) هم شرکت میکردم؛ جزوههای ایشان را مینوشتم. درس تفسیر علامه طباطبایی در مدرسه حجتیه، درس آقای بروجردی، درس آقای مجاهدی… همه را میرفتم. امتحان سطح را آقایان کمالوند و شیخ مرتضی حائری گرفتند و برای تشویق دو جلد «قوانین» به من دادند که هنوز دارم.
* از خرید کتاب جواهر با نماز استیجاری بفرمائید.
آیتالله بروجردی بیشتر از «جواهرالکلام» درس میگفتند، اما من کتاب را نداشتم. تصمیم گرفتم یک سال نماز استیجاری بخوانم تا پولش را جمع کنم. حدود ۶۰ تومان شد و با همان کتاب را خریدم. هنوز هم دارم.
* شما پیش از انقلاب نیز فعالیتهای سیاسی و مبارزاتی داشتید و حتی ممنوعالمنبر شدید. آن تجربه چه تأثیری بر منش و راهبردهای شما گذاشت؟

تجربه ممنوعالمنبر شدن و فشارهای ساواک، آموزههایی عمیق داشت: اولاً نشان داد که ایستادگی در برابر ظلم گاهی هزینه دارد، اما حق باید گفته شود؛ ثانیاً آموخت که روشنگری باید با روشهای هوشمند و سازمانیافته همراه باشد تا هم خطرات کمتر شود و هم اثربخشی بیشتر.
از همینرو، پس از ممنوعیت، در شهرها و محلات مختلف بهصورت سازمانیافته حضور یافتم و به جای شعارهای تندِ صرف، بر آموزش، نشر کتاب و تشکیل نهادهای اجتماعی تأکید کردم. آن تجربه باعث شد راهبرانه و متفکرانه عمل کنم.
* برایمان از جزئیات چگونگی ممنوع المنبری میگوئید؟ چه زمانی بود؟
در دهه ۴۰ برای تبلیغ به محلات و شهرهای شمالی میرفتم. سخنرانیهایم علیه رژیم بود. یک بار در مجلس دعای کمیل، از شاه انتقاد کردم؛ فردایش ممنوعالمنبر شدم، اما دست بردار نبودم. پای منبر مینشستم و سخنرانی میکردم.
گفتند «نشسته هم حرف نزن»، گفتم «مینشینم و میخوابم و حرف میزنم».
مسجد را بستند. آیتالله گلپایگانی مرا به فریدونکنار فرستادند؛ با نام مستعار منبر میرفتم.
* چه شد و چگونه به ورامین آمدید و چه چیزی باعث شد پس از پیروزی انقلاب، امامجمعه ورامین شوید؟
سال ۱۳۵۴ مردم ورامین از طریق آیتالله گلپایگانی از من دعوت کردند، من قیام ۱۵ خرداد ۴۲ را از نزدیک دیده بودم؛ میدانستم ورامین دیار شهداست، ورامین از دیرباز بخاطر نهضت ۱۵ خرداد و حضور مردمیاش، سرشار از ظرفیتهای دینی و انقلابی بود. دعوت علما و احساس نیاز منطقه به یک محور فرهنگی-مذهبی، مرا به این انتخاب رهنمون ساخت. دعوت را پذیرفتم و از همان روز اول با محوریت مردم مبارزات انقلابی علیه رژیم را آغاز کردیم.
۱۰ دی ۱۳۵۷ یکی از سختترین لحظات قیام بود؛ سه نفر شهید شدند.
حکم امام راحل برای امامت جمعه ورامین در آبان ۱۳۵۸ صادر شد؛ من وظیفه دیدم که در ورامین بمانم و از ظرفیت نماز جمعه به عنوان «سنگر وحدتآفرین» برای پیشبرد امور فرهنگی، تربیتی و اجتماعی بهره بگیرم.

آبان ۱۳۵۸ که با حکم امام خمینی (ره) امام جمعه ورامین شدم، تا سال گذشته ۴۵ سال این سنگر را حفظ کرده و سعی در پیشبرد اهداف امام، انقلاب اسلامی و ایران عزیز اسلامی داشتم.
* از شهادت فرزندتان شهید سیدمصطفی بفرمائید.
سیدمصطفی ۱۳۳۶ در قم به دنیا آمد. از کودکی عاشق اهل بیت بود؛ صوت زیبایی داشت، نوحه میخواند. دیپلم ریاضی گرفت، سربازی رفت، در زمان طاغوت از پادگان فرار کرد تا با رژیم مبارزه کند. بعد از انقلاب در کمیته بود، به کشاورزان کمک میکرد، مُبَلّغ میفرستاد.
وقتی جنگ شروع شد، گفت: «بابا، میخواهم بروم جبهه.» در گروه شهید چمران بود، ۱۹ اسفند ۱۳۵۹ در سوسنگرد با گلوله توپ به شهادت رسید، در حالی که تنها ۲۳ سال داشت.
۲۰ روز قبل ترکش خورده بود، اما دوباره رفت و تا پای جان برای این مرز و بوم و استقلال و سربلندی کشور ایستاد.
* شما خدمات اجتماعی متعددی داشتهاید، اگر ممکن است مختصری از این خدمات بفرمائید.
از بدو حضورم در ورامین، اهمیت دادم که مسجد صرفاً محل عبادت نباشد؛ بلکه مرکزی برای امور فرهنگی و اجتماعی باشد.
راه اندازی درمانگاه خیریه ولیعصر (عج)، مؤسسه حمایت از ایتام (با ۶۳۰ یتیم)، کانون ازدواج آسان (با بیش از ۲۰۰۰ ازدواج)، ستاد بازسازی عتبات (با بیش از ۶ میلیارد کمک مردمی)، حوزه علمیه امام صادق (ع) برای برادران و کوثر برای خواهران، مجتمع قرآن و عترت، کتابخانه مسجد صاحبالزمان (عج)، ساخت خانه عالم، تشکیل صندوقهای قرضالحسنه، هیئتهای حل اختلاف و.... در ورامین بخشی از اقدامات اجتماعی بنده است، که همه با کمک مردم و خیرین ساخته شد.
هدف ما کاهش آسیبهای اجتماعی و ایجاد بسترهای خوداتکایی مردمی بود تا هم نیازها تأمین شود و هم جامعه تقویت شود.
* برخی منتقدان میپرسند چگونه میتوان هم در کار فرهنگی، هم در سیاست و هم در امور اجتماعی فعال بود بدون آنکه به یکی از این عرصهها ضربه بخورد. راهبرد شما چه بوده است؟

کلید کار، تقسیم وظایف و اعتماد به نخبگان محلی است، من همواره تلاش کردم دستاندرکاران شایسته و کاربلد را فضای مدیریت مشارکتی قرار دهم؛ بدینسان فعالیتها ساختاریافته و قابل استمرار شدند.
همچنین، اولویتبندی مسائلِ روز و تمرکز بر پروژههایی با بازده اجتماعی سریع (مثل درمانگاه و ازدواج آسان) باعث شد اعتماد عمومی جلب شود و ظرفیت پیگیری مسائل بزرگتر فراهم شود.
* تجربه مدیریت رابطه با ارگانهای دولتی و نهادهای محلی چگونه بوده؟ آیا نقطه عطف یا رویداد مهمی در این زمینه وجود داشته است؟
تعامل سازنده با مجموعههای دولتی همیشه بخشی از مأموریت بوده است. یک نمونه ملموس، پیگیری تأسیس دفتر صدا و سیما در جنوبشرق استان تهران است که با همت و تلاش همهجانبه و همراهی مسئولان محلی و ملی محقق شد؛ این نمونه نشان میدهد اگر روحیه وفاق و پیگیری فنی وجود داشته باشد، میتوان نقاط خدمترسانی منطقه را ارتقا داد.
* نقش شما در دوران جنگ و پشتیبانی از جبههها چگونه بود؟ و این تجربه چه تأثیری بر مناسبات شما با جامعه گذاشت؟
در دوران دفاع مقدس، محورِ بسیج مردمی و اعزام نیرو به جبههها از مدرسهها و مساجد منطقه شکل گرفت، مسجد صاحبالزمان و سازماندهی ستادهای مردمی برای پشتیبانی از رزمندگان، از اقدامات اصلی بود.
این همبستگی، پیوند عمیقتری بین روحانیت و مردم ایجاد کرد و سبب شد روحیه ایثار و تعهد در جامعه تقویت شود.
شهادت فرزندم، سیدمصطفی، در جبهه، تأثیری عمیق بر من داشت اما یقین داشتم که این فداکاری سهم بزرگی در استقلال و امنیت کشور دارد.
* مواردی از مداخلات شما برای حل اختلافات ملکی و تعاونی را در شهر شنیدهام؛ آیا میتوانید درباره راهکارهای کوتاهمدت برای حل چنین منازعات توضیح دهید؟
اختلافات تعاونی و ملکی معمولاً ریشه در تملک ناقص، سندهای پراکنده و ضعفِ نظارت دارد، راهکار مؤثر، ترکیبی از میانجیگری محلی، تشکیل هیئتهای حل اختلاف تخصصی و تسریع در تکمیل اسناد رسمی است.

ما در چند پرونده از ظرفیت علما و هیئتهای حل اختلاف بهره گرفتیم تا با کمترین تنش قضاوتهای عادلانه و مبتنی بر اسناد انجام شود.
* نگاه شما به کار با نسل جوان چگونه است؟ چه سازوکارهایی برای جذب آنان در فعالیتهای فرهنگی و اجتماعی ایجاد شده است؟
نسل جوان سرمایه آینده است. از این رو، راهاندازی حلقههای صالحین، مجتمعهای علمی–فرهنگی و تشویق به کتابخوانی از برنامههای اساسی ما بود.
کانون ازدواج آسان نیز با هدف کاهش موانع ازدواج جوانان شکل گرفت؛ نتیجه این برنامهها تا سال ۱۳۹۶ بیش از دو هزار ازدواج آسان گزارش شده است که نشان از تأثیرگذاری اجتماعی دارد.
فراهم آوردن فضای تربیتی، آموزشی و اشتغالمحور برای جوانان، تنها راهِ حفظ سرمایه اجتماعی است.
* چرا این همه سال در ورامین ماندید؟
مردم ورامین عاشق اهل بیت و ولایتاند. از ۱۵ خرداد ۴۲ تا امروز، هر جا نیاز بوده در صحنه بودند. من عاشق این مردمم.
* از دیدار با امام خمینی (ره) در نجف بفرمائید.
یک شب نیمه رجب برای دیدار امام به نجف رفتم. مسائل حکومتی را بیپرده گفتم. امام فرمودند: «این حرفها را جای دیگر نزن.» اما گوش کردند. وقتی برگشتم، حس کردم وظیفهام سنگینتر شد.
* شنیدم از عنایت حضرت زهرا (س) خاطرهای دارید، ممکن است برای ما هم بازگو کنید؟

یک بار در محلات، بیماری سختی گرفتم. در خواب دیدم حضرت زهرا (س) آمدند و دست روی سینهام کشیدند و فرمودند: «برخیز، خوب شدی.» صبح بلند شدم و خوب بودم.
* برخی روایات محلی نمونههایی از کرامات را نیز درباره شما نقل کردهاند؛ شما این نوع خاطرات را چگونه ارزیابی میکنید؟
اینگونه روایتها از محبت و اعتقاد عمیق مردم سرچشمه میگیرد و برای من مایه تواضع و شکر است. من همه اینها را به عنایت الهی نسبت میدهم و معتقدم هرچه مردم از دستاوردهای معنوی و خدمات اجتماعیام گفتهاند، مسئولیت مرا سنگینتر میکند تا بیشتر برای آنان خدمت کنم.
البته اصل کار باید در مسیر عقلانیت و خدمتخالصانه باشد.
* پیام شما به جوانان چیست؟
جوانان یادشان باشد که این انقلاب با خون شهدا به اینجا رسیده. سادهزیستی، تقوا، ایستادگی در برابر دشمن، دفاع از مظلوم، اینها درس حضرت زهرا (س) و امام حسین (ع) است. ما هنوز در مسیریم؛ راه تمام نشده.
* با توجه به پیشینه طولانی شما در مدیریت شهری-مذهبی، چه توصیههایی برای مسئولان محلی امروز دارید تا خدمات اجتماعی مؤثرتر شود؟
نخست، باید به مشارکت مردمی بها داده شود؛ نهادهای مردمی و خیریه باید توانمند شده و در برنامهریزی مشارکت داده شوند.
دوم، پروژههای فرهنگی باید مبتنی بر نیازسنجی دقیق محلی طراحی شود تا منابع محدود به کارآمدترین طرحها اختصاص یابد.
سوم، اعتمادسازی میان سازمانها و روحانیت، میتواند بهسرعت بسیاری از گرهها را باز کند؛ دستگاهها باید به نقش واسط روحانیت در جلب مشارکت اجتماعی توجه کنند.

در نهایت، توجه به آموزش و اشتغال جوانان و تقویت زیرساختهای بهداشتی و درمانی در شهرستانها از اولویتهاست.
* در پایان، چگونه میخواهید تاریخ درباره شما بنویسد؟ چه میراثی را برای آیندگان میپسندید؟
آرزو دارم تاریخ بگوید که من کوشیدم در مسیر خدمت و تربیت مردم باشم؛ که تلاش کردم سنگری برای مردم فراهم کنم تا در سختیها و بحرانها پناه گیرند؛ میراث من باید نهادهایی باشند که استمرار خدمت را تضمین کنند، حوزههای علمیه، مراکز فرهنگی، درمانگاهها و مؤسسات خیریهای که استقلال و کرامت مردم را ارتقا دهند. اگر اینها بماند، خشنودم.












