عبدالحمید انصارینسب شاعر سپیدسرای جنوبی در گفتگو با خبرنگار مهر، درباره فعالیتهای ادبیاش گفت: آخرین مجموعهشعر مستقل من کتاب «نامم درخت انصاری» است ولی بعد از آن یک کتاب به نام «من از آبی آسمان مینویسم» دارم که گزیده غزل بندر عباس است و در سال ۱۴۰۰ منتشر شده است. اولین کتاب مستقلم هم کتاب «تا سید سلیمان» است که سال ۸۴ منتشر شد. این کتاب جزو ده کتاب برگزیده جایزه شعر خبرنگاران بود. در آن دوره شاعران خیلی خوبی حضور داشتند که فکر میکنم در نهایت مرحوم غلامرضا بروسان برگزیده اول شدند. بعد از آن کمی طول کشید تا کتاب «نامم درخت انصاری» در سال ۹۲ توسط انتشارات شهرستان ادب منتشر شد.
یک مجموعهشعر آماده چاپ دارم و امیدوارم سال آینده منتشر شود
انصاری ادامه داد: شاید مشغلههایی که دارم، دلیل چاپ نکردن کتاب جدید باشد. من به سمت آموزش آمدهام و الآن مربی ادبی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان هستم؛ با بچهها کارگاه شعر و قصه و… داریم و سعی میکنم به آنها کمک کنم. در کنار این مدیریت انجمن شعر هم هست که وقتم را میگیرد. شاید برشمردن اینها توجیه باشد ولی حق با شماست و من خودم هم از این شرایط راضی نیستم. خودم هم آن جنبه شاعرانگی را بیشتر دوست دارم و دلم میخواهد بیشتر با شعر مأنوس باشم.
این شاعر در پاسخ به سوالی درباره اینکه مجموعهشعر آماده چاپ دارد یا نه، گفت: با همه این گرفتارها هنوز شعر مینویسم و الآن هم در حد یک کتاب، شعر دارم. ولی فکر میکنم برای چاپشان نیاز به گزینش دارند و باید از بین آنها انتخابی داشته باشم. امیدوارم اوایل سال آینده بتوانم کتاب جدیدم را چاپ کنم.

شاعر «نامم درخت انصاری» درباره نگاهی که به شعر سپید دارد، گفت: من دلم میخواهد در شعر آن چیزی که هستم و آن تجربه فردیام را بیان کنم. طبیعتا این تجربه شخصی متأثر از زادگاه من بندرعباس و نخل و دریا و فضای جنوب است. من دوست دارم مردم جنوب را به تصویر بکشم و این رد پا همیشه در شعرم بوده است. شعر من هم ناخودآگاه به سمت جنوب میرود.
انصارینسب با انتقاد از شعرهای سپید در سالهای اخیر، ادامه داد: بعد از شاعرانی مثل سیدحسن و قیصر و یا بعد از دهه هفتاد که در شعر سپید حرکتهایی اتفاق افتاد، ما دچار یک رکود شدیم. نبود حرف تازه، یکی از مشکلات شعر سپید در دوران ماست. وقتی یک شاعر تبدیل به چهره میشود، شاعران جوانتر احساس میکنند که باید مثل او بنویسند و سالهاست که «از روی همنویسی» به جان شعر سپید افتاده است. شعرهای سپید امروز بیشتر دو سه خطی هستند و کشف و شهودی در آنها نمیبینیم. انگار شعر سپید به یک تکرار رسیده است. دقیقا در همین فضاست که اگر شاعر تجربه شخصی خودش و فردیت و اقلیم خودش و درک و دریافت خودش از جهان هستی را به تصویر بکشد، ارزشمند است. تشخص ادبی و جهانبینی فردی برای من اهمیت دارد و همیشه سعی کردم خودم باشم. با اینکه جریانهای مختلف شعری را دنبال میکنم و خواندهانم، ولی دلم میخواهد جوهره شعری و وجودی خودم را بیان کنم.
داور جشنواره شعر فجر بودم و کتابهای سپید راضیام نکردند
وی با اشاره به وضعیت کتابهای شعر سپید، گفت: سال قبل من همراه با آقای مصطفی علیپور و خانم افسانه غیاثوند، در بخش سپید، داور جشنواره شعر فجر بودم. تعداد کتابهایی که رسیده بود خیلی زیاد بود ولی واقعا کیفیتی که ما به عنوان شاعر و داور انتظار داشتیم، رضایتبخش نبود. کیفیت شعرها انتظار ما را به عنوان یک مخاطب جدی برآورده نمیکرد و من انتظار بیشتری از شعرها داشتم. متأسفانه نگاه تازه، زبان تازه و حرف تازهای را نمیشنویم. شعرها تکرار همان چیزهایی است که گفته شده است. غیر از همان چند شاعر مثل قیصر و سیدحسن و گروس عبدالملکیان، حرف تازهای نیست که آدم را متأثر کند.
این شاعر سپیدسرا در پاسخ به این سوال که چه توصیهای به شاعران جوان دارید، گفت: زبان شعر که باید زبان امروز باشد؛ چنان که نیما گفته «شاعر باید چکیده زمان خودش باشد». اما این زبان باید محمل یک جهانبینی خاص شد، جهانبینی که از تجربهها و نگاه خود شاعر ریشه میگیرد. در شعر اتفاق تازهای نمیافتد مگر اینکه شاعران به یک خلوصی برسند و بخواهند مثل یک کودک که تازه چشم باز کرده و هستی را میبیند، بدون نگاه و وابستگی به تئوریها، شعر بنویسد. من یادم است یک بار محمدرضا رمضانی فرخانی بعد از خواندن مجموعهشعر «تا سید سلیمان» به من گفت تو انگار اصلا شعرهای سپید دیگران را نخواندهای، چون مثل بقیه شعر ننوشتهای. شاید باید به مرحلهای برسد که نگویند شعرت تکرار دیگران است.

شعر سپید امکانات زیادی دارد که استفاده نمیشود
وی ادامه داد: همچنین اندیشه در شعر خیلی مهم است. منِ شاعر باید حرفی برای گفتن داشته باشم، نه اینکه تنها یک آنی را بنویسم و خیلی زود هم فراموش شود. از طرفی شاعر باید بتواند از امکانات شعر سپید به خوبی استفاده کند. بعضی میگویند امکانات شعر سپید کم است ولی اینگونه نیست. مثلا شما میتوانی وسط شعر سپید از زبان یک استفاده تازهای بکنی. تو وسط شعر سپید میتوانی یک صدای دیگری را بیاوری و از امکان چندصدایی در شعر سپید استفاده کنی. میتوانی خیلی راحت وسط شعر سپید، یک دوبیتی بیاوری. میتوانی لالایی بیاوری. میتوانی کلا لحن را عوض کنی و از زبان یک کودک صحبت کنی. میتوانی باستانگرایی داشته باشی. اینها چیزهایی است که به شعر سپید کمک میکند و متأسفانه از آنها خیلی هم استفاده نمیشود. شاعران محتاط هستند و جسارت زیادی ندارند؛ به ویژه جسارت در زبان و محتوا.
انصاری با انتقاد از رکگویی و بیپردهنویسی در شعر سپید معاصر، گفت: متأسفانه بچههایی که تازه آمدهاند و شعر سپید مینویسند، فکر میکنند آوردن عناصر و کلمات امروزی خیلی به شعرشان کمک میکند. ساختارشکنی را بیشتر جنسی و جنسیتی میبینند. این خیلی من را اذیت میکند و همیشه به بچهها میگویم شعر شما باید شعریت داشته باشد و حرفی داشته باشید و نگاه تازهای داشته باشید.
وی خواندن شعر کلاسیک را برای شاعر سپیدسرا مهم دانست و گفت: خواندن شعر کلاسیک به شاعر سپیدسرا کمک بیشتری میکند تا اینکه مدام از روی شعرهای سپید همدیگر بنویسند. چرا؟ چون اندیشهای که در شعر سعدی و حافظ و خیام و مولانا و… هست، عمق دارد و گاهی یک بیت آنها را میتوانی به انواع مختلف تفسیر و تأویل کنی. قرار نیست منِ سپیدسرا فقط به خوانش چند تا شعر سپید اکتفا کنم. لازم است که ریشههایم را بشناسم و از آنها تأثیر بپذیرم. اگر نگاه کنید انگار ریشه سپیدهای خوب، در همان شعرهای کلاسیک است. شاعر خوب ما از اندیشه مولانا و حافظ و فلسفه بزرگان دینی و ادبی الهام گرفته است و به شعرش عمق بخشیده است.
دلم میخواهد شعر مثل یک راز باشد
این شاعر در پایان، گفت: من دوست دارم در شعرها فضای سالمی را ببینیم. از آن فضا که فقط به ظاهر بپردازد و عریاننمایی کند، به شدت ناراحت میشوم و دلم میخواهد شعر یک راز باشد، یک معجزه باشد، یک شگفتی باشد. یعنی دلم میخواهد در مواجهه با شعر خوب شگفتزده شوم و آن را لایه لایه کشف کنم. از نوع نگاه سطحی به جهان و هستی، حس خوبی نمیگیرم. اینکه شاعر ما به عنوان نوجوان شاعر، گذشته خودش را بشناسد و ابیات امروز را هم خوانده باشد. اینگونه است که میتواند یک شعر خوب سپید بنویسد.












