به گزارش رکنا، در طول سه روزی که از زایمانش میگذشت، خواب او تنها به سه یا چهار ساعت در شبانهروز محدود شده بود. ترکیبی از خستگی ناشی از تأثیر آنتیبیوتیک، بیهوشی، سروصدای مداوم نوزادان و درد بخیهها او را ضعیف و خسته کرده بود. او به صحنهای در هالخانه خیره شد، که بیشتر به یک میدان جنگ شباهت داشت تا یک فضای آرام. با زحمت خود را به دستشویی رساند و نشست.
اشکهایش بدون توقف بر روی گونههایش جاری بودند و او از شدت استیصال و خفقان به نظر میرسید. ذهن او درگیر صحنههای کوتاه و دلهرهآور بود؛ همهچیز در افکاری تاریک و ترسناک غرق شده بود. حتی لحظهای به ذهنش خطور کرد که همهچیز را رها کرده و از این موقعیت فرار کند. او به مکانی امن فکر میکرد؛ جایی که فرسنگها از اینجا دور باشد. ارادهای آنی در او نیرویی ایجاد کرد تا از دستشویی خارج شود.
صدای گریه یکی از کودکان شروع شد. برادرش در حال تلاش برای آرام کردن او بود، درحالیکه کودک دیگر در حال تکان خوردن بود. مادر که پیراهن گشادی به تن داشت و با موهای نامرتب و چشمانی پفکرده از بیخوابی و گریه با دیوار تکیه داده بود، به آن صحنه نگاه میکرد. هر آنچه که میدید با تمام خیالهای شیرین ۹ ماههاش متفاوت بود. روز آغاز شده بود.
این توصیفها نمایی از چالشهای طاقتفرسایی است که برخی مادران پس از زایمان تجربه میکنند؛ تجربهای که پزشکان و ماماها کمتر درباره آن سخن میگویند و جامعه تمایلی به بازکردن این گونه مسائل ندارد. حتی خود زنان هم اغلب از بیان این تجربیات امتناع میکنند، چرا که واهمه دارند تصویری دور از «مادر ایدئال» جامعه نمایش داده شود.
افسردگی پس از زایمان شرایطی است که حدود ۱۵ درصد از زنان را تحت تأثیر قرار میدهد. این اختلال میتواند در مواردی پیشرفته به "روانپریشی پس از زایمان" تبدیل شود که یکی از شرایط اضطراری روانپزشکی است و میتواند به حوادث خطرناکی چون خودکشی یا حتی آسیب به نوزاد منجر شود.
در این گزارش، به یکی از بزرگترین مسائل روانی زنان میپردازیم؛ موضوعی که به ندرت در جامعه درباره آن صحبت میشود و همچنان در میان نجواها و گفتوگوهای خصوصی پنهان مانده است.
یکی از زنان که تجربهای تلخ از افسردگی پس از زایمان داشته، در این باره میگوید: «صبح روز سوم بعد از ترخیص از بیمارستان بود. هوا دلگیر و سکوت سنگین بود. از بچهها خبری نبود و من نگران شده بودم. جایی را با خون پریود که بعد از ۹ ماه به تأخیر افتاده بود، رنگین دیدم. درد شدید بخیهها ناچارم کرد تا به هال بکشم. یک صحنه دلخراش دیدم که اعضای خانواده در حالت چرت، اعتراض کودکان را تحمل میکردند.»
او ادامه میدهد: «سر پا ایستادن سخت بود، اما فرزندانم نیاز داشتند. باید به هر ترتیب با وضعیت جدید کنار میآمدم.»
یکی دیگر از مادران به نام «ز» تجربه مشابهی را توضیح میدهد. یک هفته بعد از زایمان، او در وضعیت روانی دشواری قرار داشت. او به این میاندیشید که از محیط فرار کند، خانه را ترک کند و همهچیز را پشت سر بگذارد. او میگوید: «اگر میتوانستم، در همان لحظه میرفتم، اما نمیخواستم موجب سرزنش یا قضاوت شوم.»
مادری دیگر با نام «الف» در مورد تجربه شش ماه اول پس از زایمان خود میگوید: «جز گریه توان انجام هیچ کاری نداشتم. حتی کمکهای همسر و خانوادهام نیز نمیتوانست به من کمک کند. دوره افسردگی طولانی شد تا جایی که پس از شش ماه به روانپزشک مراجعه کردم. دارودرمانی زندگیام را به مسیر عادی برگرداند.»
ماجرای مادر دیگری که به دلیل عدم شناسایی روانپریشی پس از زایمان تنها ۱۲ روز پس از زایمان جان خود را از دست داد، اهمیت آگاهی را برجسته میکند. همسر این مادر توضیح میدهد که اگر اطلاعات بیشتری درباره این اختلال روانی داشت، میتوانست جلوی این فاجعه را بگیرد. به گفته او، هیچ مسئولی در بیمارستان هم درباره اختلالهای روانی احتمالی پس از زایمان توضیحی نداده بود.
به گفته متخصصان، نشانههایی مانند بیخوابی شدید، گوشهگیری طولانیمدت و حالات غیرعادی از مشخصههای روانپریشی پس از زایمان است. در چنین شرایطی، مراجعه فوری به روانپزشک ضروری است. افسردگی پس از زایمان و روانپریشی نباید دستکم گرفته شوند، زیرا میتوانند زندگی مادر و حتی نوزاد را به خطر بیندازند.
دکتر «مریم محقق»، متخصص روانپزشکی، تأکید میکند که زنان و خانوادهها باید پیش از بارداری از وضعیت سلامت روان خود آگاه شوند. در صورت رویارویی با هر گونه اختلال روانی، بهتر است بدون تأخیر به روانپزشک مراجعه کرده و درمان مناسب را آغاز کنند. او میگوید: «درمان روانی نظیر درمان جسم نیازمند تخصص است. زنان باید بدانند که هیچ ارتباطی بین اختلالات روانی و ضعف شخصیتی وجود ندارد. سرزنش خود ممنوع است.»