به گزارش خبرنگار مهر، مرحوم دکتر کاظم معتمدنژاد به عنوان بنیانگذار و پدر علم ارتباطات در ایران، نهتنها یک مدرس و محقق برجسته بود، بلکه اندیشمندی عملگرا به شمار میرفت که همواره دغدغهٔ بهکارگیری صحیح ظرفیتهای ارتباطی در جهت پیشرفت و استقلال ملی را در سر داشت.
اندیشههای ایشان در زمینهٔ ارتباطات، یک منظومهٔ فکری منسجم را تشکیل میدهد که در دو محور اصلی قابل بررسی است: نخست، نقش دوگانه و تعیینکنندهٔ ارتباطات در فرایند توسعهٔ ملی؛ و دوم، رویکرد انتقادی و مبارزه با سلطهٔ ارتباطی و فرهنگی که متضمن دیدگاهی بومی و مستقل نسبت به پدیدههای جهانی بود. تلاش ایشان بر این اصل استوار بود که ارتباطات نه صرفاً ابزاری برای انتشار اطلاعات، بلکه زیرساختی حیاتی برای آگاهیبخشی، بسیج اجتماعی و در نهایت، یک شاخص کلیدی برای اندازهگیری میزان پیشرفت جوامع است.
اهمیت حیاتی ارتباطات در طرحهای توسعه
استاد معتمدنژاد، اهمیت ارتباطات در برنامهریزیهای توسعهٔ ملی را از دو منظر بنیادین مورد تأکید قرار داده است که هر یک بهتنهایی، جایگاه متمایزی برای این حوزه در عرصهٔ سیاستگذاری قائل میشوند. از یک سو، ایشان وسایل و امکانات گوناگون ارتباطی را همچون عواملی برای آگاهیدهی، هماهنگسازی و سازماندهی در نظر میگیرد. به باور او، ارائه و اجرای موفقیتآمیز طرحهای توسعه در حوزههای مختلف اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی، نیازمند جلب همکاریها و مشارکتهای عمومی است و این امر بدون بهرهگیری از قدرت بالقوهٔ رسانهها و ابزارهای ارتباطی میسر نیست. وسایل ارتباط جمعی در این نگاه، نقش یک کاتالیزور قدرتمند را ایفا میکنند که میتواند جامعه را به سوی اهداف توسعه هدایت و همگام سازد و در تأمین نتایج مطلوب، اثری تعیینکننده داشته باشد.
از سوی دیگر، دیدگاه عمیقتر و راهبردیتر معتمدنژاد، ارتباطات را همانند یک شاخص توسعه مطرح میکند. او ارتباطات را در ردیف شاخصهای سنتی توسعه همچون درآمد سرانه و سطح سواد قرار میدهد و آن را جز زمینههای اصلی توسعه، در کنار بخشهای حیاتی نظیر کشاورزی، صنعت، آموزش و بهداشت میداند. این نگاه نشان میدهد که در منظومهٔ فکری ایشان، ارتباطات صرفاً یک ابزار جانبی یا کمکی نیست، بلکه یک رکن اساسی و مقام ممتاز در برنامههای توسعهٔ ملی دارد. این تعریف، سیاستگذاران را ملزم میسازد که به ارتباطات نه به چشم یک هزینه، بلکه به عنوان یک سرمایهگذاری زیربنایی و محوری بنگرند.
وی با درک عمیق از نقش اجتماعی وسایل ارتباط جمعی، تأکید میکند که آگاهی صحیح سیاستگذاران و برنامهریزان مملکتی به کارکردهای واقعی مطبوعات، رادیو، تلویزیون و سینما، امری حیاتی و سودمند است. اگر مسئولان مختلف به قدرتهای بالقوه و بالفعل این وسایل وقوف کامل داشته باشند، میتوانند در تمامی تصمیمگیریهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و برنامهریزی برای توسعه، از این نیروها به طور شایسته بهره گیرند.
این درک درست، همچنین باعث میشود که سیاستگذاران از بهرهمندیهای نامناسب در این زمینه، که معمولاً به دو شکل افراطی خود را نشان میدهد، خودداری کنند. شکل نخست، محدودسازی و ایجاد مضیقه در فعالیت مطبوعات و سایر وسایل ارتباط جمعی است که پویایی جامعه را از بین میبرد؛ و شکل دوم، استفادهٔ تبلیغاتی افراطی و یکجانبه از این وسایل برای تحمیل نظر، که منجر به کاهش اعتماد عمومی و از دست رفتن کارکرد واقعی رسانهها میشود. معتمدنژاد معتقد بود که بهرهبرداری مناسب، در گرو ایجاد تعادل و احترام به استقلال نسبی رسانههاست.
آیندهنگری و لزوم سیاستگذاری ارتباطی بومی
پرفسور معتمدنژاد در عصر ظهور تکنولوژیهای نوین ارتباطی، بهویژه برنامههای تلویزیونی از طریق پخش مستقیم ماهوارهای، همواره بر لزوم اتخاذ یک رویکرد واقعبینانه، مصلحتاندیشانه و آیندهنگر تأکید داشت. در دهههای گذشته، نظریهپردازیهای خوشبینانهای در مورد کاربردهای مثبت و شگرف ارتباطات با مفاهیمی چون «دهکدهٔ جهانی»، «انقلاب الکترونی»، «موج سوم» و در سالهای اخیر با تأکید بر عصر «فرانوگرایی» و «جامعه اطلاعاتی» عرضه شده بودند. ایشان با اذعان به پتانسیلهای مثبت این فناوریها، نسبت به پذیرش بیچون و چرای این مباحث و عدم نگاه نقادانه به آنها هشدار میداد.
به اعتقاد وی، غفلت از بررسیهای نقادانه و عدم اهمیت دادن به این مسائل، میتواند منجر به لطمه خوردن به کاربردهای مثبت ارتباطات برای توسعهٔ ملی و مختل شدن برنامهریزیها و سیاستگذاریهای ارتباطی کشور شود. ایشان همواره بر این ایده پای میفشرد که پیشرفت تکنولوژیک باید با منافع و مقتضیات فرهنگی و ملی هر کشور سازگار و همراستا باشد.
در راستای تحقق این دیدگاه عملگرا، وی سالها پیش، پیشنهاد راهبردی برای ایجاد نهادی با عنوان «مرکز هماهنگی فعالیتها و سازمانهای ارتباطات کشور» را ارائه کرد. هدف از تأسیس چنین مرکزی، فراتر از یک ساختار اداری ساده بود؛ این مرکز میتوانست با استفاده از اختیارات قانونی خود، کوششهای پژوهشی، برنامهریزی و سیاستگذاری ارتباطی را با در نظر گرفتن چشماندازهای آیندهٔ ارتباطات در صحنهٔ داخلی و عرصهٔ جهانی مورد حمایت قرار دهد. وظیفهٔ کلیدی دیگر این مرکز، نظارت بر عملکردها و کاربردهای ارتباطات و ایفای یک نقش هماهنگ کننده بود.
معتمدنژاد ایجاد چنین مرکزی را برای از بین بردن دشواریها و ناهماهنگیهای کنونی در مدیریت ارتباطات کشور و آماده ساختن سازمانها و مؤسسات اداره کنندهٔ امور ارتباطی جهت ایفای نقش واقعی آنها در کمک به توسعه و پیشرفت سودمند میدانست. این پیشنهاد، نشاندهندهٔ اعتقاد عمیق او به لزوم وجود یک مرجع عالی برای مدیریت راهبردی حوزهٔ ارتباطات در سطح ملی بود.
بنیانهای نقد و مبارزه با سلطه ارتباطی و فرهنگی
بخش دوم و شاید مهمترین بخش اندیشهٔ معتمدنژاد، در رویکرد انتقادی ایشان نسبت به نظریههای رایج توسعه و جریان اطلاعات در سطح بینالمللی متجلی میشد. ایشان، که یکی از برجستهترین مدافعان «نظم نوین اطلاعات و ارتباطات جهانی» (NWICO) در ایران بود، تلاش داشت تا مبانی فکری سلطهٔ غرب بر کشورهای توسعهنیافته را از طریق نقد بنیادین نظریههای ارتباطی آشکار سازد.
ایشان به طور خاص، نسبت به دو نظریهٔ «خوشبینانه» توسعه یعنی نظریهٔ «نوسازی» (Modernization Theory) دانیل لرنر و نظریهٔ «نشر نوآوریها» (Diffusion of Innovations) اورت راجرز، دیدگاه انتقادی عمیقتری داشت.
مرحوم معتمدنژاد، نظریهٔ نوسازی دانیل لرنر، نویسندهٔ کتاب معروف «گذر از جامعهٔ سنتی: نوسازی خاورمیانه» را به چالش میکشید. لرنر معتقد بود که وسایل ارتباط جمعی، با افزایش «همدلی عمومی» (Empathy)، نیروی محرکهٔ نوسازی جامعه هستند و خود این وسایل هم معیار و شاخص دگرگونی و هم عاملی برای دگرگونی به شمار میروند؛ یعنی یک رابطهٔ یکطرفه و مستقیم بین رسانه و توسعه قائل بود.
استاد معتمدنژاد در انتقاد از این سادهانگاری، خاطرنشان میکند که ارتباطات فراگردی جدا نشدنی از سایر فراگردهای اجتماعی و سیاسی ضروری برای توسعه و استقلال ملی است و برای مؤثر واقع شدن، باید به طور نهادی با فراگردهایی همچون «هشیارسازی»، «سازماندهی»، «سیاسیگری» و «تکنیکدهی» ترکیب شوند. در این نگاه، ارتباطات یک عنصر صرفاً فنی یا اطلاعرسانی نیست، بلکه ابزاری برای توانمندسازی سیاسی و اجتماعی است و تنها در صورتی که این عناصر همگام با هم پیش بروند، توسعهٔ پایدار و بومی محقق خواهد شد. عدم توجه به عوامل نهادی و سیاسی، منجر به توسعهای ناپایدار و وابسته خواهد شد.
هشدار نسبت به کارکردهای منفی و سلطهگرایانهٔ ارتباطات
رویکرد انتقادی ایشان محدود به نظریههای توسعه نبود، بلکه ابعاد کارکردی وسایل ارتباط جمعی را نیز در بر میگرفت. معتمدنژاد همانند محققانی چون «پل لازارسفلد»، که هشدار داده بود رسانهها میتوانند به جای بسیج، موجب «اختلال کارکردی» (Dysfunction) در جامعه شوند، معتقد بود که اگر کاربرد وسایل ارتباط جمعی صحیح نباشد، این نقشها جنبهٔ منفی و مخرب پیدا کرده و به جای کمک به توسعه، به جامعه آسیب میرسانند. کارکرد منفی میتواند شامل تخدیر، ترویج مصرفگرایی، یا ایجاد انحراف از اهداف ملی باشد.
شدیدترین انتقاد پرفسور معتمدنژاد متوجه دو نظریهٔ کلان در سطح بینالمللی بود. ایشان صراحتاً از دو نظریهٔ «جریان آزاد اطلاعات» (Free Flow of Information) و «الگوی توسعهبخشی ارتباطات» (Developmental Communication Model) به عنوان دو محور اصلی سلطهگری فرهنگی و ارتباطی ایالات متحدهٔ آمریکا در سطح گستردهٔ جهانی و در سطح داخلی کشورهای جهان سوم یاد میکرد.
نظریهٔ «جریان آزاد اطلاعات» که پس از جنگ جهانی دوم توسط آمریکا مطرح شد، ظاهراً بر آزادی تبادل اطلاعات در سطح جهان تأکید داشت، اما در عمل، ابزاری بود برای تسهیل جریان یکسویهٔ محصولات و محتوای رسانهای از کشورهای صنعتی پیشرفته به سوی کشورهای در حال توسعه. معتمدنژاد این نظریه را پوششی برای «امپریالیسم خبری و فرهنگی» میدید که باعث میشد کشورهای جهان سوم، ضمن کمبود منابع خبری بومی، تحت تأثیر ارزشها و ایدئولوژیهای غربی قرار گیرند و استقلال فرهنگیشان خدشهدار شود.به اعتقاد او، آزادی زمانی معنا پیدا میکند که توازن در مبادله وجود داشته باشد و نه رهایی از مرزهای جغرافیایی برای سلطهٔ محتوایی.
«الگوی توسعهبخشی ارتباطات» نیز، اگرچه در ظاهر با هدف کمک به توسعهٔ جهان سوم شکل گرفت، اما اغلب متکی بر نسخههای غربی و بدون توجه به بافت فرهنگی و سیاسی محلی بود. معتمدنژاد معتقد بود که این الگوها نیز در عمل، به تداوم وابستگی فکری و تخصصی کشورهای در حال توسعه به غرب منجر شده و توسعهٔ خودبنیاد و متکی به ظرفیتهای داخلی را تضعیف میکنند. مخالفت ایشان با این دو نظریه، بخشی از جنبش فکری بزرگتری بود که خواستار «حاکمیت ملی بر منابع ارتباطی» و به رسمیت شناخته شدن «حق ارتباط» برای تمامی ملتها بود.
میراث اندیشهٔ معتمدنژاد
اندیشههای پرفسور کاظم معتمدنژاد، یک میراث فکری ارزشمند و کاربردی برای ایران به شمار میآید. ایشان در نقش پدر علم ارتباطات، مرزهای این رشته را از یک حوزهٔ صرفاً فنی یا روزنامهنگاری، به یک رکن استراتژیک در سیاستگذاری کلان ملی ارتقا داد. تأکید ایشان بر نقش دوگانهٔ ارتباطات (هم عامل توسعه و هم شاخص آن)، لزوم درک قدرت رسانهها توسط سیاستگذاران، هشدار نسبت به تهدیدات تکنولوژیهای نوین و ارائهٔ پیشنهادهای ساختاری همچون «مرکز هماهنگی»، نشاندهندهٔ عمق نگاه راهبردی ایشان به آیندهٔ ایران بود. از سوی دیگر، موضعگیریهای شجاعانه و انتقادی ایشان در برابر نظریههای نوسازی و جریان آزاد اطلاعات، نشاندهندهٔ التزام ایشان به استقلال فکری، توسعهٔ بومی و مبارزه با سلطهٔ فرهنگی بود. در مجموع، اندیشهٔ معتمدنژاد، ترکیبی بینظیر از آرمانگرایی در دستیابی به توسعهٔ ملی و واقعگرایی در مواجهه با چالشها و تهدیدات جهانی است.











