خبرگزاری مهر، گروه استانها - محدثه جوان دلویی: سالگرد ازدواج و پیوند آسمانیمان بر همسر پرعطوفتم مبارک باد؛ کاش چند لحظه بیشتر فرصت داشتیم تا قدر یکدیگر را بهتر بدانیم؛ این جمله را زهرا خانم همسر شهید مدافع سلامت اهل خراسان شمالی در ابتدای گفتوگو میگوید.
مرتضی و زهرا، مثل دو دوست صمیمی بودند. آنقدر که گاهی نامههایی سرشار از محبت برای هم مینوشتند. از همان زوجهایی بودند که میگفتند انگار یک روح در دو بدناند. تکریم همسر در نگاه و کلامش موج میزد. همراه و همدل بودند و از کنار هم بودن لذت میبردند.
عشقشان آنقدر ریشهدار بود که کسی گمان نمیکرد هیولای کرونا ناگهان این دو همراه دیرینه را از هم جدا کند. قرار بود بعد از پایان کرونا دستهجمعی راهی کربلا شوند، اما روزگار روایت دیگری نوشت.
خدمت تا آخرین نفس
زهرا خانم و دخترانش چهار سال است که شب را به صبح میرسانند و لحظهای از فکر مرتضی خالی نمیشوند. نام «مرتضی علیزهرایی» در تاریخ سلامت خراسان شمالی، نامی ماندگار است؛ مردی که محکم و استوار در جنگ با کرونا ایستاد و تا آخرین لحظه به بیماران خدمت کرد و سرانجام به آسمان پرکشید.
نامش را در شناسنامه «مرتضی ولی» گذاشتند اما او را به نام مولایش «علی» صدا میزدند. یکم اردیبهشت ۱۳۵۴ در روستای «سالا نتوج» یکی از توابع قوچان متولد شد. کودکیاش در کنار پدر و مادر و برادر بزرگترش در همان روستا گذشت. در سالهای ابتدایی دبستان، همراه خانواده به قوچان آمد و تا مقطع دیپلم همانجا ادامه تحصیل داد.

زهرا خانم این روزها دلتنگتر از همیشه است؛ رسیدگی به امور دخترها و رفتوآمدهای دانشگاه جای خالی علی را برایش دوچندان کرده است.
او میگوید: علی از آن مردهایی بود که مثل کوه پشتیبان من و دخترها بود. او را شهید عزیز من خطاب میکنم. علی آقا از دوران راهنمایی تا زمان شهادت، بیش از سی سال از بسیجیان فعال در همه عرصهها بود و افتخار میکرد نوکر حضرت اباعبدالله (ع) در هیئتهای مذهبی باشد.
زندگی شیرین
او ادامه میدهد: من و علی آقا سال ۱۳۸۰ به صورت سنتی و با معرفی خانوادهها با یکدیگر آشنا شدیم. خانوادهام به خاطر ایمان و اعتقادات قلبی او با ازدواج موافقت کردند. به من گفت چندین بار در خواب مرا به عنوان همسرش دیده و از خدا خواسته بود که مرا به او برساند. ما در ۱۷ خرداد ۱۳۸۰ عقد کردیم.
بیست سال زندگی شیرین و سراسر خوشبختی با هم داشتیم. هیچوقت از او بیاحترامی، صدای بلند یا حتی یک ناراحتی کوچک ندیدم. اگر بگویم یک بار هم یادم نمیآید که بحثی میانمان شده باشد، اغراق نکردهام.
زهرا خانم میگوید: یازدهم آبان ۱۳۸۰ زندگی مشترکمان را در کنار پدر و مادر علی آقا آغاز کردیم. سه سال در یک خانه زندگی کردیم و سال ۱۳۸۱ خداوند دختری به نام محدثه به ما عطا کرد؛ ما خوشبخت بودیم.
او ادامه میدهد: سال ۸۱ علی آقا به عنوان نیروی قراردادی وارد شبکه بهداشت شد و چهار سال در روستای دورافتاده پاشمحله، در بهداری و به عنوان نیروی سرایدار خدمت کردیم.

زهرا هوشنگی درباره تولد دومین فرزندش میگوید: سال ۱۳۸۵ خداوند دختر دیگری به نام مطهره به ما داد. هم من و هم علی آقا این دو گل زندگیمان را بسیار عزیز و هدیهای از بهشت میدانستیم.
روزگار چرخید و در سال ۱۳۸۷، علی آقا به عنوان نیروی خدماتی به بیمارستان شهدای فاروج منتقل شد.
او اضافه میکند: ما به فاروج نقل مکان کردیم و علی آقا بعدها به عنوان نیروی پذیرش در بهداری شهرستان فاروج خدمت کرد و تا زمان شهادت نیز همانجا زندگی میکردیم.
پرواز در سالگرد ازدواج
خانم هوشنگی از روزهای سخت کرونا میگوید: وقتی بیماری منحوس کرونا آغاز شد، علی آقا لحظهای عقب ننشست. محکمتر از قبل در صف خدمت قدم برمیداشت و حتی یک روز مرخصی نگرفت.
سال ۱۴۰۰ تصمیم گرفتیم به قوچان برگردیم. مهرماه همان سال بار سفر بستیم و برگشتیم. علی آقا بسیار خوشحال بود که دوباره کنار خانواده و دوستان است، اما کمتر از یک ماه بعد درگیر کرونا شد. در بیمارستان موسیبنجعفر قوچان بستری شد و بامداد یازدهم آبان، همان روز سالگرد ازدواجمان، به لقاءالله پیوست.
او میگوید: علی آقا به خوشرویی مشهور بود. اصلاً دوست نداشت همکار یا دوستش را ناراحت کند. با من و دخترها رفیق بود. اهل سفر و گردش بود. نمیگذاشت آب در دلمان تکان بخورد.
همیشه تاریخ تولد من و بچهها را به یاد داشت. سالگرد عقد و ازدواج را با خریدن هدیه جشن میگرفت. هر هفته در خانهمان دوره قرآن داشتیم و نیمهشعبان هر سال در مهدیه قوچان خادمی میکرد. از دست دادن چنین مرد باخدا و مهربانی بسیار سخت است. نزدیک چهار سال گذشته اما نام و یادش در قلبم جاودانه است.

سختترین روز زندگیاش را چنین روایت میکند: بعد از رفتن علی آقا، روز ثبتنام دخترها در دانشگاه بدترین روزم بود. جای خالیاش عذابمان داد. فقط از خدا میخواهم ما را عاقبتبهخیر کند. جز پیوستن به خودش هیچ آرزویی ندارم.
زهرا خانم از مظلومیت همسر شهیدش میگوید: شهدای مدافع سلامت مظلوماند. نامی از آنها برده نمیشود. مگر هفته سلامت که سری به ما بزنند. حتی یک خیابان هم به نام شهدای مظلوم مدافع سلامت نشده است.
او ادامه میدهد: دستتنها انجام دادن همه امور دو دختر دانشجو با هزینههای بالا برایم سخت است. من و خانوادههای شهدای سلامت واقعاً غریب هستند.












