خبرآنلاین - الکساندر اشتوب رییسجمهور فنلاند در ۱۱ آذرماه ۱۴۰۴ (۲ دسامبر ۲۰۲۵) مقاله مهمی با عنوان «آخرین فرصت غرب: چگونه غرب باید قبل از آن که خیلی دیر شود، نظم جهانی جدید بسازد؟» در نشریه فارین افرز چاپ کرده است. چنین مطالبی بهطور معمول توسط مقامات کشورهای مختلف در پایان هر سال در مورد مسایل بینالمللی طرح میشود و به نوعی بخشی از رویکردهای موجود در این زمینه را در فضای تصمیمگیری کشورها نشان میدهد.
الکساندر اشتوب معتقد است که تحولات دهه سوم سده بیستویکم بهویژه بحران اوکراین ۲۰۲۲ نشان از این دارد که علیرغم پایان دوره پسا جنگ سرد، دموکراسی و سرمایهداری مبتنی بر بازار هنوز با چالش مواجه است. پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی در سال ۱۹۹۱، فرانسیس فوکویاما در مقالهای (چاپ شده در نشریه فارین افرز) با عنوان «پایان تاریخ و آخرین انسان» نوشت: به نظر میرسد جهان به پایان تاریخ خود رسیده و پیروزی لیبرالیسم قطعی است و گرایش به بازار، دموکراسی، سرمایهداری مبتنی بر بازار و آزادی آخرین نسخه بشری جان به دربرده از غبار درگیریهای سده بیستم با فاشیسم و مارکسیسم و مسیر محتوم تمامی بشریت است و تاریخ به پایان خود رسیده است.
در حالی که نظم پس از جنگ جهانی اول، دو دهه، نظم پس از جنگ جهانی دوم چهار دهه دوام یافت، نظم پساجنگ سرد تنها یک دهه طول کشید و حادثه تروریستی ۱۱ سپتامبر ۲۰۱۱ نشان داد که تاریخ ادامه دارد و بیش از اینکه همکاری بینالمللی در جهان در قالب وابستگی متقابل در حال افزایش باشد، رقابتهای ژئوپلیتیک، چالش و رفتارهای رقابتآمیز در حال افزیش است. این موضوع نشان میدهد که نظم بینالملل غربی که با رهبری آمریکا پس از جنگ جهانی دوم در ادامه نظم بریتانیایی برآمده است، همچنان محل چالش است و کشورهای غیرغربی در شکلگیری و تداوم آن نقشآفرینی نداشتند و حال نیز سعی دارند این وضعیت را تغییر دهند.
نظام بینالملل از نظر اشتوب به سه دسته غرب جهانی به رهبری آمریکا شامل حدود ۵۰ کشور اروپایی، استرالیا، نیوزیلند، ژاپن و کره جنوبی؛ شرق جهانی به رهبری چین شامل حدود ۲۵ کشور از جمله روسیه، ایران و کره شمالی و در نهایت جنوب جهانی به رهبری هند شامل ۱۲۵ کشور از جمله برزیل، هند، اندونزی، کنیا، مکزیک، نیجریه، عربستان سعودی، آفریقای جنوبی و سایر کشورها میشود.
بررسی دستهبندی نظام بینالملل کنونی با دو رویکرد قابل طرح است: رویکرد چندجانبهگرایی و چند قطبیگرایی. رویکرد چند جانبهگرایی به دنبال تغییر اساسی در نظام بینالملل نیست و قواعد و نهادهای موجود را برای بهبود و ارتقای زیست مناسب برای همه کشورها مقدور میداند و قایل به اصلاح نظم موجود در سازمان ملل متحد بهویژه در سازوکار شورای امنیت و سازمان تجارت جهانی و دیگر سازمانهای بینالمللی است. این رویکرد به دنبال همکاری است تا اختلاف و رقابت. اما در رویکرد چند قطبیگرایی، تلاش بر این است که قطب جدید قدرت در مقابل غرب ایجاد شود و این قطب جدید قدرت با توجه به توانایی خود سعی دارد نظم موجود را به چالش کشد یا نظم جدیدی مستقر نماید که این امر باعث افزایش اختلاف در نظام کنونی جهانی میشود.
در حال حاضر غرب جهانی و شرق جهانی در حال رقابت با یکدیگر هستند و غرب جهانی تمایلی به چند جانبهگرایی برای ایجاد نظام بینالملل جهانشمول ندارد و شرق جهانی هم به دنبال قطب جدید قدرت در تقابل با غرب است. بازی این دو گروه را جنوب جهانی میتواند تعیین کند بنابراین هر دو گروه سعی دارند که جنوب جهانی را با خود همراه کنند. اما باور جنوب جهانی این است که غرب جهانی صرفاً با دموکراسی و حقوق بشر نمیتواند به سوی آنها بیاید و اکنون نیازمند طرحهای توسعه، سرمایهگذاری، رشد اقتصادی و اعطای موقعیت مناسب است در عین حال که باور دارد نهادها و قواعد موجود بستر مناسب برای ایجاد تحول را داراست. جنوب جهانی در مورد قدرت شرق جهانی چندان خوشبین نیست.
در این شرایط، غرب آخرین فرصتهای خود را سپری میکند و سه سناریو در پیشروی خود دارد: نخست، نظم کنونی به همین شکل و بدون تغییر بماند که روندهای چند دهه اخیر پس از جنگ سرد نشان میدهد که رقابت و چالش به طور مداوم افزاینده است. سناریوی دوم نابودی قواعد، نهادها و نظام بینالملل است که آشوب در پی میآورد. سناریوی سوم دستیابی به یک مدل مناسب مورد توافق بین غرب جهانی، شرق جهانی و جنوب جهانی است که باعث تعادلبخشی در نظم کنونی میشود. بر این اساس، اشتوب بر این باور است که اصلاح سخت است و قبل از اینکه چین کارت شگفتیساز نظم کنونی را رو کند، غرب پیش از این که دیر شود، باید اقدام کند.
حال اگر این تصویر گویای واقعیت موجود نظام بینالملل باشد، پرسش مهم این است که آیا ایران در این بستر جهانی در موقعیت مناسب قرار گرفته است؟ اگر قایل باشیم که سیاست خارجی بر سه اصل «ارزش، منافع و قدرت» استوار است، جمهوری اسلامی از نظر ارزشی تصور تقابلی با غرب دارد اما در عین حال به شدت بر اساس منافع ملی خود در صدد چندجانبهگرایی در قبال یکجانبهگرایی آمریکا است و در عین حال از قدرت و توانش به چالش کشیدن نظام کنونی بیبهره است.
پس، ایران هم سه سناریو در پیش دارد: نخست، به نظر میرسد اگر قرار است تحولی در جهان در راستای چندجانبهگرایی رخ دهد، شایسته است ایران در فرایند ارتقای نظم کنونی عمل کند تا موقعیت خود در جهان را مستحکم نماید. سناریو دوم این است که اگر غرب جهانی تمایلی برای تغییر ندارد، میتواند در کنار بخش غالب کشورهای جنوب جهانی قرار گیرد و در رقابت بین غرب جهانی و شرق جهانی، زمینه تحول نظم را برای زیست مناسب همه کشورها از جمله ایران فراهم سازد. سناریوی سوم همین روند حضور ایران در قطب شرق جهانی است.
اما موضوع این است که در شرایطی که تلاش ایران برای تغییر نظم کنونی ممکن است تهدیدات فزاینده و شکننده بر پیکر کشور وارد کند و در عین حال نظم آینده غیرغربی نیز نظم اسلامی موردنظر جمهوری اسلامی نیست، پرسش مهمی که باید جمهوری اسلامی از خود بپرسد این است که آیا حضور در شرق جهانی ارزش، منفعت و قدرت کشور را تأمین میکند.
۴۲/۴۲












