همین چند وقت پیش بود که انتشار قاچاقی فیلم شخصیِ بازیکن تیم ملوان بندرانزلی باعث شد مجریِ تازهکار و کمتخصص یک برنامه تلویزیونی آن را «زشت» و مصداق «بیحیایی» معرفی کند و بگوید آنقدر بد است که حتی نمیتواند دربارهاش حرف بزند. حالا در فاصله کوتاهی از این اظهارنظر، فحشهای رکیکِ خداداد عزیزی به نحوی واضح از آنتن زنده پخش میشود که بیننده لحظهای فکر میکند شاید اشتباهی شنیده، اما با تکرار این اتفاق و شنیدن فحشِ بعدی متوجه میشود اشتباه نکرده و به همراه خانواده آن هم پای تلویزیون، فحشهایی رکیک را به سلیسترین شکل ممکن شنیده است.
به گزارش ایسنا، حاشیهای که پس از حضور خداداد عزیزی در یک برنامه زنده تلویزیونی به وجود آمد، فقط یک بحث ورزشی نبود. او در میانه گفتوگوی رسمی الفاظ رکیکی به کار برد که واکنشهای گستردهای ایجاد کرد و بحثی قدیمی را زنده کرد؛ اینکه چرا زبان تند و فحش اینقدر آسان وارد گفتار برخی شده است که حتی روی آنتن زنده هم آن را تکرار میکنند. فحاشی آن هم از سوی کسی که بارها مهمان برنامههای زنده بوده و بهخوبی قواعد آنتن را میشناسد، بهانهای شد برای پرداختنِ دوباره به موضوعی که دیگر نمیتوان آن را لغزش زبانی یک فرد دانست چرا که به نظر میرسد مسئله یک مشکل گسترده و فرهنگی است.
در سالهای اخیر، نوعی عادیسازی فحش دادن در فضاهای عمومی شکل گرفته است؛ بهخصوص شبکههای اجتماعی که سرعت انتشار و رقابت بر سر دیدهشدن، رفتار و کلام آدمها را تغییر داده به این شرایط دامن زده است. در این فضا مرز بین صمیمیت و بیادبی کمکم محو شده و برخی این دو را یکی حساب میکنند. همین عدم تمایز باعث شده فحش دادن به سبک صحبت بخشی از جامعه تبدیل شود. آنچیزی که زمانی زشت تلقی میشد حالا برای عدهای نشانه رکگویی و صراحت است. روندی که دامنهدار شدن آن نشان میدهد فحش دادن حتی در میان برخی کودکان نیز امری عادی شده است.
اتفاقی که خداداد عزیزی رقم زد از همین زاویه قابلبررسی است. بخشی از جامعه در شرایطی قرار گرفته که مانند این بازیکنِ قدیمی فوتبال بهکار بردن کلمات تند و بیپرده برایش راحت شده و این عادت، از فضای خصوصی و مجازی، آرامآرام وارد فضاهای رسمی هم شده است. در چنین شرایطی که مرز میان ادب و بیادبی تا این حد کمرنگ شده، مهمان برنامه تلویزیونی که باید قواعد پخش زنده را بداند، همان لحن روزمرهاش را تکرار میکند آن هم به نحوی که انگار نه انگار در مقابل دیدگان میلیونها نفر قرار دارد و از آن عجیبتر اینکه مجری برنامه به جز اینکه به او یادآوری کند «صدایش باز است» هیچ کار دیگری نمیکند. گویی این اتفاق و بیان کلمات رکیک چندان هم برای کسانی که از نزدیک شاهد واقعه هستند، عجیب نیست؛ روندی که نشان از عادیانگار فحاشی است.
به نظر میرسد نخستین ریشه این تغییر را باید در عادیشدن فحش دادن در فضای مجازی دید؛ همان جایی که چندنفر به اسم طنز و بامزگی هرچه از دهانشان درمیآید میگویند و به جای آنکه از این کار نهی شوند، دنبالکنندگان بیشتری جذب میکنند. این رفتار کمکم از فضای مجازی به رفتار روزمره منتقل میشود تا جایی که مادر یا پدری وقتی میبیند کودکش در مدرسه حرف رکیکی یاد گرفته اما نمیتواند آن را به درستی بیان کند ذوقزده شده، میخندد، دوربین را روشن میکند و از این صحنه فیلم میگیرد و با دنبالکنندگانش به اشتراک میگذارد. ویدیویی که به سرعت دست به دست میشود و اکثر واکنشها هم خندیدن به لحن کودک یا قربان صدقه رفتن برای تلفظ اشتباه آن فحش رکیک است!
بخش مهمی از ماجرا به بحران الگوی رفتاری در شبکههای اجتماعی برمیگردد. امروزه بسیاری از بلاگرها و تولیدکنندگان محتوا، با استفاده از همین سبک بیان به شهرت میرسند. واقعیت این است که شبکههای اجتماعی چه بخواهیم و چه نخواهیم الگو میسازند. وقتی بخشی از بلاگرها با لحن تند و کلمات تحقیرآمیز، مخاطب جذب میکنند، این پیام ناگفته به جامعه ارسال میشود که فالوئر گرفتن با فحاشی ممکن است. البته این بخش از ماجرا محدود به بلاگرها نیست و نمیتوان همۀ مسئولیت را بر دوش چند چهره مجازی گذاشت، آن هم زمانی که یکی از مشهورترین چهرههای فوتبال ایران بیپروا روی آنتن زنده فحش میدهد. اما بالاخره نقش برخی «بلاگرهای فحش» نیز در عادیسازی این سبک از بیان قابل انکار نیست و بخشی از مخاطبان همان الگوی رفتاری و گفتاری را وارد زندگی عادی میکنند.
از طرف دیگر، تغییر کارکرد طنز نیز در این روند موثر بوده است. طنز ایرانی همیشه بر ظرافت، کنایه و ایهام استوار بود؛ حتی در انتقادهای تند هم فاصلهای حفظ میشد. اما امروز طنزهای پرمخاطب در شبکههای اجتماعی، بیشتر بر کلمههای زشت و فحاشی بنا شدهاند. خندهای که از شنیدن یک فحش به وجود میآید، سادهتر و فوریتر است. همین سادگی باعث شده فحش تبدیل به ابزار خنده گرفتن از مخاطب شود.
یکی دیگر از ابعاد مهم موضوع نیز کم شدن شرم عمومی از بیادبی است. در گذشته، حتی اگر کسی در محاوره شخصی، زبان تندی داشت و فحش میداد، در جمعهای رسمی مراقب بود که هر حرفی را نزند، اما امروز این مراقبت کمتر شده چون فرد احساس میکند جامعه هم این موضوع را جدی نمیگیرد. وقتی فحش دادن با شوخی و ویدیوهای پیاپی در شبکههای اجتماعی به نوعی سرگرمی تبدیل میشود، فشار اجتماعی برای رعایت ادب هم کمتر میشود.
دلیل دیگری که میتوان برای اتفاق رخداده روی آنتن زنده درنظر گرفت، پایین آمدن وزن و اعتبار رسانه رسمی است. تلویزیون و حتی برنامههای زنده، دیگر آن جایگاه قدیمی را برای مردم ندارند؛ امروز برای خیلیها، برنامه زنده تلویزیون تفاوت زیادی با یک لایو اینستاگرامی یا یک گفتوگوی معمولی اینترنتی ندارد. وقتی مخاطب چنین احساسی دارد، مهمان برنامه هم فضای استودیو را جدیتر از یک گفتوگوی روزمره با دوستان خودش نمیبیند. احساس نمیکند لازم است روی تکتک کلماتش حساس باشد یا لحنش را کنترل کند. وقتی هم مرز بین یک گفتوگوی رسمی و یک گفتوگوی کاملاً دوستانه کمرنگ شود، وقوع چنین اتفاقاتی دیگر عجیب به نظر نمیرسد.
با کنار هم گذاشتن این نشانهها، تصویر بزرگتری دیده میشود؛ فحش دادن آسان شده چون الگوهای رفتاری تغییر کرده و فحش حتی جای شوخطبعی را گرفته است. مسئله مهم اما، تأثیر بر نسل نوجوان است؛ نسلی که بخش بزرگی از الگوهایش را از فضای مجازی یا قدیمیهای فوتبال میگیرد. برای نوجوانی که میبیند آدمهای محبوبش در جمع فحش میدهند و کسی هم خم به ابرو نمیآورد و حتی برخی استقبال هم میکنند، گفتوگو با چاشنی فحش، یک ژست محسوب میشود. وقتی چهرههای پرفالوئر از همین زبان استفاده میکنند، این رفتار مشروعیت پیدا میکند. نتیجهاش پیدایش یک نسل است که میان صمیمیت، رکگویی و توهین مرزی نمیبیند. این فقط یک مسئله اخلاقی نیست؛ مسئلهای فرهنگی و اجتماعی است چون زبان، پایه ارتباط و رفتار جمعی است.
فحاشی خداداد عزیزی صرفا یک اتفاق زنده تلویزیونی نبود. این اتفاق دریچهای را به سوی روندی باز کرد که مدتهاست وجود دارد؛ روندی که اگر دربارهاش صحبت نکنیم، اوضاع بدتر میشود. این نوشتار تلاش کرد نشان دهد چرا فحشدادن برای بخشی از جامعه آسان شده و چرا این اتفاق دیگر منحصر به جمعهای کوچک نیست و به فضاهای رسمی هم سرایت کرده. مسئله فقط فحاشی در یک برنامه نیست؛ مسئله تغییری است که آرامآرام فحاشی را عادی جلوه میدهد و زمانی که ادب در صحبتهای روزمره کمرنگ شود، گفتوگو هم بیاثر شده و همه چیز به فحاشی ختم میشود.