زمانی تصور میشد که هیاهوی هوش مصنوعی صرفاً یک رویداد زودگذر است؛ مانند بسیاری از مدهای تکنولوژی که آمدند و رفتند. اما واقعیت چیز دیگری را نشان داد. ابتدا وحشت بر دانشگاهها سایه انداخت و مسئله اساتید این شد: «چگونه تقلب را تشخیص دهیم؟» و «آیا پایان مقالات دانشگاهی فرا رسیده است؟» اما ناگهان، این وحشت جای خود را به آغوشی باز و سوداگرانه داد. دانشگاههایی که تا دیروز از تقلب میترسیدند، حالا خودشان مشتری و حامی پروپاقرص شرکتهای هوش مصنوعی شدهاند.
این مقاله روایتی تلخ از تبدیلشدن دانشگاهها به چتورسیتی (Chatversity) است؛ جایی که دانشجویان با هوش مصنوعی مقاله مینویسند، استادان با هوش مصنوعی نمره میدهند و درنهایت، مدرکهایی صادر میشود که نشاندهنده هیچ مهارت واقعی نیستند. در ادامه به جنبههای مختلف تأثیر منفی هوش مصنوعی بر دانشگاه میپردازیم.
وضعیت فعلی دانشگاههای دولتی آمریکا، بهویژه سیستم دانشگاه ایالتی کالیفرنیا (CSU)، نماد بارز بحران هوش مصنوعی است. این سیستم دانشگاهی درحالیکه با کسری بودجه ۳۷۵ میلیون دلاری دستوپنجه نرم میکند و حکم اخراج صدها استاد و حذف رشتههای علوم انسانی را صادر کرده، وارد قرارداد همکاری ۱۷ میلیون دلاری با شرکت OpenAI شده است.
این طنز تلخ ماجراست: دانشگاه پول ندارد که به استادان حقوق بدهد تا به دانشجویان فکرکردن بیاموزند، اما میلیونها دلار هزینه میکند تا چتباتی را بخرد که دانشجویان همین حالا هم بهصورت رایگان برای دورزدن تکالیفشان از آن استفاده میکنند. این سرمایهگذاری آموزشی نیست؛ بلکه «برونسپاری تفکر» به شرکتهای خصوصی است.

برخی از اساتید دانشگاه نیز خوشبین هستند و مدام تکرار میکنند که «ChatGPT فقط یک ابزار است»، اما به نظر میرسد آنها تفاوت بین «ابزار» و «تکنولوژی» را فراموش کردهاند. چکش هم ابزار است اما شما تصمیم میگیرید کِی از آن استفاده کنید. منتها هوش مصنوعی محیطی است که ما در آن زندگی و فکر میکنیم.
«نیل پستمن»، نظریهپرداز رسانه، هشدار داده بود که «تکنوپولی» (Technopoly) زمانی رخ میدهد که جامعه قضاوت اخلاقی و انسانی خود را تسلیم الزامات تکنولوژیک (مانند سرعت و کارایی) کند. در کلاسهای امروز، دانشجو دیگر یاد نمیگیرد که چگونه با ایدههای پیچیده کشتی بگیرد؛ بلکه یاد میگیرد چگونه پرامپت بهتری بنویسد. آنچه در این میان قربانی میشود، ظرفیتهای انسانی مانند کنجکاوی، صبر و تشخیص حقیقت است.
شاید عجیبترین بخش این تراژدی، تلاش برای انسانیسازی ماشین باشد. در یکی از کارگاههای آموزشی که برای استادان آمریکایی برگزار شد، نماینده OpenAI با هیجان تعریف میکرد: «لحظهای بود که من و ChatGPT با هم دوست شدیم! او پروژههای قبلی من را به یاد آورد و حس کردم دوستی دارم که مرا میشناسد.»
وقتی یکی از اساتید اعتراض کرد که «آیا ما قرار است دانشجویان را به داشتن رابطه عاطفی با یک ابزار تشویق کنیم؟»، پاسخ این بود: «بله، بسیاری از دانشجویان آن را به عنوان مربی یا دوست میبینند.» این عادیسازی روابط پارااجتماعی (Parasocial) با ماشینها، آن هم با بودجه دانشگاه، نشان میدهد که ما درحال تربیت نسلی هستیم که به جای ارتباط با انسانها و اساتید واقعی، به همدمی با الگوریتمهای بیروح پناه میبرند.
رابطه دانشگاه و هوش مصنوعی به یک مار که دم خود را میخورد شباهت دارد:

کار به جایی رسیده که شرکت Perplexity در تبلیغات رسمی خود، دانشآموزی را نشان میدهد که با افتخار از تقلب در کوییزها حرف میزند. یا دانشجویی به نام «روی لی» (Roy Lee) که علناً میگوید ۸۰ درصد مقالاتش در دانشگاه کلمبیا را ChatGPT نوشته و پس از اخراج، استارتاپی به نام Cluely تأسیس کرده که شعارش این است: «ما میخواهیم در همه چیز تقلب کنید. آینده به تلاش پاداش نمیدهد، به اهرمها پاداش میدهد.»
«دیوید گریبر»، انسانشناس، در گذشته از پدیده «شغلهای پوچ» صحبت میکرد؛ شغلهایی که هیچ فایده واقعی ندارند. حالا دانشگاهها درحال تولید همتای آن هستند: مدرکهای پوچ. ما درحال ورود به یک نمایش کمدی هستیم که در آن همه نقش بازی میکنند:
دانشجویان وانمود میکنند که یاد میگیرند، درحالیکه هوش مصنوعی تکالیف را انجام میدهد. اساتید نیز وانمود میکنند که درحال تدریس هستند، درحالیکه هوش مصنوعی اسلایدها را میسازد و برگهها را تصحیح میکند. درنهایت دانشگاه نیز وانمود میکند که کیفیت آموزش بالاست، درحالیکه فقط به آمار ثبتنام اهمیت میدهد.

نتیجه نهایی، فارغالتحصیلانی هستند که مدرک دارند اما دانش ندارند؛ کسانی که در نوشتن یک نامه ساده ناتواناند اما در کار با چتباتها استادند.
مشکل فقط تقلب نیست؛ مشکل نابودی فرایند یادگیری است. یک مطالعه در MIT نشان داد وقتی دانشجویان از ChatGPT برای نوشتن مقاله استفاده میکنند، فعالیت عصبی مغز در نواحی مربوط به حافظه و تفکر انتقادی ۴۷ درصد کاهش مییابد.
«کال نیوپورت» این پدیده را «بدهی شناختی» مینامد؛ مثل اینکه به باشگاه بروید و با لیفتراک وزنهها را بلند کنید. ممکن است کار انجام شود، اما عضلات شما (مغزتان) ضعیف و ناتوان میشوند. دانشجویان شاید در پرامپتنویسی ماهر شوند، اما توانایی استدلال، نقد و حتی نوشتن یک متن منسجم را از دست میدهند.
البته برخلاف تصور، همه دانشجویان دنبال تقلب نیستند. بسیاری از دانشجویان، بهویژه دانشجویان نسل اول و اقشار کمدرآمد، احساس میکنند سرشان کلاه رفته است. آنها شهریههای سنگین نمیدهند که یک چتبات به آنها درس بدهد یا مقالهشان توسط یک الگوریتم تصحیح شود. آنها برای رابطه انسانی و یادگیری واقعی هزینه میکنند. مقاومت درحال شکلگیری است؛ نه از سوی اساتید، بلکه از سوی دانشجویانی که میپرسند: «چرا دانشگاه و نظام آموزشی باید به ابزاری بها بدهد که کارش نابودکردن ارزش مدرک تحصیلی من است؟»