خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، زهرا اسکندری: غروب ۹ آذرماه ۱۴۰۴ خبری ناگهانی و نگرانکننده فضای فرهنگی کشور را تحت تأثیر قرار داد. جامعه اهل قلم، ناشران و فعالان حوزه ادبیات در ساعات ابتدایی انتشار خبر در جستوجوی اطلاع دقیق از وضعیت رضا امیرخانی بودند؛ نویسنده شناختهشدهای که در دهههای اخیر با آثار متعدد و اثرگذاری در عرصه داستان، سفرنامه و تحلیلهای اجتماعی نقش مهمی در جریان ادبیات معاصر ایران داشته است. براساس گزارشهای اولیه، این نویسنده در منطقه دماوند تهران هنگام پرواز با پاراگلایدر دچار سانحه شد و به مراکز درمانی منتقل گردید. انتشار این خبر باعث واکنش گسترده اهالی فرهنگ شد و شرایط جسمانی او به یکی از اخبار اصلی حوزه ادبی کشور تبدیل شد.
رضا امیرخانی متولد ۲۷ اردیبهشت ۱۳۵۲ در تهران است و طی سالهای فعالیت ادبی، مسئولیتهایی همچون ریاست هیئتمدیره انجمن قلم ایران را نیز در کارنامه دارد. آثار متنوع او، از جمله رمان، داستانک، سفرنامه و مجموعه مقالات، در سالهای گذشته بارها با استقبال مخاطبان روبهرو شده و برخی از آنها نیز به زبانهای مختلفی همچون روسی، اندونزیایی، عربی، اردو و ترکی استانبولی ترجمه شده است. نخستین علاقهمندی او به ادبیات به شبهای شعر انقلاب اسلامی در دبیرستان علامه حلی بازمیگردد؛ دورانی که به گفته خود نویسنده، نقطه آغاز جدیگرفتن نوشتن برای او بوده است.
نخستین اثر منتشرشده امیرخانی، رمان «ارمیا» است که در سال ۱۳۷۴ روانه بازار شد. این اثر با وجود آنکه، به اعتقاد منتقدان، از نواقص تکنیکی برخوردار بود و بدون طرح اولیه نوشته شده بود، توانست عنوان «داستان برگزیده جشنواره آثار بیست سال دفاع مقدس» را به دست آورد و نام نویسنده را در فضای ادبی کشور مطرح کند. امیرخانی در سال ۱۳۷۸ با انتشار رمان «منِ او» بار دیگر توجه گستردهای را به خود جلب کرد؛ اثری که برای نگارش آن حدود دو سال از زندگی خود را صرف مطالعه منابع مختلف درباره تهران قدیم کرد و بعدها تبدیل به یکی از پرفروشترین آثار دهه هشتاد شد.
امیرخانی در سالهای فعالیت ادبیاش ارتباطات فرهنگی متعددی داشته است. همراهی او با رهبر انقلاب در سفر سیستان و روایت آن سفر در قالب کتاب «داستان سیستان» یکی از این موارد است. این سفرنامه یکی از شناختهشدهترین آثار اوست و از جمله نمونههایی است که جایگاه او را به عنوان نویسندهای صاحبسبک در حوزه روایتنویسی تثبیت کرده است.
در کارنامه ادبی امیرخانی، دریافت جوایز متعدد نیز دیده میشود. رمان «قیدار» در بیستویکمین دوره جایزه کتاب فصل بهعنوان اثر برگزیده معرفی شد. کتاب «نفحات نفت» در دهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد در بخش ویژه، عنوان «اثر شایسته تقدیر» را دریافت کرد. همچنین رمان «رهش» در یازدهمین دوره جایزه ادبی جلال آل احمد بهعنوان برگزیده بخش رمان و داستان بلند معرفی شد و همان اثر در سال ۱۳۹۷ توانست جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران را در بخش ادبیات کسب کند.
اکنون که جامعه فرهنگی کشور در انتظار بهبود وضعیت جسمانی اوست، بازخوانی بخشهایی از آثار و روایتهای او در سالهای اخیر توجه بیشتری را به خود جلب کرده است. یکی از این روایتها در کتاب «قرار با خورشید» منتشر شده است؛ روایتی که نویسنده در آن با زبانی صریح، دقیق و همراه با جزئیات، تجربه دعوت و حضور خود در آیین غبارروبی حرم مطهر امام رضا(ع) را شرح میدهد. این متن، به دلیل سبک خاص نویسنده و پرداختن به فضای زیارت از منظری متفاوت، در سالهای گذشته مورد توجه علاقهمندان ادبیات دینی قرار گرفته است.

در این بخش از کتاب، امیرخانی با اشاره به تماس تلفنی از سوی آستان قدس رضوی، آغاز روایت را چنین شرح میدهد: «پاییز ۱۳۹۸ بود که روز جمعهای تلفنم زنگ خورد. شماره از مشهد بود... با همان بیحوصلگی و خستگی سابقالذکر گوشی را برمیدارم... توضیح میدهد فلانی هستم از آستان قدس… تازه دوزاریام میافتد.»
او در ادامه با پرداختن به تجربه دعوتشدن به مراسم، نگاه شخصی خود را درباره زیارت چنین بیان میکند: «گفت: میخواهم شما را دعوت کنم برای پس فردا صبح مشهد... گفتم: توفیق داشته باشم مشرف میشوم. خودم ترجیح میدهم خودم بیایم زیارت... اما او اصرار کرد که این مراسم خاص است و آیین غبارروبی است و دعوتها کاملاً تصادفی است و هیچ دستهبندی خاصی ندارد. نتوانستم نه بیاورم دو چیز را توضیح ندادم: اول اینکه سالهاست میدانم زیارت سفر نیست، یعنی تصمیم میگیری بروی به جزیرهای در جنوب کشور اصلاً به کشوری در قارهای دیگر نگاه به حساب و کتاب میکنی و زمان را مشخص میکنی و حتی ویزا میگیری و در اینترنت میچرخی و بلیت سفارش میدهی و میروی برنامه میریزی و مینشینی پشت ماشین و میروی سفر. اما زیارت این جوری نیست پولش باشد، وقتش باشد، اتومبیلش روغن عوض کرده توی پارکینگ باشد باز هم ممکن است جور نشود. زیارت با برنامهریزی زائر درست نمیشود. آن جور که سفر با برنامهریزی مسافر مکه و کربلا و مشهد و قم و شاهعبدالعظیم هم ندارد پس باید احترام گذاشت به این دعوت. نمیخواهی نرو اما نگو که هر وقت بخواهم خودم مشرف میشوم.»
امیرخانی سپس توضیح میدهد که با وجود نداشتن تمایل به حضور در آیین رسمی غبارروبی، دعوت را پذیرفته و با پرواز شبانه راهی مشهد شده است. در ادامه، روایت او از لحظات ورود به حرم، همراهی خادمان، فضای عطر و دود عود و کندر و همچنین نظم گروههایی که برای انجام آیین آماده شدهاند، جزئینگرانه و تصویری است.
بخشی از روایت، به تغییر حال و احساسات نویسنده میپردازد؛ جایی که فشار ازدحام، رعایتنشدن آداب شخصی هنگام زیارتهای قبلیاش و نظم رسمی باعث شده وضعیت ذهنی او با تصور اولیهاش از حضور در چنین فضایی فاصله بگیرد. او مینویسد: «همه چیز بوی کندر میداد و بوی گلاب و بوی رسمیت… انگار با فوقتخصص دارم جراحی میکنم؛ این همه پنجره خالی و من هم تنها… میخواهم انگشتر را به پنجرهها بسایم… اما دلم راه نیست.»
در ادامه متن، نویسنده با اشاره به خاطرات سفر نخست خود به کربلا و تجربه نظافت حرم همراه با جوانان عراقی، به نوعی مقایسه میان «زیارت بیدعوت» و «مراسم رسمی» میرسد؛ دو تجربه متفاوت که از نگاه او معنای متفاوتی دارند.
در بخشهای پایانی روایت، امیرخانی با توصیف موقعیت زائرانی که آن صبح پشت درهای بسته حرم ماندهاند، روایت را از سطح یک تجربه شخصی به تأملی اجتماعی و انسانی منتقل میکند. او تصویر پیرمرد کشاورزی را که سالها پیش در مسیر مشهد با او برخورد کرده بوده، به یاد میآورد؛ کشاورزی که انارهایش را فروخته و اکنون به نیت زیارت در کنار همسرش پشت در حرم ایستاده است. نویسنده، در جایگاهی که خود را «دعوتشدهای نابهجا» میداند، از این تصویر چنین نتیجه میگیرد: «حالم عوض میشود… شروع میکنم از طرف آن کشاورزی که دم در طلایی بسته ایستاده است به امام رضا سلامدادن… به امام رضا میگویم سلام مرا که نپذیرفتی… اما سلام آن پیرمرد دلشکسته را بپذیر.»
این روایت که بخشی از کتاب «قرار با خورشید» است، نمونهای از سبک ویژه امیرخانی در تلفیق تجربه شخصی با مشاهده اجتماعی و تحلیلگری فرهنگی است.
اکنون که این نویسنده برجسته در پی حادثه اخیر در مراکز درمانی بستری است، بسیاری از مخاطبان و فعالان فرهنگی امید دارند با عنایت الهی و حمایت جامعه فرهنگی، روند درمان او با سرعت و موفقیت پیش برود. بیشک حضور دوباره او در عرصه ادبیات و ادامه تولید آثار تازه، برای فضای فرهنگی کشور ضرورتی مهم است.
در پایان این یادداشت، آرزوی سلامتی برای آقای رضا امیرخانی ابراز میشود. امید میرود با لطف خداوند و توجه اهلبیت(ع)، به ویژه حضرت امام رضا(ع)، دوران درمان او بهخوبی طی شود و جامعه ادبی کشور دوباره شاهد فعالیتهای او باشد.












