به گزارش مشرق، رئال مادرید مشکلاتی دارد اما تصمیمگیری درباره سرنوشت مربی هرگز نباید تحت تأثیر یک بازی مقابل منچسترسیتی باشد. سیتی قرار نیست آینده نیمکت رئال را تعیین کند.
رئال مادرید نتوانست برابر وسوسه انتصاب ژابی آلونسو مقاومت کند. از یک سو او مربی جوان، مدرن و اثبات شدهای است و حتی گفتن اثبات شده هم کملطفی است؛ آلونسو با کاری که با بایرلورکوزن انجام داد، دنیای فوتبال را شوکه کرد. کار او کمتر از یک شاهکار تمامعیار نبود. افزون بر این، ژابی پیشینهای مادریدی دارد و همین ریشه، او را میان هواداران و مدیران برنده میکند.
از سوی دیگر، رئال مادرید تشنه یک بازآفرینی عمیق است؛ نه فقط در سطح ترکیب، بلکه پیش از آن در بنیان ایدئولوژیک. کارلو آنچلوتی یک مربی برجسته است؛ بهترین گزینه برای پیوند دادن کیلیان امباپه و وینیسیوس در زمین نیز او بود. از لحاظ فکری و رفتاری، آنچلوتی همان مربی است که با ساختار ذهنی رئال مادرید همخوانی دارد؛ استاد ارتباط، متخصص آرامسازی فضا و چیرهدست در مدیریت بزرگترین ستارهها. او میتواند میان خودخواستهترین ستارهها صلح برقرار کند و در عین حال به نتیجه هم برسد.

با این همه، پس از نتایج فصل گذشته، رئال تصمیم گرفت افکار و ایدههای تازهای وارد ساختار تیم کند. آنچلوتی تمام توانش را برای هماهنگ کردن ستارهها صرف کرده بود اما نتایج حاصل شده ناامیدکننده بود. رئال در تمام جامها و تقریباً در همه بازیهای بزرگ به بارسلونا باخته بود و در لیگ قهرمانان نیز مقابل آرسنال شکست تلخی را تجربه کرد. درست در چنین لحظهای، فرصت جذب ژابی آلونسو پدیدار شد؛ فرصتی که گویی از همیشه منطقیتر به نظر میرسید. اتحاد میان ژابی و رئال، طبیعی و اجتنابناپذیر بود.
با این حال، نیمفصل اول هنوز به پایان نرسیده و رسانه مارکا خبر داده که سرنوشت آلونسو به بازی مقابل منچسترسیتی گره خورده است. حتی بدبینترین طرفداران هم تصور نمیکردند چنین چیزی در ماه دسامبر مطرح شود. در واقعیت، رئال هنوز هیچ چیز را از دست نداده است. در لالیگا، ۴ امتیاز عقب ماندن از بارسلونا ناخوشایند است اما بحرانی نیست. یک دور کامل پیشرو است و بارسا نیز در شرایط ایدهآل نیست و قطعاً لغزشهایی خواهد داشت.
در لیگ قهرمانان هم رئال با یک شکست در جایگاه ششم وارد هفته پایانی شد. باخت به لیورپول طبعاً دردناک است؛ آن هم در آنفیلد و با وجود آنکه نتیجه یک بر صفر کوچک به نظر میرسد اما کیفیت بازی رئال پایین بود. با وجود این، جایگاه مادرید همچنان در محدوده منطقی قرار دارد و هیچ فاجعهای رخ نداده است.

اتمسفر اطراف رئال مادرید سنگین و منفی شده است. درباره هاله خاص مادرید بسیار صحبت میشود و اکنون این هاله حالتی تیره و ناخوشایند دارد. بازیکنان از برخی تصمیمهای آلونسو رضایت ندارند. ژابی در ظاهر همچنان دیپلماتیک و متین است اما پشت پرده ممکن است حرفهایی زده باشد که به مذاق برخی ستارهها خوش نیامده است. در چنین وضعیتی، مدیریت باشگاه نیز در یک بنبست دشوار قرار گرفته است: از یک سو، استعداد مربیگری آلونسو انکارشدنی نیست؛ از سوی دیگر، مدیریت بازیکنانی مانند امباپه، وینیسیوس و جود بلینگام با آنچه در لورکوزن تجربه کرده بود، تفاوتی زمین تا آسمان دارد. در رئال مادرید، تعامل و مذاکره با ستارهها بخش جداییناپذیر کار مربی است؛ اجبار و تحمیل ساختار، میتواند خطرناکترین مسیر ممکن باشد.
واضح است که آلونسو در تلاش است میان اجرای ایدههای تاکتیکیاش و ایجاد سازشهایی معقول برای ستارههای تیم تعادل برقرار کند اما او نیز اشتباهاتی داشته است. شکست مقابل سلتاویگو، نه تنها شکست تیم که شکست شخصی آلونسو هم بود. پس از پیروزی درخشان مقابل اتلتیک، او دوباره بلینگام و آردا گولر را در قلب خط میانی قرار داد و این دو بار دیگر در مسیر هم قرار گرفتند.
همچنین آلوارو کارراس که برای ایجاد عرض بازی بسیار مؤثر است، بار دیگر به مرکز زمین کشیده شد و این تغییر تأثیر منفی بر حملات تیم گذاشت. فران گارسیا برخلاف کارراس قادر به بازیسازی از جناح چپ نیست و همین موضوع وینیسیوس را از حضور مؤثرتر در نیمفضاها و حمایت از امباپه محروم کرده است. افزون بر آن، عملکرد دفاعی فران نیز محل پرسش است؛ به حدی که برخی تردید دارند او اساساً در حد بازیکن رئال مادرید باشد. در بازی مقابل سلتا، تیم پس از اخراج او عملکرد بهتری داشت؛ گویی با ۱۰ نفر بهتر از حضور فران بازی میکرد.

انتخاب رائول آسنسیو در پست دفاع راست نیز تصمیم درستی نبود. او ۵۴ دقیقه در زمین بود و در تمام این مدت سلتا مرتباً از سمت او حمله کرد. برایان ساراگوسا او را کاملاً آزار داد و گل اول سلتا نیز از همان جناح به ثمر رسید.
بنابرین؛ پرسشهایی جدی درباره تصمیمهای فوتبالی و شیوه ارتباطی آلونسو مطرح شده است. انکار این مسئله منطقی نیست اما آیا این، به معنای گره زدن آیندهاش به یک بازی مقابل سیتی است؟
تصمیمگیری درباره سرنوشت یک مربی بر اساس تنها یک مسابقه، خود از پایه عجیب است؛ به ویژه در شرایطی که میان آلونسو و رئال مادرید قرار دارد. باشگاه کاملاً آگاه بود چه کسی را استخدام میکند. ژابی شاید مربی متعادل باشد اما بدون شک متعصبتر از آنچلوتی است و این دقیقاً همان چیزی بود که باشگاه میخواست: ساختار، نظم، ایدههای تازه و تاکتیکهای مشخص اما ساختارسازی کاری زمانبر، دشوار و طاقتفرساست؛ به ویژه در باشگاهی چون رئال که ذاتاً با ستارهمحوری گره خورده و در سالهای اخیر تحت هدایت آنچلوتی، بیش از همیشه اتکا به ویژگیهای فردی داشته است. تغییر چنین الگویی، یکشبه شدنی نیست.
از سوی دیگر؛ رئال مادرید برای بازی مقابل سیتی با بحرانی بزرگ در ترکیب مواجه است. خط دفاعی تقریباً فرو پاشیده: دین هیوزن، دنی کارواخال، دیوید آلابا، ادر میلیتائو و فرلاند مندی همگی مصدوم هستند. ترنت الکساندر آرنولد نیز دوباره آسیب دیده و کاماوینگا هم مشکلات بدنی دارد. حتی احتمال دارد امباپه نیز قادر به حضور نباشد.

در چنین شرایطی چگونه میتوان شکست احتمالی را به پای آلونسو نوشت؟ آیا مسئولیت با ضعفهای تاکتیکی اوست یا بحران گسترده بازیکنان؟ این واقعیت به تنهایی ثابت میکند که گره زدن آینده یک مربی به چنین مسابقهای از اساس تصمیمی نادرست است.
نکته مهمتر اینکه رئال مادرید برای جایگزینی آلونسو هیچ گزینه آمادهای ندارد. آنچلوتی به تیم ملی برزیل رفته است. یورگن کلوپ؟ اولاً مشخص نیست قبول کند؛ ثانیاً سبک کاری او بیشتر به آلونسو شبیه است تا آنچلوتی. کلوپ نیز مانند ژابی تا حدی متعصب است و در مدیریت ستارهها رویکردی کاملاً متفاوت با کارلتو دارد.
آربلوا از کاستیا؟ این یک قمار کامل است. زیدان؟ او احتمالاً با تیم ملی فرانسه در ارتباط است و ترکیب چنین مسئولیتی با رئال مادرید تقریباً ناممکن است. افزون بر آن، بازگشت زیدان یعنی بازگشت به همان ساختار ستارهمحور گذشته. اگر این مسیر انتخاب شود، این پرسش مطرح میشود: پس چرا آنچلوتی را کنار گذاشتید؟
فلورنتینو پرس باید دست از سر ژابی آلونسو بردارد؛ چه در بازی مقابل سیتی ببرد و چه ببازد، بگذارید کارش را ادامه دهد. مشکلات وجود دارند اما نه در آن حد که اکنون بتوان درباره آیندهاش قضاوت قطعی کرد. به او زمان بدهید. اگر پیشرفت کند، که عالی است و اگر نه، دستکم این بار برای همیشه متقاعد خواهید شد که رئال مادرید نیازی به مربیانی با نظام فکری و ساختارمند ندارد.












