عصر ایران ؛ علی نجومی ــ اساسا در سینما گاهی بهترین و بزرگ ترین آثار به نوعی کج دهنی و دست انداختن جریان اصلی سینما محسوب می شوند. مثلا اگر ژاک تاتی کمدین بزرگ فرانسوی همیشه نامش با شاهکارش یعنی فیلم زنگ تفریح در بین بهترین آثار تاریخ سینما قرار دارد اساسا استاد تمام عیار ضد کمدی است او با هنر مثال زدنی خودش شخصیت های قصه هایش را در موقعیت هایی قرار می دهد که به هیچ عنوان خنده دار نیستند ولی این جدی گرفتن بیش از اندازه کاراکتر ها هست که شاید کمدی ژاک تاتی را جایی کنار باستر کیتن و چاپلین قرار می دهد و مشابه همین کار را ژان پیر ملویل استاد مسلم سینمای فرانسه در فیلم سامورایی ساخته شده به سال1967 انجام می دهد.
آلن دلون

خب اسم فیلم را وقتی می شنویم به احتمال فراوان انتظار فیلمی در مورد سامورایی های ژاپنی را داریم ولی اساسا این طور نیست شاید تنها شباهت جف کاستلوی داستان ( با بازی بی نظیر آلن دلون) به سامورایی ها تنها بودن اوست. او اساسا آدم کشی حرفه ای است که حتی به سایه خودش هم اعتماد ندارد. اصولی دارد که میلی متری از آن ها عقب نشینی نمی کند.
اما همین قاتل حرفه ای باهوش شاید تابلوترین ترکیب لباس و کلاه را در پاریس( محل وقوع داستان) دارد. گویا انگار نه انگار که این مرد نباید به چشم دیگران بیاید. اما وقتی خوب دقت می کنیم و دل به روایت ماهرانه ملویل می سپاریم می بینیم این ها همه در چشم او جزییاتی هستند که روایت او را از یک فیلم نوآر پلیسی کارآگاهی صرف به شاهکاری هزار تو از روح و روان قهرمان داستانش تبدیل می کند.
جف کاستلو با بازی آلن دلون نقش آدم کشی را بازی می کند که وقتی در یک کلوپ شبانه دست به قتلی می زند به خاطر همان پوشش مخصوصش توسط چند شاهد دیده می شود اما سربازرس فیلم با بازی فرانسوا پریه برای ثابت کردن این که مرد بارانی پوش کلاه به سر همان جف کاستلو است باید مسیری پر دست انداز را بپیماید و در این بین نوعی رابطه عاطفی بین جف کاستلو و پیانو نواز کلوپ با بازی کتی روزیه شکل می گیرد. که به طرز اعجاب آوری مهم ترین نقطه عطف داستان را رقم می زند.
ژان پیر ملویل

ژان پیر ملویل را پدرخوانده ی معنوی موج نوی سینمای فرانسه خوانده اند. اگر سینما دوستان نسل های مختلف سینمای فرانسه را با نام های بزرگانی چون فرانسوا تروفو، کلود شابرول و ژان لوک گدار می شناسند این ها همه به نوعی وام دار سینمای کم گو، ایجاز گونه و هستی شناسانه ملویل هستند. ملویل با استادی تمام نشان داد همیشه جزییات مهم هستند و دیالوگ ها هر چه کمتر بهتر. قهرمانان فیلم هایش اساسا کم گو و منزوی هستند و شاید برای همین است که او را یکی از بهترین راویان تنهایی انسان مدرن خوانده اند.
در سال 1967، مجله« ورایتی» فیلم را یک شاهکار کنجکاوی برانگیز را نامید و توضیح داد که در این فیلم آن قدر همه چیز جدی و رسمی است که اساسا هم ذات پنداری با شخصیت های داستان و درگیر تعلیق قصه شدن برای تماشاچی غیر ممکن است.
آلن دلون

وینسنت کانبی از روزنامه نیویورک تایمز فیلم را «بی نقص» خواند . راجر ایبرت منتقد مشهور آمریکایی هم فیلم از 4 ستاره ممکن 4 ستاره به این فیلم داد و نوشت:« ملویل مانند یک نقاش یا یک موسیقیدان چیره دست تنها با چند حرکت ظریف یک شاهکار خلق می کند. محال است فیلم را ببینید و اسیر جادوی ملویل نشوید. رنگ های سرد فیلم که عموما طوسی و آبی هستند نیمی از معنای فیلم و دنیای ترسناک آن را روایت و حس آن را منتقل می کنند و بیشتر حرکات بازیگران داستان را جلو می برد تا دیالوگ ها.»
شاید در عصر کم حوصلگی تماشاگران سینما، تماشای این شاهکار 105 دقیقه ای ملویل با بازی ماندگار آلن دلون بهترین شاهد برای نشان دادن این واقعیت باشد که مدت هاست در سینما از بهشت رانده شده ایم.