آخرین عکس صادق هدایت قبل از خودکشی (+زندگینامه)

عصر ایران پنج شنبه 20 آذر 1404 - 14:35
صادق هدایت که از فضای فرهنگی و سیاسی کشور در آن زمان ناامید شده بود، در آذر سال ۱۳۲۹ ایران را ترک کرد و بدون پول و شغل در پاریس سکونت گزید. آخرین عکسی که از هدایت موجود است در آستانه همین سفر بی بازگشت به پاریس است که در فرودگاه مهرآباد در کنار پدر و مادرش گرفته شد.

آخرین عکسی‌ که از صادق هدایت در ایران گرفته شد او را در کنار پدر و مادرش (رضاقلی‌خان هدایت و زیورالملک) نشان می دهد که به بدرقه او آمده بودند، که عازم سفر بی بازگشت به پاریس بود.

این عکس در آذَر ماه سال ۱۳۲۹ خورشیدی در فرودگاه مهر آباد گرفته شده است.

صادق هدایت راهی سفر بی بازگشت به پاریس- فرودگاه مهرآباد آذر 1329آخرین عکس صادق هدایت

صادق هدایت که بود

 صادق هدایت از پیشگامان داستان‌نویسی مدرن در ایران است که بیشتر به واسطه خلق اثری چون بوف کور شناخته می‌شود، او نویسنده‌ای است که با قلم منحصربه فردش، چشم‌اندازی متفاوت و مسیری تازه را در ادبیات داستان‌نویسی ارائه کرد و توانست جریان‌ها و سنت‌های متداول جامعه را در آثار خود به نقد بکشد. درون‌ مایه اغلب آثار صادق هدایت شامل مرگ‌ اندیشی، اعتراض، جنگ، انتقاد از جامعه تحت استبداد و نفی خرافه‌ پرستی است البته وجوه زیبای زندگی نیز از گزند قلم این نویسنده در امان نبوده‌اند.

۱. متولد تهران:

 صادق هدایت ۲۸ بهمن ماه ۱۲۸۱ در خیابان کوشک تهران در خانواده ای اشرافی چشم به دنیا گشود.

۲. خانواده:

 پدربزرگش رضاقلی‌خان هدایت از رجال دوره ناصری و پدرش رضاقلی اعتضادالملک، رئیس مدرسه نظام (محلی برای آموزش نظامیان، معادل دانشکده افسری فعلی) بود. مادرش زیورالملک، دختر مخبرالسلطنه بود. (مهدی‌قلی هدایت (۱۲۴۳ – ۱۳۳۴) ملقب به مخبرالسلطنه از رجال عصر قاجار و پهلوی بود که تا درجه نخست وزیری در دوره رضاشاه پهلوی هم رسید. صادق هدایت کوچک‌ترین پسر خانواده بود و دو برادر و دو خواهر بزرگ‌تر از خود و یک خواهر کوچک‌تر از خود داشت.

صادق هدایت و پدرش
صادق هدایت و پدرش

۳. تحصیلات ابتدایی:

 او در سال ۱۲۸۷ تحصیلات ابتدایی را در سن ۶ سالگی در مدرسه علمیه تهران آغاز کرد و در سال ۱۲۹۳ روزنامه دیواری «ندای اموات» را در مدرسه منتشر کرد. هدایت دوره متوسطه را در دبیرستان دارالفنون گذراند ولی در سال ۱۲۹۵ به دلیل چشم‌درد شدیدی که داشت مدرسه را ترک کرد و یک سال بعد در مدرسه سن‌لویی که متعلق به فرانسوی‌ها بود، تحصیلات خود را ادامه داد. اولین آشنایی هدایت با ادبیات جهان در این مدرسه بود و نویسندگی او را هم می‌توان از همین دوران اعلام کرد.

۴. ادامه تحصیل در اروپا:

 او در سال ۱۳۰۳ فارغ‌التحصیل شد (با توجه به اینکه هدایت در این سال، ۲۲ ساله بوده، در صحت و سقم این داده، با وجود چک چند باره آن تردید وجود دارد) و در سال ۱۳۰۵ با اولین گروه دانش‌آموزان اعزامی و با بورسیه دولتی برای تحصیل به اروپا سفر کرد. ابتدا در رشته دندان پزشکی و سپس مهندسی تلاش کرد، اما این رشته ها را نیمه کاره رها کرده و تمرکز خود را بر مطالعه زبان های باستانی ایران و ادبیات گذاشت. او در اسفند ۱۳۰۵ به پاریس نقل مکان کرد.

در این بخش از متن، شما در مورد یک خودکشی خواهید خواند. اگر به پایان دادن جان خود فکر می‌کنید با این شماره‌ها تماس بگیرید: اورژانس اجتماعی ۱۲۳، صدای مشاور ۱۴۸۰، یا اورژانس روان‌پزشکی تهران ۴۴۵۰۸۲۰۰ در روزهای تعطیل از ساعت ۸ تا ۱۴ و در روزهای عادی از ۱۴ تا ۱۹.

۵. خودکشی اول:

 هدایت در سال ۱۳۰۷ به دلایلی که مشخص نشد اقدام به خودکشی کرد. او خودش را از روی پلی به نام مارن در فرانسه انداخت اما کمک سرنشینان قایقی در آنجا موجب شد که نجات پیدا کند. هدایت در سال ۱۳۰۹، بی‌آنکه تحصیلاتش را به پایان رسانده باشد، به تهران بازگشت و در دفتر ارسال مرسلات بانک ملی مشغول به کار شد.

۶. خلق نخستین آثار:

در حوالی همین روزگار بود که او به خلق آثاری همچون پروین دختر ساسان، زنده‌به‌گور و مادلن اقدام کرد. انتشار پروین دختر ساسان و زنده به گور منجر به دوستی هدایت با بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزاد شد به‌طوری که گروه دوستی ربعه را تشکیل دادند.

۷. خلق بوف کور:

 پس از منحل شدن گروه ربعه و زندانی شدن برخی از اعضای آن، صادق هدایت به همراه علی شیرازپور پرتو معروف به شین پرتو به هند رفت و مدتی در جامعه‌ زرتشتیان پارسی در بمبئی زندگی کرد و در همین دوره بود که نوشتن بوف کور را به پایان رساند.

صادق هدایت

۸. بازگشت دوم به تهران:

پس از مدتی، دوباره به تهران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد، سپس به اداره‌ موسیقی کشور ملحق شد و مجله‌ موسیقی را سردبیری کرد. صادق هدایت پس از حمله‌ نیروهای متفقین به کشور و فروپاشی رژیم پهلوی اول، از فضای بازی که در جامعه به وجود آمده بود استقبال کرد اما هنگامی که امیدواری و خوش‌بینی‌اش به بدبینی تبدیل شد، سرخوردگی و ناامیدی در او شدت گرفت.

دفتر موسیقی و مجله‌ی آن تعطیل شد و هدایت به دانشکده‌ی هنرهای زیبای دانشگاه تهران رفت و در آنجا در سمت‌های مختلف مشغول به کار شد.

 آخرین اثر داستانی او به نام فردا در سال ۱۳۲۵ منتشر شد. صادق هدایت نقاشی هم می‌کرد و مجموعه نقاشی‌های صادق هدایت با نام آهوی تنها توسط جهانگیر هدایت جمع‌آوری شده است.

تصویر پیکر بی جان صادق هدایت پس از خودکشی
صادق هدایت بعد از خودکشی

۹. ترک وطن برای همیشه:

صادق هدایت که از فضای فرهنگی و سیاسی کشور در آن زمان ناامید شده بود، در آذر سال ۱۳۲۹ ایران را ترک کرد و بدون پول و شغل در پاریس سکونت گزید.

او سرانجام در روز دوشنبه ۱۹ فروردین ۱۳۳۰ در آپارتمان اجاره‌ای‌اش در خیابان شامپیونه، واقع در پاریس با گاز خودکشی کرد و در قبرستان پرلاشز پاریس به خاک سپرده شد.

گور صادق هدایت در قبرستان پرلاشز پاریس
گور صادق هدایت در قبرستان پرلاشز پاریس

۱۰. آثار صادق هدایت:

 از جمله آثار صادق هدایت می‌توان به سگ ولگرد، سه قطره خون، علویه خانم، داش آکل، رباعیات خیام و انسان و حیوان، سایه‌ مغول، نمایشنامه‌ی تاریخی مازیار، مجموعه داستان سایه روشن و اوسانه اشاره کرد.

۱۱. ازدواج و فرزندان:

 صادق هدایت هیچ گاه ازدواج نکرد و همسر و فرزندی نداشت و طبق روایت‌ها، او در زندگی شخصی‌اش فردی درون گرا و تنها بود که بخش عمده‌ای از وقتش را به مطالعه و نوشتن اختصاص می‌داد.

بخشی از داستان بوف کور صادق هدایت

« ... در این دنیای پست پر از فقر و مسکنت، برای نخستین بار گمان کردم که در زندگی من یک شعاع آفتاب درخشید – اما افسوس، این شعاع آفتاب نبود، بلکه فقط یک پرتو گذرنده، یک ستارهء پرنده بود که بصورت یک زن یا فرشته بمن تجلی کرد و در روشنایی آن یک لحظه ، فقط یک ثانیه همهء بدبختیهای زندگی خودم را دیدم و بعظمت و شکوه آن پی بردم وبعد این پرتو در گرداب تاریکی که باید ناپدید بشود دوباره ناپدید شد-نه ، نتوانستم این پرتو گذرنده را برای خودم نگهدارم.

سه ماه – نه، دو ماه و چهار روز بود که پی او را گم کرده بودم، ولی یادگار چشم های جادویی یا شرارهء کشنده چشمهایش در زندگی من همیشه ماند -چطور می توانم او را فراموش بکنم که آنقدر وابسته بزندگی من است؟

نه، اسم او را هرگز نخواهم برد، چون دیگر او با آن اندام اثیری، باریک و مه آلود، با آن دو چشم درشت متعجب و درخشان که پشت آن زندگی من آهسته و دردناک می سوخت و می‌گداخت، او دیگر متعلق باین دنیای پست درنده نیست- نه، اسم او را نباید آلوده به‌چیزهای زمینی بکنم.

سایه من خیلی پررنگ تر و دقیق تر از جسم حقیقی من بدیوار افتاده بود، سایه ام حقیقی تر از وجودم شده بود. گویا پیرمرد خنزر پنزری، مرد قصاب، ننجون و زن لکاته ام همه سایه های من بوده اند، سایه هائی که من میان آن ها محبوس بوده ام. در اینوقت شبیه یک جغد شده بودم، ولی ناله های من در گلویم گیر کرده بود و بشکل لکه های خون آن ها را تف می کردم. شاید جغد هم مرضی دارد که مثل من فکر میکند. سایه ام بدیوار درست شبیه جغد شده بود و با حالت خمیده نوشته های مرا بدقت میخواند. حتما او خوب می فهمید، فقط او میتوانست بفهمد. از گوشه چشمم که بسایه خودم نگاه میکردم می ترسیدم.»

 

منبع خبر "عصر ایران" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.