اوایل نوامبر، رهبران آسیای مرکزی به کاخ سفید رسیدند و با دولت ترامپ دیدار کردند تا تعامل یک دههای C5+1 را جشن بگیرند.
به گزارش تجارت نیوز، در طول مذاکرات، تعدادی توافقنامه استراتژیک امضا شد. این اجلاس که بیش از یک گردهمایی دیپلماتیک بود، گامی معنادار در فصل جدیدی از تعامل ایالات متحده با منطقه محسوب میشود.
تأکید ترامپ بر تقویت همکاری اقتصادی و امنیتی با آسیای مرکزی
در این نشست ترامپ خاطرنشان کرد: «قالب C5+1 به تقویت مشارکتهای اقتصادی، بهبود همکاریهای امنیتی و گسترش تعاملهای کلی کمک میکند.» هم قبل و هم بعد از اجلاس، اکثر تحلیلگران و مفسران سیاسی با تاکید بر معاملات تجاری و سرمایهگذاری، از منظر اقتصادی این کنشگری را مثبت قلمداد کردند.
با این حال، برای توضیح ماهیت در حال تحول رابطه پیچیده بین واشنگتن و آسیای مرکزی در چارچوب نظام بینالمللی فعلی، به یک لایه جدید از تحلیل نیاز است.
تشدید تغییرات ژئوپلیتیکی در آسیای مرکزی، در کنار منافع برجسته ایالات متحده در حوزه مواد معدنی حیاتی، یک سؤال اساسی اما پیچیده را برجسته میکند: قلب آسیا چگونه باید سیاست خارجی چندوجهیاش را بازتعریف کند؟
به عبارت دیگر، تعمیق تعامل اقتصادی با ایالات متحده چگونه موقعیت آسیای مرکزی را در میانه نفوذ روسیه و چین شکل خواهد داد؟ پاسخهای عملی به این سوالها منوط به تحلیلها درباره چالشهای پیش رو قدرتهای برتر و راهها و گزینههایشان برای تثبیت نظم مورد نظرشان است.
مختصات سیاست آمریکا در برابر رقبا
در همین راستا ژئوپلتیکالمانیتور با انتشار یادداشتی نوشت: با تکامل سیاست خارجی ایالات متحده، نیازهای آسیای مرکزی نیز تغییر کرده است. در طول ده سال گذشته، این منطقه به عنوان نقطه کانونی برای اتصال اقتصادهای نوظهور، منابع طبیعی فراوان و عامل بالقوه ایجاد توازن در برابر پکن و مسکو ظهور کرده است.
با این حال، علیرغم ظهور استراتژیهای مبتنی بر تنوعبخشی، بسیاری از این موارد از نظر ماهیت در حد لفاظی باقی ماندهاند، زیرا این منطقه همچنان به عنوان یک پل حیاتی بین چین و روسیه عمل کرده و روابط اقتصادی و امنیتی نزدیکی با هر دو کشور را حفظ میکند.
به ویژه، از زمان حمله به اوکراین در سال 2022، صادرات کالاهای دو منظوره، از جمله ماشینآلات، پهپادها و دستگاههای مخابراتی، به شدت افزایش یافته، تقلایی که فشار حاصل از تحریمهای غرب را تضعیف و به طور بالقوه به عنوان نقطه اختلاف بین ایالات متحده و منطقه عمل میکند.
همزمان لازم به ذکر است که روسیه، چین و ایالات متحده در آسیای مرکزی منافع مشترکی دارند، منافعی چون ثبات منطقهای، دسترسی به انرژی و منابع معدنی و همکاریهای ضد تروریسم؛ با این حال، اولویتهای استراتژیکشان یه شکل غالب با هم در تضاد است.
به عبارت دیگر، با توجه به ماهیت نظام بینالمللی و تنشهای شدید بین این قدرتها، احتمالا در آیندهای قابل پیشبینی قدرتها به واسطه کنترل منابع، رویاروی هم قرار خواهند گرفت: چین بر عناصر خاکی کمیاب و فرآوری مواد معدنی تسلط دارد، روسیه پروژههای انرژی را در اولویت قرار میدهد و ایالات متحده برای تنوعبخشی به زنجیرههای تامین و مشارکتهای جایگزین تلاش میکند.
رویکرد معاملهگرایانه آمریکا در آسیای مرکزی
در دولت ترامپ، تعامل ایالات متحده در منطقه به طور عمده معاملهگرایانه است و هدفش تشویق کشورهای آسیای مرکزی به انجام تجارت و اجرای پروژههایی است که در خدمت منافع استراتژیک و اقتصادی ایالات متحده قرار دارد. این رویکرد استراتژی مهار به سبک جنگ سرد نیست؛ بلکه نشاندهنده اعمال فشار انتخابی در زمینههای کلیدی است که به ایالات متحده اجازه میدهد نفوذ خود را بدون تعهد بیش از حد حفظ کند. در این زمینه، چارچوبهایی مانند C5+1 برای ایجاد تعادل بین نفوذ روسیه و چین و در عین حال حفظ جایگاه استراتژیک ایالات متحده در منطقه طراحی شدهاند.
واکاوی سیاست اول آمریکا با لنز واقعگرایی
ماهیت معاملاتی سیاست خارجی ایالات متحده، به ویژه در حوزه «رقابت قدرتهای بزرگ» با چین و روسیه، به این معنی است که روابط تجاری و سرمایهگذاری به تنهایی نمیتواند تضمینکننده مشارکتهای پایدار و بلندمدت باشد.
از دیدگاه واقعگرایانه، واشنگتن به خودی خود بر اساس حجم سرمایهگذاری یا همکاری اقتصادی با آسیای مرکزی تعامل نمیکند، بلکه بر اساس چگونگی قرارگیری منطقه در رقابت استراتژیک گستردهتر با پکن و مسکو عمل میکند.
شواهد تاریخی در این باره نمونههای متعددی را ارائه داده که نشان میدهد در سیاست خارجی ایالات متحده، منافع استراتژیک همواره بر روابط اقتصادی غلبه میکنند.
واشنگتن بارها علیه کشورهایی که با آنها روابط تجاری، سرمایهگذاری یا امنیتی عمیقی داشته، (در صورت به چالش کشیده شدن منافعش) اقدام کرده است. ایالات متحده بارها منافع استراتژیک را بر روابط اقتصادی اولویت داده و حتی بر شرکای تجاری و امنیتی نزدیک خود تحریم یا فشار دیپلماتیک اعمال کرده است.
به عنوان مثال، واشنگتن ترکیه را به دلیل خرید سامانه S-400 روسیه از برنامه F-35 تحریم و از آن اخراج کرد، آلمان را از طریق تحریمهای «نورد استریم۲» برای مقابله با نفوذ روسیه تحت فشار قرار داد و هند را مجبور کرد تا علیرغم وابستگی عمیق انرژی، واردات نفت ایران را پایان دهد.
به همین ترتیب، ایالات متحده کره جنوبی را در مورد تقسیم بار و امنیت 5G تحت فشار قرار داد و در طول جنگ قیمت نفت در سال 2020، عربستان سعودی را به اقدامات تنبیهی تهدید کرد.
آسیای مرکزی در محور رقابت آمریکا با روسیه و چین
در این میان آسیای مرکزی در رقابت ایالات متحده-چین و ایالات متحده-روسیه، یک پیوند استراتژیک حیاتی برقرار کرده، جایی که واکنشهای واشنگتن عمدتاً ماحصل تغییر اهرم ژئوپلیتیک است تا حسن نیت دوجانبه. در نتیجه، ایالات متحده احتمالا بر کشورهایی که همکاری امنیتی با روسیه را گسترش میدهند یا ادغام اقتصادی با چین را عمیقتر میکنند، به ویژه در بخشهایی مانند فناوری، زیرساختهای دیجیتال و انرژی، فشار وارد میکند تا نشان دهد سرمایهگذاری به تنهایی نمیتواند کشوری را مصون نگاه دارد.
درباره دیپلماسی به اصطلاح چندوجهی آسیای مرکزی، لازم است به این نکته اشاره شود که واشنگتن بهطور عموم کشورهای آسیای مرکزی را تا زمانی که رویکردی متعادل در روابط خارجیشان حفظ کنند، تحمل میکند.
با این حال، اگر دولتی با حمایت از شرکتهای تحریمشده، ادغام عمیق در شبکههای فناوری چین یا کمک به فرار از تحریمها، بیش از حد به سمت چین یا روسیه متمایل شود، ایالات متحده احتمالا با توسل به اهرمهایی چون تحریمها، محدودیتهای بانکی، فشار دیپلماتیک یا محدودیت در انتقال فناوری پاسخ خواهد داد. این رویکرد تهاجمی و توسل به تحریمهای منطقهای نشان میدهد که سیاست ایالات متحده در منطقه در درجه اول توسط ملاحظات استراتژیک هدایت میشود نه تعامل اقتصادی و از همین رو آسیبپذیری منطقهای را در برابر تاثیر تحریمهای ثانویه برجسته میکند.
سرمایهگذاری آسیای مرکزی در آمریکا؛ ناکافی برای ایجاد اهرم فشار واقعی
در نهایت، سرمایهگذاریهای آسیای مرکزی در ایالات متحده نسبت به اولویتهای جهانی واشنگتن بسیار ناچیز است. حتی پروژههایی که میلیاردها دلار ارزش دارند، برای ایجاد وابستگی یا آسیبپذیری معنادار بسیار کوچک هستند و بنابراین اهرم فشاری ایجاد نمیکنند و به ایالات متحده اجازه میدهند بدون هزینه، فشار یا تحریمهایی را بر دولتهای آسیای مرکزی اعمال کند.
چالشهای پیش رو
وقتی منافع ایالات متحده به واسطه مانورهای چین و روسیه در آسیای مرکزی تهدید شود، واشنگتن احتمالا علیه کشورهای آسیای مرکزی اقدام خواهد کرد، حتی اگر آن کشورها سرمایهگذاریهای سنگینی در ایالات متحده انجام دهند یا روابط تجاری خوبی با این کشور داشته باشند. در دهه آینده، روابط ایالات متحده و آسیای مرکزی احتمالا صمیمانه اما ذاتا شکننده باقی خواهد ماند، مشروط بر اینکه کشورهای مستقر در قلب آسیا از خطوط قرمز آمریکا عبور نکنند.
اگر چین ابتکارات امنیتی را گسترش دهد، روسیه به دنبال اعمال نفوذ مجدد از طریق سازمان پیمان امنیت جمعی یا شبکههای اطلاعاتی باشد، یا کشورهای آسیای مرکزی فرار از تحریمها را برای این دو بازیگر (چین و روسیه) تسهیل کنند، احتمالا فشار از سوی واشنگتن افزایش خواهد یافت و دیپلماسی چندوجهی را به طور فزایندهای مسیر را برای قلب آسیا پرچالش خواهد کرد، از همین رو سرمایهگذاری در ایالات متحده مصونیت ایجاد نخواهد کرد.
در نهایت، ثبات این رابطه کمتر به ارزش سرمایهگذاری آسیای مرکزی و بیشتر به توانایی کشورهای C5 برای هدایت موفقیتآمیز و محدود کردن نفوذ استراتژیک چین و روسیه بدون عبور از خط قرمز روشن وابسته است.












