سعید آقایی - سپهر ستاری؛ برای شیرزنی که در دو دهه اخیر در فوتبال ایران به همه افتخارات ممکن رسیده و در قامت سرمربی همه عناوین از قهرمانی آسیا با تیم ملی گرفته تا قهرمانی های سریالی در لیگ را کسب کرده، بازگشت دوباره به نیمکت تیم ملی فوتسال زنان شاید اتفاق هیجان انگیزی نباشد. حتی اگر پای جام جهانی وسط باشد و نخستین حضور زنان ایران در بزرگترین آوردگاه جهان. شهرزاد مظفر با وجود همه ناملایمات درست در کلیدی ترین و شاید بحرانی ترین شرایط در فاصله چند ماه مانده به جام جهانی بازگشت و در فیلیپین نتیجه بدی هم نگرفت.
او در کافه خبر از این جام جهانی و بازگشت دوباره اش گفت و البته نقبی هم به خاطرات روزهای دور و نزدیک زد.
شما ورزش را از والیبال شروع کردید و بعد به فوتبال و بعد هم به فوتسال آمدید؛ چرا والیبال؟ اصلا چطور شد سراغ والیبال رفتید و بعد به فوتبال و فوتسال آمدید؟
زمانی که من بازی میکردم فوتبال و فوتسال برای خانمها نبود، نه فوتبال راهاندازی شده بود و نه فوتسال وگرنه هرگز یک رشته دیگر را انتخاب نمیکردم ولی از آنجا که باید آن انرژی تخلیه میشد، ورزشهای دیگری هم مثل بسکتبال، پینگپنگ و ... هم انجام میدادم؛ در مدرسه والیبال بازی میکردیم و یک تیم والیبال مدرسه هم تشکیل شده بود و بعد ما به مناطق رفتیم و از آنجا سرنوشت ما اینطوری شد که من را برای مدارس و مناطق انتخاب کردند و بعد در استان تهران برای آموزش و پرورش و بلافاصله از تیم تهران و تیم ملی؛ آنقدر آن سرعت زیاد بود که در ۲۸ سالگی من به تیم ملی رسیدم. البته گفتم که فوتبال و فوتسال نبود و من تا زمانی که فوتسال راهاندازی شد والیبال بازی کردم و بلافاصله والیبال را کنار گذاشتم و ۳ سال بازی کردم. آن موقع لیگ برتر به شکل امروزی نبود؛ یک سری مسابقات باشگاههای تهران و ... بود؛ در تیمهای بعثت و شهید کشوری بازی کردم. بعد از آن چون سنم بالا بود، تقریبا ۲۹ _ ۳۰ سالم بود که تصمیم گرفتم برای مربیگری بروم.
والیبال کاملا متضاد فوتبال است؛ با دست است و فوتبال با پا و تفاوتهای خیلی خاصی دارند؛ این تفاوتها برای شما دوگانگی و تناقض ایجاد نمیکرد؟ اصلا فوتبال بازی میکردید؟ چون من یادم هست وقتی کوچک بودیم و بازی میکردیم گاهی دخترها میآمدند که با ما بازی کنند. اصلا در کوچه و خیابان بازی میکردید؟
یک شانسی که من آوردم این بود که وقتی بچه بودم خورستان بودیم و خانه ما از این خانههای ویلایی در یکی از شهرکهای سازمانی بود که یک حیاط خیلی بزرگ چمنی داشت و جان میداد برای فوتبال بازی کردن. من همیشه آنجا بودم، حالا با فامیل، با دوستان، با بچههای محل؛ همیشه خانه ما بودند و فوتبال بازی میکردیم؛ ولی از همان بچگی هم، همهاش مربیگری میکردم.
آن موقع پستتان چه بود؟
در فوتسال آن موقع پست نبود؛ ما آن موقع که فوتسال بازی میکردیم اصلا به شکل الان نبود و بعضی چیزها هنوز تعریف نشده بود، ولی من خودم دوست داشتم عقبگیر بازی کنم.

دقیقا بعد از اینکه از والیبال به فوتبال آمدید، سمت مربیگری رفتید؛ ولی از فوتبال شروع کردید؛ چطور شد که سمت فوتبال رفتید؟
واقعیت این است که من از فوتسال شروع کردم؛ داشتیم برای اولین دوره مسابقات کشورهای اسلامی آماده میشدیم؛ مرحوم خانم پروین رمضانی سرمربی بودند و من در آن مقطع کمک او بودم؛ ما تیم ملی را انتخاب کردیم و به مراحل نهایی رسیده بودیم که نائب رئیس وقت، با من تماس گرفتند و گفتند که به فدراسیون بروم. من به فدراسیون رفتم و آنجا به من گفتند که ما یک دعوتنامه از اردن برای مسابقات فوتبال غرب آسیا دریافت کردیم؛ من هم گفتم خب ما که فوتبال نداریم و به من گفتند خب تیم تشکیل بدهیم و برویم. گفتم چطوری؛ آخر ما نه لیگ داریم نه بازیکن و یک ماه و نیم هم به مسابقات غرب آسیا مانده بود.
به من گفتند باید الان تیم ملی فوتسال را رها کنی و بیایی و تیم درست کنی و سرمربی تیم ملی فوتبال شوی و به مسابقات غرب آسیا برویم. آن روز را فراموش نمیکنم که چقدر برای من سخت بود و چه فشار و مسئولیت بزرگی را احساس کردم و اول هم مخالفت کردم و گفتم اجازه بدهید فکر کنم و گفتند نه نظر من روی شما است و آن مسئولیت را به من واگذار کردند. نه تنها آن موقع بازیکن فوتبال نداشتیم که بهترینهای فوتسال هم در تیم ملی فوتسال بودند چون داشتند برای مسابقات کشورهای اسلامی آماده میشدند.
تیم را چگونه جمع کردید؟ آن زمان فوتبالیست زن داشتیم؟
بازیکنها را از فوتسال جمع کردیم. یعنی تمام بازیکنهایی که از فوتسال میشناختیم و از تیم ملی فوتسال جا مانده بودند را جمع کردیم و حدود ۸۰ نفر را به اردو دعوت کردیم و بعد به مراحل آخر رساندیم. اردوی اول خیلی ترسناک بود؛ یعنی وقتی بچهها به زمین چمن آمدند و ما توپهای فوتبال را انداختیم و بچهها به توپ ضربه زدند، وحشت همه وجود من را گرفت؛ برای اینکه توپها یک متر هم جلو نمیرفت؛ اصلا نه میدانستند سانتر چیست، نحوه ضربه زدن به توپ چیست و مدام میگفتند وقتی در فوتسال به توپ ضربه میزنیم میرود، اینجا یک متر هم نمیرود.
از هفته دوم_سوم به بعد دیگر روند روبه رشد شروع شد و روی غلطک افتادیم و وقتی در سال ۱۳۸۴ به مسابقات غرب آسیا رفتیم، در فینال به اردن ۲ بر یک باختیم و نائب قهرمان شدیم و خیلی بازتاب مثبتی داشت و همان باعث شد نگاهها به فوتبال برگردد و من هم ۵ سال آنجا ماندم. من فوتبال را خیلی دوست داشتم؛ من از بچگی عاشق فوتبال بودم؛ از سال ۱۳۸۴ تا ۱۳۸۹ من سرمربی تیم ماندم و بعد به فوتسال آمدم.
۵ سال فوتبال بودید و بعد رها کردید و به فوتسال آمدید؛ چه شد؟ چه اتفاقی افتاد؟
اوایل سال ۱۳۹۰ بود که دوباره به من گفتند بیا و تیم ملی فوتسال را تحویل بگیر؛ ولی در عین حال یک اتفاقی هم آن موقع داشت میافتاد و آن اتفاق این بود که داشتند نیروهای فوتبال و فوتسال را از هم جدا میکردند و به نظرم اتفاق خوبی بود و تصمیم درستی بود. برای من هم خیلی تصمیم سختی بود ولی بنا به دلایلی که آن موقع برایم موجه بود و الان هم فکر نمیکنم که اشتباه کردم، من فوتسال را انتخاب کردم.
بعد از ۵ سالی که در فوتبال داشتید، هیچوقت خودتان وسوسه نشدید که فوتسال را رها کنم و به فوتبال بچسبم؛ چون بالاخره یک جورهایی شما بنیانگذار تیم ملی زنان بعد از انقلاب بودید.
بخاطر اینکه از سال ۲۰۰۹ مدرس فیفا و مدرس AFC شدم، خیلی تمرکزم روی فوتسال زیاد شد و یک مقدار از فضای مربیگری فوتبال دور شدم؛ شاید فوتبال را بیشتر از فوتسال در تلویزیون و ... میدیدم ولی از فضای مربیگری دور شدم و اصولا من آدمی هستم که اگر در چیزی احساس کنم که خوب نیستم، دوست دارم کاری انجام ندهم؛ کمی کمالگرا هستم.
فوتسال را که شروع کردید و بعد از اینکه سرمربی شدید، نائب قهرمان آسیا شدیم، بعد قهرمان آسیا شدیم؛ چند سال سرمربی تیم فوتسال بودید؟ دوره موفق و درخشانی داشتیم چه شد که تیم را رها کردید؟
من از سال ۱۳۹۰ تا ۱۳۹۳ سرمربی بودم؛ واقعیت این است که یک شرایطی در آن مقطع برای من به وجود آوردند که اصلا دیگر کار کردن با فدراسیون آن مقطع امکان نداشت؛ آقای کفاشیان بود؛ هر چند که من واقعا با خود آقای کفاشیان هیچ مشکلی نداشتم و مشکل از بابت او نبود. از وزارت ورزش خیلی فشار روی او (کفاشیان) گذاشته بودند و فشارها را خیلی زیاد کرده بودند.
چه مشکلی با شما داشتند؟ با آقای کفاشیان هیچوقت صحبت نکردید که بپرسید داستان چه بوده است؟
باور میکنید هنوز نمیدانم و متوجه نشدم که مشکل چه بود و این یکی از آن اتفاقاتی در زندگی من بود که خیلی عجیب است که نتوانستم از آن بگذرم؛ نه توانستهام آدمهایی که عامل اینکار بودند را ببخشم و نه توانستهام از آن بگذرم؛ چرا با آقای کفاشیان هم صحبت کردم و ایشان هم همین را گفتند که از وزارت فشار آوردند؛ ظاهرا مسئله فقط من نبودم؛ آن موقع روی یک عدهای دست گذاشته بودند و فشار آورده بودند و گفته بودند اگر این کارها را نکنید، در جاهای دیگر به فدراسیون کمک نمیکردند. زمان آقای گودرزی بود و فدراسیون را یک جورهایی در منگنه گذاشته بودند و من هم به زور و اینکه خودم را تحمیل کنم، هیچ جایی نمیتوانم بمانم و دیگر کنار کشیدم.

شما پرافتخارترین مربی فوتسال زنان ایران هستید؛ با اینکه شما در بدنه تیم ملی بودید و بعد به قول خودتان با فشار و نامهربانانه از تیم ملی کنار رفتید، چطور این انگیزه را حفظ کردید و به تیمهای باشگاهی آمدید و هر سال جام آوردید؟
من برای یک کار دیگر پیش آقای دادکان رفته بودم و در آن لحظه که راجع به مسئله دیگری صحبت میکردیم، تصمیمم این بود که فوتسال را کنار بگذارم و آقای دادکان مرا منصرف کرد و خب چون مدت کوتاهی با او در فدارسیون کار کرده بودم و شناخت داشتیم، حرفهایی به من زد که مسئلهای اتفاق افتاده بود را با مثالهایی که زد خیلی برای من کوچک کرد. آقای دادکان به من گفت که اصلا قرار نیست که با چنین چیزهایی شما فوتسال را کنار بگذاری و نیایی؛ منتها در آن مقطع و با تجربیات آن موقع من خیلی برایم سنگین تمام شده بود و به من گفتند باید ادامه بدهی و آنجا بود که دانشگاه آزاد را به من پیشنهاد دادند و با اصرار خود آقای دادکان و الان هم همیشه میگویم مدیون او هستم؛ نه فقط بخاطر اینکه تصمیم من را در آن مقطع عوض کردند؛ بلکه به دلیل شخصیت، بزرگمنشی و خیلی چیزهای دیگری که به ورزش ما هدیه کردند.
شما یک دورهای به کویت رفتید و آنجا مربیگری کردید؛ اصلا چه شد این پیشنهاد آمد و رفتید و چه اتفاقاتی افتاد؟
بعد از ۲۰۱۸ که قهرمان آسیا شدیم و به ایران برگشتیم، قراداد من روی کاغذ با فدراسیو اما اخلاقا به فدراسیون تعهد داشتم. درست در همان مقطع پیشنهاد کویت رسید و من یکی دو ماهی هم صبر کردم؛ دیدم از طرف فدراسیون هیچ تماسی گرفته نشد و به آنها گفتم من یک سفر (به کویت) میروم تا ببینم آنجا چطوری است. رفتم و ۲_۳ روزی آنجا (کویت) بودم و وقتی با نائب رئیس آنجا که صحبت کردم، دیدم خیلی برنامه خوب و جدیای پشت سر داستان است و واقعا میخواهند کار کنم و این بود که جوابم مثبت شد و رفتیم و ۶_۷ سال با حمایتها و کار کردنهای بسیار خوب همین خانم نائب رئیس کویت، خانم "فاطمه حیات" که واقعا به فوتسال و اصلا به ورزش بانوان کویت خدمت کرد، این پروژه را راهاندازی کردیم و من به عنوان سرمربی نرفته بودم، به عنوان مدیر فنی به کویت رفتم و برنامهمان این بود که ما فوتسال بانوان را توسعه بدهیم.
لیگ را راه انداختیم، روی جوانان کار کردیم، روی مدارس کار کردیم و تیم ملی را راهاندازی کردیم و خیلی همه چیز داشت خوب جلو میرفت تا کرونا شد و بعد رسیدیم به جایی که مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیای ۲۰۲۵ در ازبکستان در حال برگزاری بود و کویت هم باید در این مسابقات مقدماتی شرکت میکرد و درست ۳ ماه قبل از اینکه ما برویم، یک کودتا طوری در فدراسیون فوتبال کویت اتفاق افتاد و از بالا تا پایین، همه مسئولان مربوطه را عوض کردند و از جمله خانم "فاطمه حیات" را وادار به استعفا کردند و با رفتن او، خانمی به جایش آمد که هیچی از فوتسال نمیدانست و به من گفت که تیم زیر ۱۸ سال را برای ما درست کنید و ما به جای شما یک مربی کویتی بالا سر تیم میگذاریم و من هم گفتم در قرارداد من این پوزیشن تعریف شده و من پوزیشن جدید قبول نمیکنم.
من مطمئن بودم که در مسابقات مقدماتی میتوانیم انتخاب شویم ولی متاسفانه چنین اتفاقی افتاد و ما جمع کردیم و آمدیم و من با پیشنهاد آنها موافقت نکردم و متاسفانه در آن روند آمادگی هم اختلالی پیش آمد و بچهها هم رفتند و نتوانستند؛ الان هم که با بچهها صحبت میکنم میگویند متاسفانه تقریبا همه چیز تعطیل شده است.
هنوز همان سیستم (در تیم بانوان فوتسال کویت) برقرار است؟ یعنی همان تیمی که با کودتا آمده بودند بالا سر کار هستند؟
آن خانم که به جای خانم "فاطمه حیات" آمده بود، یکماه بعد از اینکه من آمدم، از تیم رفته است و ظاهرا ماموریتش این بود که این کار را انجام دهد و برود. اتفاق بد این است که در اینطور کشورها (مثل کویت) برنامهها شخص محور هستند و وقتی آن شخص میرود، دیگر همه چیز میپاشد.
شرایط و امکانات و دستمزدی که (در کویت) به شما پرداخت میشد چطور بود؟
بر خلاف آن چیزی که همه فکر میکنند واقعا زیرساختهای کویت خوب نبود؛ الان اگر شما بروید و فدراسیون فوتبال کویت را ببینید یک ساختمان با یک زمین چمن درب و داغان است، همین؛ یعنی نسبت به مرکز ملی ما هیچ است؛ آنجا خیلی پولدارند ولی فکر نکنید همه پولها در مسیرهای درست و به جا خرج میشود. چون فدراسیون کویت خودش سالن نداشت، ما مجبور بودیم سالن از دانشگاهها، باشگاهها و ... اجاره کنیم و همیشه تیم ملی خانه به دوش بود؛ حالا سعی میکردند فراهم کنند ولی آن تصوری که وجود دارد، نه؛ اصلا شکل آن تصورات نبود. دستمزدش خیلی خوب بود؛ بزرگترین مشکل ما یکی زیرساختها بود و مشکل دیگر منابع انسانی؛ کویت کشور کوچک و کمجمعیتی است، ۱ میلیون و ۲۰۰ هزار نفر بیشتر جمعیت ندارد، حالا فکر کنید نصف این جمعیت خانم هستند؛ از این تعداد چند نفر میتوانستند در رده سنی مورد نیاز ما باشند، چند نفر ورزشکار باشند، چند نفر فوتسال را دوست داشته باشند؛ جامعه هدف ما خیلی محدود بود ولی باز با این حال کارمان را درست انجام میدادیم.

وقتی برگشتید ۲ پیشنهاد جذاب داشتید؛ یکی از استقلال و یکی هم تیم ملی؛ یک مقدار در این باره بگویید.
استقلال همیشه برای من جذاب بوده؛ از بچگی من استقلالی بودم و خب از نوع دو آتشه؛( با خنده میگوید الان یک ذره عقلم سر جایش آمده) کارم با استقلال داشت تمام میشد و درست در همان مقاطعی که منتظر بودیم قرارداد را امضا کنیم، مسئله تیم ملی پیش آمد و بعدش انتخاب من تیم ملی بود.
نکتهای در مورد شما وجود دارد؛ به یک بخش شما اشاره کردید و یک بخش را هم من یادم هست؛ هر موقع شما در تیم ملی بودید، یک حاشیه و بحرانی درست کردند؛ یا حکم حکومتی دادند یا به قول شما از بالا فشار آوردند شما نباشید یا مثلا در یک دوره بحث دو جنسهها را مطرح کردند؛ نمیدانم چجوری است که هر موقع شما به تیم ملی میآیید، یک فضای مسمومی درست میکنند، دلیلش چیست؟ اصلا از کجا میآید
البته من قضیه را به این شدتی که شما میگویید، نمیبینم؛ همه منشاءهای آن را میدانم ولی نمیتوانم بگویم؛ متاسفانه بیشتر داخلی و از داخل خودمان است؛ کلا مسائل خیلی حقیرتر و شخصیتر از چیزی است که تصورش را بکنید؛ یعنی آنقدر غرضورزیهای شخصی، کینهتوزیها و حسادتها وجود دارد؛ مثل همان داستانهایی که مثلا اگر من نیستم، کس دیگری هم نباشد و تفکراتی این چنینی که حالا اگر در کنار ما تیم و یک عده دیگر هم غرق میشوند اشکالی ندارد.
شاید فضا برای فوتسال بهتر شده باشد ولی در بهترین شرایط تیم را تحویل نگرفتید، آیا تحویل گرفتن تیم در آن شرایط نگرانتان نمیکرد؟
چرا خیلی نگرانم میکرد و میتوانم بگویم که خیلی برای پذیرفتن مسئولیت تیم ملی دو دل بودم؛ یعنی هیچوقت در زندگیام با تصمیمی به این سختی روبرو نبودم؛ خیلی برای من سخت بود؛ ولی یک سری دلایل برای پذیرفتنش وجود داشت؛ خیلیها به من گفتند که بالفرض تو نروی و خودت را از این چالش بیرون بکشی، تکلیف بچهها و تیم ملی چه میشود. یعنی یک جورهایی فکر کردم و احساس کردم خودم خیلی در این وسط مهم نیستم و پیشبینی میکردم که خیلی کار سختی باشد و شرایط مثل قدیم نباشد.
فضای رسانهای در بخش ورزش بانوان خیلی تغییر کرده است؛ من تقریبا ۷ سال نبودم و یادم است آن موقع با یک فضای خیلی سالمی سر و کله میزدم و بچههایی که در فضای فوتبال و فوتسال بانوان کار میکردند، خیلی بچههای سالم و مثبتی بودند ولی این دفعه خیلی به چشمم آمده است که چقدر تغییر کرده و چقدر دارد شبیه فضای رسانهای آقایان میشود و خب این برای ما خوب نیست و برای ورزش بانوان چیز جالبی نیست و دارد ضربه میزند.
در فوتبال و فوتسال بانوان الان رسانههایی وارد شدند که دنبال یک چیزهایی میگردند که آن چیزها اصلا به نفع بچهها و به نفع فوتبال و فوتسال بانوان نیست و کاملا دارند آسیب میزنند و من این را ایندفعه از نزدیک لمس کردم.
کمی بیشتر توضیح بدهید؛ آیا بیشتر بحثهای مالی است یا نه؟
مظفر: قسمتی هم میتواند مالی باشد ولی یک قسمتهایی هم این است که روابطی که در این شبکه آدمهایی که در ورزش کار میکنند برقرار شده که این روابط یک جوری است که برای منافع یکدیگر حاضرند منافع ملی را فدا کنند؛ یعنی به همین بچهگانگی که میگویم است که مثلا ما ۴ نفر الان با هم خوبیم برویم آن ۲ نفر را بزنیم؛
هیچکس از یک نگاه بزرگمنشانه به داستان نگاه نمیکند؛ همه چیز خیلی به نظر من شخصی و به منفعتهای هر فرد و چند نفر آدم دو و اطرافش محدود شده است و این خیلی چیز خطرناکی است. به نظر من سوشال مدیا یکی از عواملش است و البته من خودم در این فضای سوشال مدیا نیستم و همیشه از این فضا دورم و چون این ۷ سال هم دور بودم نمیفهمیدم چه اتفاقی دارد میافتد و الان که آمدهام، میبینم که چقدر همه چیز تغییر کرده است.
بعضیها میگویند که در خیلی از رشتههای ورزشی در زنان، حالا چه والیبال، چه بسکتبال، بدمینتون و ... و از جمله فوتبال و فوتسال، دوجنسهها حضور پررنگی دارند؛ هستند؛ خیلی زیادند؛ حتی من یادم هست یک جایی آنقدر این شایعه قوت گرفته بود که آمدند و از یکسری از تیمها تست گرفتند؛ از شما که سالیان سال در ۳ رشته هم بازی کردید، میپرسم که واقعیت این مسئله چیست؟ ریشهاش کجاست؟ اصلا آیا وجود دارد یا نه؟
به نظر من کسانی که این لیبل را به ورزش زنان چسباندند، اصلا تعریفی از دوجنسه بودن نداشتند؛ یعنی الان هم اگر از آنها بپرسیم دوجنسه چیست و اگر برایشان توضیح دهیم، فکر کنم خودشان هم خندهشان میگیرد از اینکه چنین لیبلی را چسباندند.
در هیچ کدام از مسابقات رسمی که زیر نظر AFC و FIFA برگزار میشود، یک ورزشکار دوجنسه اصلا نمیتواند شرکت کند؛ من یک چیزی بگویم که به عمق فاجعه پی ببرید؛ موقعی که من سرمربی تیم ملی فوتبال بودم، در ایران دست گذاشته بودند روی ۳_۴ تا از بازیکنان و میگفتند اینها دوجنسهاند و در رسانهها و با شایعات مدام آبروی اینها را میبردند؛ شما باورتان میشود ما زمانی که به مسابقات مقدماتی جام ملتهای آسیا (یا ویتنام و یا تایلند بود) رفتیم، یک ساعت نشده بود که وارد شدیم و در هتل چکینگ کرده بودیم و دکتر AFC آمد و اسم این ۴ نفر را خواند و گفت برای آزمایش بروند و ۴ نفر را برای تست بردند. خب از کجا به آنها گفته بودند؟ آنها را بردند و تست گرفتند و جوابش هم آمد و گفتند اصلا چنین چیزی نیست؛ این همان چیزی است که در اول مصاحبه گفتم؛ ما تا کجا میتوانیم بابت مسائل شخصی جلو برویم؟! آن ۴ نفر برای شهرستانهای خیلی کوچک بودند؛ یکی از آن بعدا به من گفت من دیگر نمیتوانم در شهرمان، در پیاده رو راه بروم. اصلا چطوری شما میتوانید چنین لیبل سنگینی را با خودتان حمل کنید؛ آن هم در شهرهای خیلی کوچک.

ما اصلا به این چیزها فکر نمیکنیم؛ یعنی آنقدر ذهنمان بسته شده، آنقدر ذهنمان درگیر مسائل شخصی خودمان است که اصلا متوجه نیستیم که داریم با آینده و سرنوشت یک سری از افراد بازی میکنیم. به نظر من اینها اصلا معنی دوجنسه بودن را نمیفهمیدند و فقط میخواستند یک چیزی را باب کنند و صدمه بزنند که البته زدند.
مسئله دوجنسه بودن از نظر آزمایش دوپینگ و آزمایش تعیین جنسیت، چیز خیلی سادهای است و اثبات آن پیچیده نیست و در همه تورنمنتها این مسئله اتفاق میافتد؛ یعنی تا به ظاهر یک نفر مشکوک شوند، فورا تستها را انجام میدهند.
چطوری است که ما تستهای بینالمللی را هم قبول نداریم، هیچ چیزی را قبول نداریم و مثلا میگوییم چنین چیزی است؛ مسئله این است که اصلا زشت است که آدم بخواهد یک چیز اینطوری را برای کوباندن یکسری مطرح کند؛ چون به نظر من توهین است؛ شما دارید به جامعه دوجنسیتیها هم توهین میکنید؛ کسی که مادرزادی اینطوری به دنیا آمده، شما چه حقی دارید او را تحقیر کنید؛ متاسفانه اینها مسائلی است که ما حاضریم به هر چیزی چنگ بزنیم که یک چنگی روی صورت یک کسی بندازیم.
به عنوان کسی که روی اهدافش تمرکز کرده، به خارج از کشور رفته و مربیگری کرده، مدرس AFC و FIFA است، پرافتخارترین مربی لیگ برتر است، دو دوره تیم ملی بوده، دلیل اینکه اینهمه مخالف دارید، چیست؟
من اصلا آدم اهل ارتباط با رسانه و سوشال مدیا نیستم، اهل روی هم ریختن با کسی نیستم؛ اصلا این چیزها در چهارچوب ذهنی من نیست و متاسفانه الان خیلی فضا به این سمت و سو رفته است و یکی از علل دشمنیهای الان هم این است که من حاضر نیستم به کسی باج بدهم؛ من چیزی را با چیزی معامله نمیکنم؛ یعنی حاضر نیستم منافع تیم ملی را با هیچ چیزی معامله کنم و برای ماندن در این جایگاه حاضر نیستم از اصول و معیارها و چیزهایی که فکر میکنم درست است بگذرم؛ یعنی من یک چیزهایی را برای خودم تعریف کردم و آن چیزها از نظر من غیرقابل افول و یک سری خطر قرمزند که من هرگز پایم را این خط قرمزها آنطرفتر نمیگذارم و این به مذاق خیلیها خوش نمیآید ولی برای من مهم نیست؛ من این را از خانوادهام و از پدرم یاد گرفتهام.
به من همیشه گفتهاند در مسیر درست برو، دیر یا زود به حقت و به آنچه که فکر میکنی درست است میرسی؛ من حاضر نیستم بخاطر منافع کوتاه مدت یا اینکه ۴ نفر راجع به من خوب یا بد بنویسند یا برای حفظ جایگاهم از این راه منحرف شوم.
یک مقدار از کارهایی که وقتی به تیم ملی برگشتید و برای آمادگی جهت جام جهانی که در آن فرصت کم، انجام دادید، برایمان بگویید.
ما در ظاهر ۴ ماه و نیم وقت داشتیم ولی این به این معنی نبود که ما عین این ۴ ماه، هر روزش را میتوانستیم تمرین کنیم؛ ما تقریبا ۶ تا اردو داشتیم و از آن ۴ ماه و نیم ما ۱ ماه و نیم توی اردو بودیم؛ منتها کاری که سعی کردیم انجام دهیم این بود که همه چیز را با هم و به موازات هم جلو ببریم؛ یعنی ما فرصت اینکه بیاییم و بدنسازی کنیم و تاکتیک یا روی مسائل ذهنی کار کنیم نداشتیم، همه موارد را با هم جلو بردیم.
حتی تمرینات تاکتیکی و تکنیکیمان را هم طوری طراحی میکردیم که بار روانی و ذهنی هم در خود داشته باشد و اینطوری سعی کردیم همه موارد را با هم پیش ببریم. در فواصل بین اردوها به بچهها تمرینات بدنسازی میدادیم چون دیدیم خیلی از نظر بدنی عقبند و این تنها راه ممکن است و همچنین با کلاسهای تئوری، فکر کردیم مقداری میتوانیم خلاها و عقب ماندگیهای موجود را جبران کنیم.
ظاهرا بچههای تیم ملی از نظر روحی در شرایط خوبی نبودند و رابطه خوبی با هم نداشتند؛ آن مشکل را چطور حل کردید؟
من فقط سعی کردم یکسری چیزهایی را برای بچهها روشن کنم؛ یعنی معنی و منفعت کار تیمی را برایشان توضیح بدهم. یک مثالی که برایشان زدم این بود که شما از تفرقه و اختلاف چه چیزی نصیبتان شده است؟ مثلا یک مقام سومی در آسیا و یک قرعه بد در جام جهانی که دودش در چشم همه شما میرود. به آنها میگفتم آنموقع که در بازی با ژاپن در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا، وقتی که تیم داشت میباخت، همه شما داشتید زمین را گاز میزدید که خدایا یک نفر ما را نجات بدهد، یک نفر گل بزند، آن موقع به آن دشمنیها و اختلافاتتان هم فکر میکردید؟
نه آن موقع حاضر بودید بازی کنید و از بازیکنی که خیلی هم بدت میآمد توقع داشتی که گل بزند و تیم را نجات بدهد؛ پس دیگر نخواهید این لحظات دوباره تکرار شود و بدانیم که توشه با هم بودن چیست و چه چیزی از اختلاف و تفرقه نصیبمان میشود و خیلی واضح است.
به طور کلی ما یک مقداری در کار تیمی کارمان ضعیف است. نمیدانم بازی برزیل و پرتغال و اهدای جوایز آن را دیدید یا نه؛ آماندینا شماره ۱۲ برزیل که ۷ سال پشت سر هم بهترین بازیکن جهان شده است و در این مسابقات و در بازی فینال هم به نظر من فوالعاده بود؛ در این بازی عنوان بهترین بازیکن زمین فرد دیگری از پرتغال و اسپانیا شد و دلم میخواست چهره آماندینا بازیکن افسانهای برزیل را میدیدید که ذرهای ناراحتی در چهره او دیگر بازیکنان وجود نداشت و این معنی و مفهوم کار تیمی است و ما باید به این نقطهها برسیم.
از نتایج که فکر میکنم راضی نبودید؛ از عملکرد چطور؟ آیا عملکرد تیم در زمین راضیتان کرد؟
من از عملکرد تیم به غیر از بازی با پاناما راضی بودم. شما دیدید تیمهای بزرگی چون پرتغال نتوانستند یک گل در فینال به برزیل بزنند؛ یا مثلا خود اسپانیا هم به برزیل ۴_۱ باخت؛ ژاپن ۶_۱ به برزیل باخت؛ یعنی مشخص است چه تیم قدرتمندی است. ۳ تیم توانست به برزیل گل بزند که یکی از آن تیمها ما بودیم.
۶_۷ سال عقب ماندن را نمیشود در ۴ ماه جبران کرد؛ ما همه انرژیمان را گذاشتیم برای اینکه تیم به حداکثر آمادگی که میتوانست برسد و فکر میکنم ما اینکار را انجام دادیم؛ هم از نظر ذهنی و هم از نظر فنی واقعا بهتر از این نمیشد؛ ضمن اینکه من باید بگویم ما در هر گروه دیگری بودیم، صعود کرده بودیم و واقعا شاید امروز اگر در جمع ۸ تیم بودیم و با یک ذره شانس بهتر حتی در ۴ تا هم میتوانستیم باشیم، اگر گروه ما چنین گروهی نبود، الان اصلا این صحبتها نبود؛
اگر در شرایط نرمال مثلا یک یا ۲ سال یا ۷ ماه تمرین میکردیم، آیا ایتالیا را میبردیم؟
مظفر: همه این ایراد را به ما میگیرند که چرا در بازی با ایتالیا در اواسط نیمه دوم کار از دست شما خارج شد؛ خب چه انتظاری دارید؛ من همیشه میگویم ورزش در ۹۹ درصد مواقع، خودش عدالت را در زمین اجرا میکند؛ در ۱ درصد است که ممکن است معجزه اتفاق بیوفتد؛ خب برای ما در بازی با ایتالیا نیوفتاد؛ چرا تیمی که بهتر تدارک دیده، بهتر آماده شده؛ از امکانات بهتری برخوردار بوده، چرا این تیم نباید ما را ببرد؛ چرا فکر میکنیم اگر از ۴۰ دقیقه، ما ۳۰ دقیقه خوب مقابل این تیم بازی کنیم، حقمان است ببریم؛ بالاخره یک جا کم آوردیم؛ در ۷ سال گذشته که آنها از ما بهتر بودند بالاخره باید یک جا خودش را در زمین نشان بدهد که داد. فراموش نکنید که ۷ بازیکن ایتالیا برزیلیالاصل اند؛ یعنی انگار تیم دوم برزیل است و اینکه خیلی سرمایهگذاری کردند.
سوال: واکنش فدراسیون بعد از این مسابقات چه بود؟ قطعا که نمیتوانند ناراضی باشند، در کل چه گفتند؟
نه واقعا ناراضی نبودند؛ خود آقای تاج بعد از بازی با برزیل با من تماس گرفتند؛ ما هنوز همانجا توی سالن بودیم و خیلی به من روحیه دادند و خیلی تشویق کردند و خیلی از نحوه بازی بچهها راضی بودند؛ قبل و بعد از بازی با ایتالیا هم با هم صحبت کردیم و در مجموع نظر آقای تاج خیلی مثبت بود و خانم شجاعی هم که آنجا با ما بودند و از نزدیک میدیدند و ایشان هم خیلی راضی بودند.
اسم خانم شجاعی را آوردید؛ انتقاد به حضور و عملکرد ایشان زیاد است؛ مخصوصا آن دورهای که همزمان استقلال را هم داشتند خیلی زیاد بود؛ الان هم یک ذره نقدها زیاد است؛ کار کردن با خانم شجاعی که آدم قدیمی در حوزه زنان است، چطوری است؟
انتقاد که همیشه هست؛ من میگویم فضای انتقادی و نقد کردن به سمت و سویی رفته است که من خودم به شخصه که علاقهمند به دنبال کردن سایتهای ورزشی بودم، دیگر علاقهای ندارم؛ برای اینکه به صحت و سقمش کاملا شک میکنم. یعنی آنقدر در فضای خودمان اخبار فیک بیرون میآید که از روی تیترش میفهمم که این خبر فیک است یا نه؛ خانم شجاعی آدمی هستند که فوتبال و فوتسال بانوان را میشناسند و از جنس فوتبال هستند؛ به نظر من میتوانند کمک کنند؛ کار کردن با خانم شجاعی در کل راحت است، برای اینکه ایشان آدمی هستند که به حرف آدم گوش میدهند و یک مقدار سعی میکنند خواستهها را برآورده کنند. من فکر میکنم مشکل ما شخص نیست؛ هر شخصی که میآید و در سمت نائب رئیس بانوان قرار میگیرد خیلی سخت است که بتواند حق بانوان را از فدراسیون بگیرد.

در این دوره اتفاقی که افتاد بازیها داخل ایران پخش اینترنتی شد ولی خب صدا و سیما هنوز این بازیها را پخش نمیکند؛ مقداری در مورد اهمیت این موضوع و انگیزهای که به طور شخصی به شما میدهد و چه انگیزهای که به فوتسال میدهد صحبت کنید؛ چقدر دوست دارید این اتفاق در نهایت بیوفتد؟
این خلا که رسانه ملی برنامههای ما را پخش نمیکند وجود دارد و ما خیلی از آن ضربه میخوریم. بهخاطر اینکه وقتی توی چشم نباشی، دیده نمیشوی، وقتی دیده نشوی هر کس میتواند بیاید و از زاویه دید خودش هر حرفی بزند و قضاوت کند. مثلا ما الان در فوتبال آقایان آنقدر مصاحبه از بازیکنان و رفتار آنها در زمین میبینیم، یک شناختی نسبت به همه مربیان و بازیکنان پیدا کردیم؛ وقتی یک چیزی میشنوی پیش خودت میگویی من در این آدم نمیبینم که این حرف را زده باشد و یا این کار را کرده باشد؛ چون از این شناخت نشات میگیرد.
وقتی شناخت وجود ندارد و شما گمنام هستید و وقتی خیلی کم در تیررس عموم هستی، متاسفانه هر چیزی را هر کسی میتواند وسط بیندازد و یک نفر هم این حرف را بردارد و برود؛ هر چیزی قابل باور میشود؛ خیلی سخت میشود که آدمها را از هم تفکیک کرد و به نظر من این بزرگترین معضل است.
دومین اشکالی که وجود دارد این است که این بچهها به حقشان نمیرسند؛ یعنی مثلا فرزانه توسلی که ۲ بار قهرمان آسیا و نائب قهرمانی و سومی آسیا را دارد و الان در جام جهانی است را چرا نباید مردم ایران بشناسند؟ چرا وقتی میرود توی خیابان، مغازه یا هر جا که راه میرود، چرا نباید همه او را به نام فرزانه توسلی دروازهبان تیم ملی فوتسال ایران بشناسند؟ و از خیلی از امتیازات دیگری که میتواند و حقش است که در جامعه بهرهمند شود، محروم است. رسانهای شدن میتواند کمک کند که یک مقدار سرنوشت زندگیشان را تغییر بدهد.
تیمی که ما به جامجهانی بردیم، یک تیمی بود که از لحاظ میانگین سنی بالاست و یکی از دلایلی که ما جلوی ایتالیا دقیقه ۳۰ میافتیم و یا مثلا جلوی برزیل یک نیمه عالی داریم و نیمه دوم آنها مسلط میشوند، بخشی از این موارد به فضای اینکه میانگین سنی تیم بالا است برمیگردد و ما اصلا در این سالها پوست اندازی نکردیم؛ البته این بخش به سما مربوط نمیشود، شما تازه تیم را گرفتهاید ولی اساسا آیا شما این دیدگاه را قبول دارید؟ و اگر قبول دارید یا ندارید آیا قرار است ما بعد از این چهرههای جدیدی را در تیم ببینیم؟
آیا میدانید میانگین سنی تیم برزیل که قهرمان جهان شد چقدر بود؟ میانگین سنی تیم ما ۳۱ و میانگین سنی تیم برزیل ۲ سال از ما بالاتر یعنی ۳۳ سال بود. پیرترین تیم جامجهانی قهرمان جام جهانی شد. من نمیخواهم بگویم که خوب است تیم مسن باشد ولی میخواهم بگویم که این نمیتواند صرفا دلیلی باشد برای این که بگویند این تیم پیر بوده و نیمه دوم اینجوری شده.
یک چیز جالبتر بگویم؛ میانگین سنی تیمهایی که به چهار تا رسیدند همه بالا هستند؛ میانگین سنی تیم ملی ایتالیا ۲۹ سال است، ژاپن ۲۹ سال، آرژانتین ۲۹ سال، اسپانیا ۲۸ سال، پرتغال نائب قهرمان ۲۹ سال، برزیل ۳۳ سال و ایران ۳۱ سال است. یعنی میانگین سنی ۱۲ تیم از ۱۶ تیم بالای ۲۸ سال بوده و میانگین سنی تیم قهرمان هم که ۳۳ سال بوده است. بنابراین بیشتر از اینکه بحث میانگین سن واقعی باشد، برای تخریب تیم از آن استفاده شد؛ ولی اتفاقا نقد درستی است؛ اگر این نقد به درستی و به جای خودش استفاده میشد، به نظر من خیلی قابل قبولتر میبود ولی روشی که استفاده کردند، باعث شد که مشخص شود قصد کمک به تیم ملی نبوده است.
البته شاید اصلا بعد از تغییرات تیم ملی، فرصت زیادی هم برای تغییر نسل نبود.
ما یک ماه مانده بود که به جامجهانی برویم و لیگ ما شروع شد؛ یعنی ۴ هفته لیگ برگزار شد که ما رفتیم؛ ۳ ماه قبل از آن بود که ما تمریناتمان را شروع کرده بودیم و کلی تغییرات به لحاظ تاکتیکی در تیم داده بودیم؛
شما جای من؛ یک ماه مانده، بالفرض که در لیگ ۲_۳ بازیکن خوبی بودند که چشم ما را گرفته بودند و میتوانستند و بیایند به تیم اضافه شوند؛ آیا به نظر شما من میتوانستم بازیکنی که نه یک آسیایی دیده، نه یک کافا دیده و نه هیچ چیزی و بازیکنی که ۳ ماه است از تاکتیکهای تیم من عقب مانده را به عنوان اولین تجربه و یکماه قبل از جامجهانی، او به جام جهانی ببرم؟ طبیعتا نه ولی اگر از این به بعد من اینکار را نکنم بنده مقصرم و همه میتوانند به من خرده بگیرند و همه باید بگویند که این که ۱ سال، ۲ سال یا ۳ سال تیم ملی دستش بوده است و هیچی نمیبینیم. تازه باید به شما بگویم که تیم ملی محصول لیگ است؛ من رفتم و نگاه کردم؛ پارسال میانگین سنی تیم لیگ ما ۳۰ سال بوده است و بعد میانگین سنی کسانی که به زمین رفته و بازی کردهاند، از ۳۰ سال هم بالاتر بوده است. خب وقتی نیست من چطور از دل این لیگ، میانگین یک تیم ملی ۲۵ ساله دربیاورم؟
ولی حالا راهی که ما انتخاب کردیم، ما داریم برای ۴ سال آینده یک برنامهای میچینیم و (ببخشید که اینجوری میگویم، شاید به مذاق خیلیها خوش نیاید) ولی واقعا نمیتوانیم دست روی دست بگذاریم و منتظر باشیم لیگ به ما بازیکن معرفی کند؛ باید خودمان به موازات آن یک راهکارهایی را جلو برویم و انجام بدهیم، هر چند در هیچ جای دنیا این نیست، یعنی تیم ملی میآید و از لیگ تیم برمیدارد و میرود، ولی ما باید یک فکرهای دیگری هم بکنیم که داریم میکنیم.
به نظر شما که هم در فوتبال و هم در فوتسال کار کردید چرا فوتسال ما چه در مردان و چه در زنان، از فوتبالمان جلوتر است؟
شاید خیلی خوشایند نباشد ولی چون تعداد کمتری درگیر مسائل گروهی و تاکتیکی هستند؛ یعنی تعدادشان کمتر است. در ورزش هر چقدر تعداد بازیکنان بالاتر برود، تاکتیکها پیچیدهتر میشود و حفظ آن انسجام سختتر است. شاید هم یکی از دلایلش این باشد که همان فوتبال خیابانی قبلی ما، که به هر حال ما یک بگگراندی داشتیم و آن هسته اصلی فوتسال ما هم از آنجا میآید به ما کمک کرده است.
میدانم از بچگی عاشق استقلال بودید، یک مقدار از عشقتان به استقلال بگویید، کدام بازیکنان را دوست داشتید و اصلا چه شد استقلالی شدید؟
مظفر: در یک برنامه دیگری به من گفتید کراش شما چه کسی بوده، منم گفتم شاهرخ بیانی و بعد همه رفتید؛ من یک عشق دیوانهوار بود و اصلا چیز خیلی عجیبی بود. من یک خاطراتی دارم که اگر تعریف کنم عجیب و غریب هستند؛ جوری که خانواده مرا تحت تاثیر قرار میداد. پدر و مادرم روزی که استقلال بازی داشت واقعا نگران حال من بودند؛ چون اصلا من توی کتم نمیرفت استقلال ببازد و وقتی میباخت تا ۲_۳ روز خانه ما عزاداری بود؛ من شبها کابوس میدیدم؛ یا مثلا شب قبل از بازی استقلال خواب میدیدم کی گل زده است و کی گل نزده است؛ میرفتم و ساعتها در اتاقم تنها مینشستم و نوار کاست میگذاشتم. هنوز من آن میکروفن را دارم؛ خیالی بازی فردا را گزارش میکردم، کی گل زده و بازی چه جوری شده است.
ما در خوزستان بودیم و من لباس استقلال را میخواستم و آنجا پیدا نمیشد و پسر عمهام داشت از تهران پیش ما میآمد و به او گفتم تو رو خدا برای من یک پیراهن استقلال بگیر و بیاور؛ او هم رفته بود و از منیریه یک لباس زپرتی خریده و آورده بود؛ ولی آن لباس آنقدر برای من ارزش داشت که آن را درون کمدم آویزان کرده بودم؛ آنقدر جنسش نازک بود میترسیدم بپوشمش و در حیات بازی کنم؛ میترسیدم پاره شود، چمنی شود و اگر بشورمش، رنگش برود و سالها همانطور آن پیراهن را در چوب لباسی نگاه میکردم.
آیا تا حالا بازی استقلال را در استادیوم دیدهاید؟
مظفر: بله ۲ بار. شوهر خاله من پرسپولیسی خیلی وحشتناک بود و به استادیوم میرفت، من آن زمان بچه بودم و به او گفتم خواهش میکنم من را به استادیوم ببر. گفت تو را میبرم اما فقط برای بازی پرسپولیس و من را برای تماشای بازی پرسپولیس و پیام به ورزشگاه برد و وقتی برگشتیم گفتم خواهش میکنم حالا بازی استقلال هم مرا به ورزشگاه ببر و برای بازی استقلال و تهرانجوان من را برد. یکبار هم من را برای بازی استقلال شاهین به ورزشگاه برد. آن موقع ۱۰_۱۱ سالم بود و تجربه عجیبی بود.
از نظر امکانات و شرایط کادر فنی در جام جهانی راضی بودید؟
ما برای مسابقات جام جهانی ۱۱ نفر کادر داشتیم و در ایران این تصور بود که ۱۱ نفر چه خبر است؛ چکار میخواهند بکنند، کجا میخواهند بروند؛ وقتی به آنجا رفتیم کادر بقیه تیمها را دیدیم، دیدیم که چقدر ما کمیم؛ البته با تیمهای بهتر از خودمان، خودمان را مقایسه میکنم. ما برای جهانی شدن و برای اینکه به استانداردهای روز دنیا برسیم، باید از یکسری تفکرات عبور کنیم، باید کار جمعی و کار اشتراکی را بپذیریم؛ باید بپذیریم که برای جلوتر رفتن و پیشرفت کردن نیاز است که آدمهای متخصص زیادی را پای کار بکشانیم و بیایند و کار را از دوش سرمربی بردارند.
در بازی ما با ایتالیا دو رختکنها درست کنار همدیگر بود؛ با سرمربی ایتالیا هم رفیقم؛ من به رختکن رفتم و با بچهها صحبت کردم و ۲_۳ دقیقه مانده به اینکه از رختکن بیرون بیایم، دیدم سرمربی ایتالیا همچنان بیرون است و قدم میزند؛ از همکارانم پرسیدم مربی ایتالیا اصلا به رختکن نرفت؛ گفتند نه؛ وقتی که ما از رختکن آمدیم بیرون و ایستادیم؛ دیدم حداقل ۱۵ نفر از رختکن ایتالیا بیرون آمدند و رفتند.
همه میگویند چرا در نیمه دوم ایطور شدید (ضعیف عمل کردید)؛ یکی از دلایلش این بود؛ الان ورزش حرفهای دنیا کار یک نفر نیست؛ مغز یک نفر نمیتواند همه چیز را با هم پردازش و هندل کند؛ الان سرمربیها دیگر ممکن است اصلا به رختکن نروند یا در حد یک دیقه بروند؛ چون میگویند آنالیزور تیم آنالیز برود و خوراکی که باید بدهد را بدهد. سرمربی به خصوص در فوتسال آنقدر گرفتار بازی است و آنقدر باید لحظهای تصمیم بگیرد، آن کسی که نشسته آن بالا و کارش این است و در آرامش فقط روی یک چیز تمرکز میکند، او بهتر میتواند خوراک بدهد؛ منظورم این است ما در این موارد هم باید تجدیدنظر کنیم؛ مسئله فقط و فقط بازیکن و لیگ و ... نیست؛ یک مجموعه عواملی است که باعث موفقیت میشود.

بعد از جام جهانی میمانید با تیم و ادامه میدهید؟
من تا زمانی که فدراسیون مایل باشد، من هستم و خیلی دلم میخواهد یک کاری برای آینده فوتسال بانوان انجام دهم. دلم میخواهد برای ۴ سال آینده یک تیمی درست کنیم که برود در جمع ۴ تا و مطمئنم اینکار را میتوانیم انجام دهیم و شدنی است.
الان از همین جام جهانی که برگشتیم، برزیل درخواست بازی دوستانه داده است؛ به نظرتان ما میتوانیم برویم؟ شاید مشکل بودجه است؛
قبل از بازی فینال جامجهانی به ما پیشنهاد بازی دوستانه داده بودند و حتی برزیل هم نه، اگر میگویند هزینهاش سنگین است، خب با تیمهای اروپایی بازی کنیم. راه هست میشود این تیم را سرپا و در لولهای جهانی نگهداشت و اصلا کار عجیب و غریبی نیست. طوری نشود که ما بگوییم حالا ۳ سال مانده و بعد سال آخر یادمان بیوفتد. فدراسیون مشکلی برای آمدن تیم دیگر کشورها ندارد اما اگر آنها قبول کنند و بیایند ما مشکلی نداریم.
در پایان اگر نکته خاصی دارید بگویید.
خیلی از شما ممنونم که این وقت را در اختیار ما قرار دادید؛ خیلی دلم میخواهد از کادر فنی که همه با هم و کنار هم، این ۴ ماه کار کردیم تشکر کنم و نکتهای که میخواهم بگویم این است که شاید همه ما به اندازه ۲_۳ نفر کار کردیم و حداقل راجع به خودم میتوانم این را بگویم که هنوز ریکاوری نشدم و هنوز خستهام و میدانم همینقدر روی بقیه هم فشار بوده است و زحمت کشیدند.
258 258












