خبرآنلاین - محمد عارف معزی: یوسف رِجی، وزیر امور خارجه لبنان، اخیراً با اظهار نظرهای تند و بحثبرانگیز درباره جمهوری اسلامی ایران، بارها توجه رسانههای داخلی کشورش را به خود جلب کرده است. او در سخنان خود در سفرهای دیپلماتیک و نشستهای اروپایی، با القای این ایده که نقش ایران در لبنان منفی است و به تنش و بیثباتی دامن میزند، عملاً در مسیر خواست برخی محافل غربی و صهیونیستی حرکت کرده است. چنین موضعگیریهایی را میتوان نشانهای از فاصله گرفتن آگاهانه وزیر خارجه لبنان از یکی از مهمترین حامیان منطقهای کشورش و همسویی با فشارهای خارجی دانست. ادامه این روند نه تنها به نفع منافع ملی لبنان نیست، بلکه ممکن است به سرد شدن روابط بیروت و تهران و کاهش وزن لبنان در معادلات منطقهای منجر شود.
سیدعباس عراقچی، وزیر امور خارجه جمهوری اسلامی ایران نیز هیچیک از اظهارات همتای لبنانی را بیپاسخ نمیگذارد. عراقچی در واکنش به واپسین پیام همتای لبنانی خود که در آن بار دیگر دعوت به سفر به تهران را رد کردهبود، نوشت: «از دعوت محبتآمیز آقای یوسف رجی سپاسگزارم. در عین حال تصمیم او برای عدم استقبال از دعوت متقابل ایران در پاسخ به مهماننوازی گرم ایشان در سفر گذشته اینجانب به لبنان، مایه شگفتی است. روشن است وزرای خارجه کشورهایی که روابط برادرانه و روابط کامل دیپلماتیک دارند، برای دیدار نیازی به یک محل بیطرف ندارند. با توجه به اشغالگری اسرائیل در لبنان و نقض آشکار آتشبس، کاملاً درک میکنم که چرا همتای لبنانی ارجمندم آماده سفر به تهران نیست. ازاینرو با کمال میل دعوت او برای سفر به بیروت را میپذیرم.»
بگو مگوهای علنی وزرای خارجه ایران و لبنان نشان میدهد که شرایط روابط تهران و بیروت در پایینترین سطح خود در سالهای اخیر قرار گرفتهاست. مقامهای دولت جدید لبنان که از مردادماه سال جاری طرح انحصار سلاح را بدون حضور وزرای شیعه در کابینه تصویب کردند، به صورت عمده ایران را مانعی در برابر خلع سلاح حزبالله تلقی میکنند.
در همین راستا خبرگزاری خبرآنلاین، برای بررسی جزئیات و ابعاد این اتفاقات، به گفتگو با محمد خواجویی مدیر گروه مطالعات جامعه و سیاست لبنان و تحلیلگر مسائل خاورمیانه پرداخته است.
در ادامه مشروح گفتگوی تفصیلی «خبرآنلاین» را با محمد خواجویی را میخوانید.
اظهارات وزیر خارجه لبنان نشاندهنده روابط خصمانه و غیردوستانه لبنان با ایران است
*** اظهارات اخیر وزیر خارجه لبنان علیه ایران چه پیامی در خود دارد و مخاطب اصلی این سخنان چه کسی است؟
آن چیزی که ما اخیراً از طرف وزیر خارجه لبنان، یوسف رجی شنیدیم، مواضع متعددی بود که ایشان در ارتباط با ایران اتخاذ کردند که مهمترینش موضع ایشان در واکنش به دعوت عراقچی برای سفر آقای رجی به تهران بود. این موضع، موضع کمسابقهای بود؛ به این معنا که ما کمتر چنین مواضع نسبتاً تند و انتقادآمیزی را از مقامات لبنان به این شکل دیده بودیم.
معمولاً حتی در دورههایی که دولت لبنان در مجموع دولتی همسو و نزدیک با ایران نبود، تلاش میشد که در عرصه دیپلماتیک موضع چندان تهاجمی نسبت به ایران و انتقاد صریح نسبت به ایران اتخاذ نشود و نوعی احتیاط در مواضع رسمی لبنان نسبت به ایران حاکم باشد. اما موضع اخیر بیروت کاملا متفاوت از گذشته بود. دستکم طی دو دهه اخیر، مشخصاً ما چندان شاهد چنین موضعگیری نبودیم
تضعیف حزبالله در آن جنگ فقط محدود به عرصه نظامی و امنیتی نبود، بلکه حتی وزن سیاسی حزبالله را در عرصه سیاسی کاهش داد..
اینکه وزیر خارجه لبنان صحبت از این کند که من حاضر نیستم با طرف ایرانی در کشورش دیدار کنم، بلکه در یک کشور ثالث دیدار خواهم کرد، از نظر دیپلماتیک معنایش این است که وزیر خارجه لبنان در دیدگاهش، روابط دو کشور در یک وضعیت خصمانه و غیر دوستانه قرار دارد و روابط به قدری آکنده از مشکلات و مسائل هستش که از روال عادی خارج شده است. یعنی معنای صحبت آقای رجی در رد دعوت آقای عراقچی و صحبت از دیدار در یک کشور ثالث، همین معنا رو منتقل میکند.
لبنان پس از تضعیف حزب الله به سمت ترسیم یک وضعیت سیاسی جدید رفت
*** روابط ایران و لبنان در شرایط فعلی در چه نقطهای قرار دارد؟ آیا میتوان گفت لبنان در حال بازتعریف سیاست خارجی خود نسبت به ایران است؟
اینکه وزیر خارجه لبنان صحبت از این کند که من حاضر نیستم با طرف ایرانی در کشورش دیدار کنم، بلکه در یک کشور ثالث دیدار خواهم کرد، از نظر دیپلماتیک معنایش این است که وزیر خارجه لبنان در دیدگاهش، روابط دو کشور در یک وضعیت خصمانه و غیر دوستانه قرار دارد و روابط به قدری آکنده از مشکلات و مسائل هستش که از روال عادی خارج شده است.
در واقع با این موضعگیری، یوسف رجی به نوعی نارضایتی خود از سیاست خارجی ایران را ابراز میکند و این نشانگر تحولاتی است که در لبنان، در عرصه سیاسی لبنان، مشخصاً از بعد از جنگ سال گذشته تا الان رخ داده است.
آرایش سیاسی در لبنان بعد از جنگ سال گذشته تغییرات شگرفی دیده است. خب به هر حال تضعیف حزبالله در آن جنگ فقط محدود به عرصه نظامی و امنیتی نبود، بلکه حتی وزن سیاسی حزبالله را در عرصه سیاسی کاهش داد. تغییراتی در ترکیب ائتلافهای سیاسی رخ داد و وضعیت به شکلی شد که در ابتدا رئیسجمهوری در لبنان انتخاب شد، یعنی جوزف عون، که خب عملاً حامی اصلی ایشان آموس هوکشتاین، نماینده وقت آمریکا بود، در آن برهه جلساتی را با نمایندگان پارلمان لبنان داشت و تأکید کرد که باید نمایندگان به عون رأی بدن.
این اتفاق در حالی بود که حتی عون مورد حمایت فراکسیونهای پارلمانی هم نبود، ولی خب فضای سیاسی به شکلی شده بود که آمریکا بعد از تضعیف حزبالله عملاً رفت به سمت ترسیم یک وضعیت سیاسی جدید؛ که در گام اول رئیسجمهوری آمد سر کار که روابط نزدیکی رو با ایالات متحده داشت و در پی آن نواف سلام به عنوان نخستوزیر تعیین شد که خب گزینه مورد حمایت آمریکا و همینطور عربستان سعودی بود.
کارویژه دولتی که در لبنان تشکیل شد، خلع سلاح حزب الله بود
متعاقب آن دولت تشکیل شد، دولتی که یکی از کارویژههای اصلی آن، و شاید بتوان گفت اصلیترین کارویژه آن، پرونده خلع سلاح حزبالله هست که به طور رسمی در کابینه لبنان در ماه اوت امسال مطرح شد و تصویب شد. بنابراین ما شاهد تغییر در آرایش سیاسی لبنان هستیم.
بلوک حزبالله و متحدانش طی یک سال اخیر به شدت تضعیف شدند و گروههایی که رویکردهای انتقادی نسبت به حزبالله داشتند به شدت تقویت شدند. حتی گروههایی که در گذشته نزدیک به حزبالله بودند و یک موضع میانه داشتند، مثل حزب مسیحی جریان ملی آزاد، از حزبالله فاصله گرفتند و عملاً وزن سیاسی حزبالله کاهش پیدا کرد و رویکردهای دولت لبنان هم طبیعتاً تغییر پیدا کرد.
شاهد این بودیم که مشخصاً از سال ۲۰۰۶، یعنی جنگ ۳۳ روزه، به بعد تا همین سال ۲۰۲۳، حزبالله بازیگر اصلی در صحنه سیاسی لبنان بود و عملاً تصمیمات سیاسی بدون نظر حزبالله جلو نمیرفت. بنابراین ما در طول این دوران دولتهایی رو داشتیم که از نظر منطقهای و از نظر رویکردهای خارجی یا به شدت نزدیک به حزبالله بودند یا رویکردهای بعضاً میانه داشتند.
به این شکل، به صورت آشکار سابقه نداشت که وزیر خارجه لبنان بخواهد مواضع به این تندی را نسبت به ایران داشته باشد. بنابراین آنچه که یوسف رجی مطرح میکند، در درجه نخست بازتابی از تغییرات صحنه سیاسی در لبنان است.
.
لبنان جدید خواستار احیای روابط با عربستان است
بر این اساس، در واقع لبنان جدید میخواهد این پیام را منتقل کند که وارد دورهای شده که میخواهد پیوندهای خود را بیشتر با کشورهای عربیِ منطقه، مشخصاً عربستان، احیا کند. مجدداً این پیام را میدهد که میخواهد با آمریکا روابط بسیار نزدیکی را داشته باشد. حتی صحبت از آمادگی برای مذاکره با اسرائیل هم مطرح میکنند.
خب این نشاندهنده این است که عملاً دولت لبنان دارد مواضع سیاسی جدیدی را به طور کلی اتخاذ میکند و از این طریق دارد یک فاصلهای را میگذارد با دورانی که حزبالله دست برتر را در صحنه سیاسی لبنان داشت و آرایش سیاسی در این کشور با محوریت حزبالله شکل میگرفت.
آنچه که یوسف رجی مطرح میکند، در درجه نخست بازتابی از تغییرات صحنه سیاسی در لبنان است
بخش زیادی از این تغییراتی که رخ داده، ناشی از همین وضعیت هست و اینکه ما شاهد استمرار فشارهای خارجی، بهویژه از ناحیه آمریکا و عربستان سعودی، و در عرصه میدانی هم از سمت اسرائیل به داخل لبنان هستیم. خب دولت لبنان هم تحت تأثیر این فشارها، مواضع خودش را به نوعی تنظیم میکند.
این فشارها در تغییرات سیاسی این کشور، بسیار بسیار مؤثر هستند و در مواضعی که دولتمردان جدید لبنان دارن اتخاذ میکنند، نقش تعیینکنندهای دارند.

یوسف رجی وابسته به حزبی است که در جنگ های داخلی با اسرائیل همکاری کرده است
***این مواضع را باید ناشی از فشارهای خارجی دانست یا محصول معادلات داخلی لبنان؟
همانطور که عرض کردم، زمینه اصلی این مواضع اخیر دولت لبنان، تغییر آرایش سیاسی در این کشور هست؛ اما باید تاکید کرد که این میزان شدت و تندی که در مواضع یوسف رجی وجود دارد، الزاماً مرتبط با مواضع کلی دولت لبنان هم نیست. یعنی بخشی از این تندی که در مواضع یوسف رجی ما شاهد هستیم، برمیگردد به عقبه سیاسی او و جریان سیاسی متبوع ایشان است
حزب القوات لبنانیه اساساً ادبیاتش همین هست. یعنی طی دو سه دهه اخیر، همیشه در ارتباط با ایران یک رویکرد بسیار تندی رو داشتهاست. همیشه ایران را متهم میکردند که لبنان را در اشغال خودش دارد؛ یعنی این واژه «الاحتلال الایرانی» یا اشغال لبنان توسط ایران، واژهای بوده که این جریان در فضای سیاسی لبنان مطرح میکرده و میکند.
رجی سهمیه حزب القوات اللبنانیة به رهبری سمیر جعجع هستش؛ یک حزب راستگرای مسیحی که مشهور به مواضع تند نسبت به ایران و حزبالله است. این حزب در دوره جنگهای داخلی لبنان سابقه همکاری با اسرائیل را داره و حتی در جنایتهایی که رخ داد، به عنوان مثال کشتار صبرا و شتیلا، ما شاهد همکاری فالانژهای مسیحی (که عقبه حزب القوات لبنانیه است) با اسرائیل در جنایت هایشان علیه فلسطینیان بودیم.
خب بنابراین ما با فردی مواجه هستیم که دارای چنین عقبه سیاسیای هست. دولت آقای نواف سلام وقتی سال گذشته به کرسی نشست، دولتی بود که احزاب متعددی در آن حضور داشتند. این سنت سیاسی در لبنان هست که دولتها به شکل ائتلافی تشکیل میشوند و هر بخش از دولت سهمیه احزاب هست؛ حالا یا به صورت مستقیم یا اینکه احزاب افرادی رو به عنوان چهرههای تکنوکرات معرفی میکنند، ولی حامی اصلی آنها همان احزاب هستند.
خب معمولاً حزب القوات طی سالهای اخیر، به جهت اینکه حزبالله عنصر اصلی تعیینکننده در عرصه سیاسی لبنان بود، اگر هم در دولت حضور میداشت و سهمیه داشت، ولی در پستهایی مثل وزارت خارجه حضور نداشت. چون قرار نبود که مواضع سیاست خارجی از طرف کسی مطرح شود که رویکردهای اینچنین تندی را نسبت به ایران و حزبالله دارد.
اینکه در این دولت، نماینده حزب القوات لبنانیه با این مواضع تند در این جایگاه قرار میگیرد، همانطور که عرض کردم، برمیگردد به آن تغییرات سیاسی در داخل لبنان. اما خب به هر حال، این چیزی هم که یوسف رجی مطرح میکند، بخش زیادی ازش، تحت تأثیر سابقه سیاسی خود رجی است.
کما اینکه جوزف عون، رئیس جمهور، یا نواف سلام، نخستوزیر، اگر مواضع انتقادی هم نسبت به ایران داشته باشند، این مواضع بسیار غیرمستقیم بوده، بسیار رقیق بوده، چندان تند نبوده و بسیار ملایم بوده است. بنابراین به نظر میرسد که رویکردهای یوسف رجی و حزب سیاسیای که از ایشان حمایت میکند، در این مواضع بسیار مؤثر بوده است.
تندی اظهارات یوسف رجی ناشی از عقبه سیاسی اوست/ آنها معتقدند ایران، لبنان را اشغال کرده
حزب القوات لبنانیه اساساً ادبیاتش همین هست. یعنی طی دو سه دهه اخیر، همیشه در ارتباط با ایران یک رویکرد بسیار تندی رو داشتهاست. همیشه ایران را متهم میکردند که لبنان را در اشغال خودش دارد؛ یعنی این واژه «الاحتلال الایرانی» یا اشغال لبنان توسط ایران، واژهای بوده که این جریان در فضای سیاسی لبنان مطرح میکرده و میکند.
بنابراین با این عقبه، یوسف رجی این مواضع را مطرح میکند، چرا که از نظر آن ها ایران عملاً لبنان را در سالهای اخیر اشغال کرده بوده است. بنابراین این نکته هم مهم است که بخشی از این تندی که در مواضع رجی وجود داره، ناشی از همین عقبه سیاسی ایشان هست.
البته در همین مورد لازم است اشاره کنم که برخی از رسانههای لبنان هم در روزهای اخیر مطرح کرده بودند که جوزف عون و نواف سلام به رجی بابت مواضع تندی که علیه ایران اتخاذ کرده، اعتراض کردند که این هم نکته قابل توجهی است.
ولی در مجموع، فارغ از تندی که در مواضع رجی وجود دارد، این واقعیت رو نمیتوانیم انکار کنیم که صحنه سیاسی لبنان تغییر کرده است. لبنان رسما میخواهد از ایران فاصله بگیرد و بخش زیادی از این موضوع، تحت فشار آمریکا و عربستان سعودی است و بازتابی از نتایج جنگ سال گذشته و تضعیف حزبالله در این جنگ به حساب میآید.
دعوت یوسف رجی به تهران در شرایط فعلی ضروری نبود
*** واکنش ایران به چنین مواضعی چگونه باید باشد تا به تشدید تنش منجر نشود؟
با توجه به حساسیت داخلی در لبنان و اینکه عملاً دولت لبنان تحت فشار هست، بهویژه از سمت آمریکا و اسرائیل و عربستان سعودی، نمیتوانیم بگوییم این دولت در یک موضع مستقل دارد صحبت میکند، تحت این شرایط و با توجه به شناختی که از یوسف رجی هم داریم که گرایش بسیار ضدایرانیای دارد، معتقدم اساساً این پیامهای اخیر عراقچی، چه در فضای مجازی و چه در نامهای که ارائه کرده بود و دعوت رجی به تهران، در شرایط کنونی غیرضروری و لزومی به انجام این کار نبود
رجی سهمیه حزب القوات اللبنانیة به رهبری سمیر جعجع هستش؛ یک حزب راستگرای مسیحی که مشهور به مواضع تند نسبت به ایران و حزبالله است. این حزب در دوره جنگهای داخلی لبنان سابقه همکاری با اسرائیل را داره و حتی در جنایتهایی که رخ داد، به عنوان مثال کشتار صبرا و شتیلا، ما شاهد همکاری فالانژهای مسیحی (که عقبه حزب القوات لبنانیه است) با اسرائیل در جنایت هایشان علیه فلسطینیان بودیم..
اگر دولت لبنان در یک وضعیت عادی و مستقل قرار داشت، این اقدام قابل توجه بود؛ ولی در جایی که ما میدانیم قرار است چه موضعی اتخاذ شود و اساساً رجی و برخی دیگر از دولتمردان لبنان دارند مواضع طرفهای دیگر را مطرح میکنند و با یک کارویژه مشخص در دولت حضور دارند، در چنین شرایطی، من معتقدم ضروری نبود چنین کاری انجام شود که بعد با چنین بازخوردی هم روبهرو شویم.
به نظرم، ایران در شرایط کنونی باید موضع رسمی خودش را بر حمایت از حاکمیت ملی لبنان، مخالفت با اشغال لبنان توسط اسرائیل و مخالفت با دخالت خارجی در این کشور متمرکز کند و مقامات سیاسی ایران هم باید از اظهار نظرهای متعدد راجع به لبنان خودداری بکنند.
تعدد موضع گیری مقامات ایرانی میتواند قدرت حزب الله در لبنان را تحت تاثیر قرار دهد
یکی از مشکلات جدی که ما در فضای سیاست خارجیمان در قبال لبنان داریم، تعدد موضعگیریها در قبال لبنان هست. یعنی وزیر خارجه یک موضعی را مطرح میکند و بعد یک مقام دیگر، ناگهان در ارتباط با یک موضوع بسیار مناقشهبرانگیز ـ مثل موضوع خلع سلاح و سلاح حزبالله ـ موضعی را اتخاذ میکند که باعث تنش میشود و زمینه یک تنش تازه را فراهم میکند.
این تعدد موضعگیریها در شرایط کنونی باید پایان پیدا بکند. حتی چنین مواضعی میتواند قدرت چانهزنی حزبالله را در عرصه داخلی تحت تأثیر قرار دهد. بنابراین معتقدم در شرایط کنونی، موضع ایران نسبت به تحولات داخلی لبنان باید بسیار محتاطانه باشد؛ چون میدانیم که حزبالله تحت فشار است ودرحال تلاش است که این فشارها را مدیریت کند.
در نتیجه، ایران باید خودش را به عنوان حامی تمامیت ارضی لبنان، حامی حاکمیت ملی لبنان و حامی پایان گرفتن اشغال لبنان توسط اسرائیل معرفی کند و مواضع ما باید در همین چارچوب و با رویکردی محتاطانه تنظیم شود. به نظر من، باید از هر اظهار نظری که مرتبط با موضوعات داخلی لبنان هست، خودداری شود تا این وضعیت گذار در لبنان، به پایان برسد و شرایط به سمت یک وضعیت مستقر و پایدار حرکت کند.
با اینکه حزب الله تضعیف شده اما همچنان توانایی رزم بالاتری از ارتش لبنان دارد
***بحث خلع سلاح حزبالله تا چه حد واقعبینانه است؟ آیا دولت لبنان از نظر سیاسی و امنیتی توانایی اجرای چنین تصمیمی را دارد؟
در ارتباط با اینکه خلع سلاح تا چه حد واقعبینانه است و آیا دولت لبنان توانایی این کار را دارد یا نه، این را باید بگویم که از همان تابستان امسال، زمانی که طرح تام باراک، فرستاده آمریکا، در ارتباط با خلع سلاح حزبالله در کابینه لبنان تصویب شد، مشخص بود که این طرح اساساً قابلیت اجرایی ندارد.
طبق این طرح قرار شد که تا پایان امسال ارتش لبنان به سمت خلع سلاح حزبالله حرکت کند، اما ما شاهد این بودیم که در نخستین گزارشی که ارتش لبنان به کابینه لبنان ارائه داد ـ گزارشی که البته محرمانه بود اما اخبار آن در فضای رسانهای منتشر شد ـ از محتوای آن میشد دریافت که خود ارتش لبنان نیز قائل به این است که چنین طرحی بهصورت یکجانبه و یکطرفه قابلیت اجرایی ندارد؛ آن هم در شرایطی که حزبالله مخالف اجرای چنین طرحی است
یکی از مشکلات جدی که ما در فضای سیاست خارجیمان در قبال لبنان داریم، تعدد موضعگیریها در قبال لبنان هست. یعنی وزیر خارجه یک موضعی را مطرح میکند و بعد یک مقام دیگر، ناگهان در ارتباط با یک موضوع بسیار مناقشهبرانگیز ـ مثل موضوع خلع سلاح و سلاح حزبالله ـ موضعی را اتخاذ میکند که باعث تنش میشود.
طایفه شیعه این ادراک را دارد که پروژه خلع سلاح به معنای یک تهدید وجودی برای این طایفه است؛ به این معنا که طایفه شیعه همواره با چالش حملات و تهدیدات اسرائیل و همچنین گروههای تکفیری مواجه بوده و هیچ طرفی جز خود حزبالله حامی این طایفه نبوده و عملاً دولت لبنان توانایی دفاع از این طایفه را نداشته است.
در سایه چنین وضعیتی که حزبالله و طایفه شیعه بهشدت مخالف این طرح هستند و با توجه به اینکه عملاً ارتش لبنان نیز توانایی لجستیکی و رزمی پایینتری نسبت به حزبالله دارد برای اینکه بخواهد چنین طرحی را اجرا کند، و اینکه اگر هم بخواهد وارد اجرای این طرح شود، به معنای ورود به یک تقابل مستقیم با حزبالله خواهد بود ـ یعنی جنگ داخلی در لبنان ـ مشخص بود که چنین طرحی به این شکل قابلیت اجرایی ندارد.
عملاً در عرصه داخلی، ما شاهد نوعی فضای بنبستگونه در داخل لبنان هستیم. این نکته را نیز باید گفت که حزبالله، بهرغم اینکه در جنگ تضعیف شده، اما همین حالا نیز همین حزبالله تضعیفشده، از نظر رزمی و تشکیلاتی، قدرتی حتی بالاتر از ارتش لبنان دارد؛ دیگر گروهها و احزاب که جای خود دارند. طبیعتاً هیچ طرفی در داخل لبنان توان رویارویی با حزبالله برای اجرای این پروژه را ندارد.
سناریوی دیگر این است که مجدداً با یک اقدام امنیتی یا یک اقدام نظامی ـ مانند جنگ سال گذشته ـ حزبالله دوباره تضعیف شود. این میتواند یک جنگ بزرگ مانند سال گذشته باشد یا استمرار وضعیت یک سال اخیر علیه حزبالله؛ به این معنا که بهرغم آنکه ما شاهد آتشبس از نوامبر سال گذشته تاکنون بودهایم، اما حملات اسرائیل همچنان ادامه داشته و این وضعیت میتواند با هدف قرار دادن حزبالله در یک وضعیت فرسایشی، ادامه یابد؛ به این صورت که دائماً افراد آن ترور شوند یا انبارهای سلاح آن مورد هدف قرار گیرند تا حزبالله به سمت نوعی وضعیت احیا حرکت نکند.
بنابراین در شرایطی که در یک فضای بنبستگونه داخلی قرار داریم و پروژه خلع سلاح توسط خود لبنانیها قابلیت اجرایی ندارد، این امکان وجود دارد که اسرائیل از طریق نظامی، چه با جنگ بزرگ و چه با جنگ فرسایشی، بخواهد حزبالله را ضعیفتر کند.
آمریکا به اسرائیل اعلام کرده که فعلا خلع سلاح لبنان امکانپذیر نیست
یک سناریوی بینابینی نیز مطرح است که اخیراً شنیده میشود؛ اینکه گویا طرف آمریکایی مطرح کرده ـ البته این موضوع رسمی نیست و برخی رسانههای لبنانی آن را مطرح کردهاند ـ که آمریکا به اسرائیل اعلام کرده است به جای اصرار بر پروژه خلع سلاح، پروژه مهار سلاح را در پیش بگیرد. یعنی به این معنا که اگر فعلاً پروژه خلع سلاح قابلیت اجرایی ندارد، یک سازوکار و مجموعهای از شروط و شرایط فراهم شود که عملاً حزبالله نتواند از سلاح خود استفاده کند و از این طریق مهار شود.
به باور من، این وضعیت مانند آتش زیر خاکستر خواهد بود؛ یعنی اگر هم حزبالله اکنون از سلاح خود استفاده نکند، ممکن است در آینده شرایط تغییر کند و مجدداً به سمت استفاده از سلاح خود حرکت کند و موازنه تغییر یابد. این مسئله را به نظر من اسرائیل نیز میداند و بسیار بعید است که با چنین سناریویی موافقت کند.
اسرائیل در ادراک خود اکنون یک پنجره فرصت برای تقابل با حزبالله میبیند، زیرا حزبالله را اصلیترین و نزدیکترین تهدید نسبت به خود میداند و در شرایط کنونی، با توجه به جنگ سال گذشته، سقوط دولت بشار اسد و تحولات دیگر در منطقه، از جمله جنگ با ایران، این شرایط را مساعد میبیند تا پروژه ناتمام خود در ارتباط با حزبالله را به نتیجه برساند.
پروژه خلع سلاح توسط خود لبنانیها قابلیت اجرایی ندارد، این امکان وجود دارد که اسرائیل از طریق نظامی، چه با جنگ بزرگ و چه با جنگ فرسایشی، بخواهد حزبالله را ضعیفتر کند
چنانچه این پروژه به نتیجه نرسد و از نظر اسرائیل حزبالله بهطور کامل تضعیف نشود، به نظر من شرایط در آینده به سمتی خواهد رفت که حزبالله مجدداً بتواند قدرت خود را احیا کند. شرایط منطقه همواره پایدار نمیماند و این وضعیتها موقتی هستند.
بنابراین اسرائیل نیز میداند که این شرایط، به اصطلاح، شرایطی بسیار طلایی است و باید این اقدام را انجام دهد؛ هرچند برای خود اسرائیل نیز ریسکهای بزرگی وجود دارد. اما به هر حال، هنوز ادراک حاکم در اسرائیل این است که سود و منافع تقابل با حزبالله از هزینههای آن بیشتر است. بنابراین سناریویی که محتمل به نظر میرسد، این است که اسرائیل مجدداً از طریق نظامی حزبالله را به سمت تضعیف سوق دهد.

بخشی از پروژه کلان آمریکا برای تغییر نظم منطقه، خلع سلاح حزب الله است
***آمریکا از فشار برای خلع سلاح حزبالله چه هدفی را دنبال میکند؟ فکر میکنید موفقیت در برنامه انحصار سلاح کمکی به امنیت لبنان و توقف تجاوزهای اسرائیل خواهد کرد؟
همه این اقدامات بخشی از پروژه کلان تغییر در نظم امنیتی منطقه است که مشخصاً پروژهای است که پس از عملیات هفتم اکتبر از طریق اسرائیل و آمریکا بهصورت جدی دنبال میشود.
شرایط در آینده به سمتی خواهد رفت که حزبالله مجدداً بتواند قدرت خود را احیا کند. شرایط منطقه همواره پایدار نمیماند و این وضعیتها موقتی هستند
فرصتی پس از آن جنگ ایجاد شد تا محور مقاومت ـ که اصلیترین طرف مخالف نظم مورد نظر آمریکایی در منطقه است و اسرائیل را در یک تنگنای راهبردی قرار میدهد ـ کنار زده شود. بهصورت مرحلهای اقداماتی انجام شد: حماس در غزه زیر فشار قرار گرفت، حزبالله تضعیف شد، همزمان بشار اسد در سوریه سقوط کرد که به هر حال سوریه در محور مقاومت حکم ستون فقرات را داشت، زیرا تمام پیوستگی جغرافیایی و زنجیره تأمین و حمایت لجستیکی از طریق سوریه انجام میشد. همچنین مهار گروههای مقاومت عراقی و جنگ با ایران را نیز شاهد بودیم. همه این اقدامات هدف واحدی دارد و آن هم تغییر در نظم امنیتی منطقه و تضعیف محور مقاومت است.
مسئله اینجاست که این اقدامات هرکدام در جایی که اجرا شدهاند، بهصورت ناتمام بودهاند و امروز اسرائیل و آمریکا، البته با تفاوتهایی در برخی تاکتیکها، به دنبال تکمیل این پروژه هستند تا پروژه بهصورت نهایی انجام شود و حالت بازگشتپذیری نداشته باشد. حزبالله در جنگ تضعیف شد، اما همچنان «استخوان در گلو» برای اسرائیل و آمریکا است و آنها بهشدت به دنبال این هستند که به نتیجه نهایی برسند. حتی وضعیت ایران و دیگر اجزای محور مقاومت نیز از نگاه اسرائیل و ایالات متحده ناتمام است.
بنابراین پیشبینی میشود که این پروژههای ناتمام به نتیجه برسند و بر همین اساس، شاید باید منتظر فازهای بعدی تقابل با ایران نیز باشیم، با این هدف که ایران نتواند محور مقاومت را مجدداً احیا کند. در این فاز و مقطع، وضعیت لبنان برای اسرائیل و ایالات متحده بسیار حیاتی است.
اما اینکه واقعاً موضوع انحصار سلاح کمکی به امنیت لبنان میکند یا نه، نکته مهمی است که باید مورد توجه قرار گیرد. ابتدا باید دید اساساً چه شد که حزبالله سلاح در اختیار دارد. این نکته بسیار مهم است که آیا شاهد کشوری با ارتش و دولت قدرتمند بودهایم که در کنار آن گروهی مسلح شکل بگیرد؟ تاریخ بسیاری از مسائل را روشن میکند.
حدود چهل سال پیش، زمانی که لبنان مورد اشغال قرار گرفت، عملاً کشور فاقد هرگونه ابزار دفاعی بود؛ یعنی دولتی ضعیف و ارتشی ضعیف که توانایی دفاع از مردم خود را نداشت. مردم در مناطق مختلف به سلاح روی آوردند، هستههای مقاومت شکل گرفت و بعدها این هستهها به سازمانهای بزرگی مانند جنبش امل و حزبالله تبدیل شدند. بنابراین سلاح حزبالله اولاً واکنشی به اشغالگری و ثانیاً بازتابی از ضعف دولت و ارتش لبنان است.
به عبارتی، اگر حزبالله اکنون بخواهد سلاح خود را کنار بگذارد، آیا ارتش لبنان توانایی دفاع از کشور را دارد؟ همین امروز که ادبیات خلع سلاح در لبنان از سوی برخی جریانهای سیاسی مطرح میشود، این پرسش وجود دارد که آیا در شرایطی که کشور در معرض تهدید است، موضوع خلع سلاح واقعاً بر اساس منافع ملی و امنیت ملی لبنان است؟ ابتدا باید ارتش و دولت لبنان توانایی خود را در تأمین امنیت و تثبیت حاکمیت ملی نشان دهند، سپس این موضوع را مطرح کنند.
خلع سلاح حزب الله، لبنان را بی دفاعتر میکند
به باور من، خلع سلاح حزبالله لبنان را بیش از پیش در معرض خطر قرار خواهد داد، زیرا هیچ نشانهای وجود ندارد که اسرائیل قصد داشته باشد اشغالگری یا حملات خود را متوقف کند. برعکس، این امکان وجود دارد که اسرائیل معادله خود را آسانتر تثبیت کند. تجربه نشان داده است که اسرائیل به هیچیک از قواعد، مقررات و توافقات آتشبس پایبند نیست.
باید منتظر فازهای بعدی تقابل با ایران نیز باشیم، با این هدف که ایران نتواند محور مقاومت را مجدداً احیا کند.
گرچه امروز حزبالله تضعیف شده و برخی طرفها در لبنان نقد میکنند که ورود حزبالله به جنگ سال گذشته در حمایت از غزه اقدامی مدبرانه بوده است یا خیر، اما همین وضعیت کنونی حزبالله نیز نوعی بازدارندگی برای لبنان ایجاد کرده بود. بنابراین اگر سلاح آن گرفته شود، لبنان بیدفاعتر خواهد شد.
نکته دیگر اینکه موضوع انحصار سلاح گرچه در ادبیات سیاسی مطرح میشود، اما به باور من این انحصار واقعی نیست؛ یعنی قرار نیست سلاحهای حزبالله به ارتش تحویل داده شود. اگر چنین اتفاقی رخ دهد، معنای آن از بین بردن این تسلیحات است، نه تحویل آنها به ارتش. ارتش لبنان در سالهای اخیر همواره تحت نظارت آمریکا بوده و فاقد اراده لازم برای تأمین سلاح مورد نظر خود لبنانیهاست. حتی در دوره خرید سلاح از روسیه در زمان ریاستجمهوری آقای میشل عون، آمریکاییها بهشدت مخالفت کردند.
امروز ارتش لبنان فاقد جنگندههای مؤثر است، تعداد بالگردهای آن محدود و صرفاً برای مصارف جزئی استفاده میشود، نیروی دریایی قدرتمندی ندارد و تسلیحات ارائهشده از سوی آمریکا هیچ تهدیدی برای اسرائیل ایجاد نمیکند. آمریکاییها همواره شرط گذاشتهاند که کمکهای نظامی به ارتش لبنان هرگز عاملی برای تهدید اسرائیل نباشد.
بنابراین به باور من، پروژه اصلی این نیست که حزبالله تضعیف شود و ارتش لبنان تقویت شود، بلکه هدف این است که وضعیت «دولت ضعیف» لبنان ادامه پیدا کند، بهگونهای که اسرائیل هر زمان اراده کرد بتواند اقدام نظامی انجام دهد؛ همانگونه که امروز این وضعیت در سوریه نیز مشاهده میشود و چیزی است که آنها میخواهند در مورد ایران نیز اجرا کنند.
اسرائیل نمیخواهد حزب الله به یک مسئله ملی برای لبنان تبدیل شود
***آیا امکان دستیابی به یک توافق ملی درباره نقش حزبالله در ساختار امنیتی لبنان وجود دارد؟
سنت سیاسی در لبنان بر این اساس است که مسائل اختلافی باید از طریق گفتوگو حلوفصل شود. میثاق ملی لبنان، که یک سند ملی در این کشور به شمار میرود و سنت سیاسی لبنان را تثبیت میکند، تصریح دارد که مسائل مورد اختلاف باید از طریق اجماع و گفتوگو حل شود.
ما میدانیم که موضوع خلع سلاح و بهطور کلی مسئله سلاح حزبالله، موضوعی مناقشهبرانگیز در لبنان است و سالهاست که محل اختلاف بوده است. قاعدتاً و منطقاً نیز باید این مسئله از طریق میز گفتوگو حل شود و این دقیقاً بر اساس سنت سیاسی لبنان است که چنین اتفاقی باید رخ دهد.
اما واقعیت مسئله این است که تردیدهای فراوانی وجود دارد نسبت به اینکه این سازوکار در مقطع کنونی به نتیجه برسد؛ به این دلیل که شاهد تغییراتی در صحنه سیاسی لبنان بودهایم. همانطور که اشاره کردم، آرایش سیاسی در این کشور تغییر کرده، حزبالله تضعیف شده و از سوی دیگر فشارهای خارجی وجود دارد که صحنه سیاسی لبنان را از حالت تعادلی خارج کرده است.
اگر طرفهای خارجی حامی حل مسئله از طریق گفتوگو بودند، در آن صورت ـ مشابه آنچه در توافق طائف یا توافق دوحه در سال ۲۰۰۸ رخ داد ـ میشد امیدوار بود که میز مذاکره و گفتوگو این مسئله را حل کند. اما طرفهای خارجی، بهویژه آمریکاییها، به هیچ عنوان درباره حل مسئله از طریق گفتوگو سخن نمیگویند. نگاه آنها کاملاً مکانیکی است و میخواهند موضوع را بهصورت یکطرفه حل کنند.
اسرائیل نیز در این میان به هیچ وجه تمایلی ندارد که چنین اجماعی در لبنان شکل بگیرد. به عبارت دیگر، آنها نمیخواهند مسئله سلاح حزبالله به یک مسئله ملی برای لبنانیها تبدیل شود تا درباره آن به توافق ملی برسند، بلکه ترجیح میدهند فشار اعمال شود. این فشارها عملاً مانع از آن میشود که لبنانیها بتوانند از طریق یک سازوکار ملی به نتیجه برسند.
به همین دلیل، به نظر من در شرایط کنونی نمیتوان چندان امیدوار بود که یک سازوکار گفتوگویی در داخل لبنان شکل بگیرد. در غیر این صورت، پیشنهادی که سالها پیش، بهویژه پس از جنگ ۳۳روزه، از سوی میشل سلیمان، رئیسجمهور وقت لبنان، مطرح شد ـ یعنی تدوین استراتژی دفاع ملی لبنان ـ میتوانست و همچنان نیز میتواند سازوکاری مناسب برای حل مسئله سلاح در داخل لبنان باشد.
حزبالله امروز نیز از این موضوع استقبال میکند. حتی شیخ نعیم قاسم نیز اخیراً در مواضع خود اعلام کرده است که ما آماده هستیم موضوع سلاح در چارچوب استراتژی ملی مطرح شود. در آن زمان این پیشنهاد از سوی میشل سلیمان با ادبیات خلع سلاح مطرح نشده بود؛ بلکه بحث بر سر این بود که سلاح مقاومت در چارچوب یک استراتژی دفاع ملی که مورد اجماع قرار میگیرد و دولت بر آن نظارت دارد، قرار گیرد.
در این چارچوب، هم مقاومت میتوانست ابزار قدرت برای لبنان باشد و هم در عین حال دولت میتوانست کنترل لازم را بر وضعیت امنیتی و نظامی کشور اعمال کند و حاکمیت ملی حفظ شود. اما در سالهای اخیر، پرونده استراتژی دفاع ملی عملاً پیش نرفت و بایگانی شد و صرفاً در حد اظهارنظر باقی ماند.
به باور من، در شرایط کنونی این ایده ـ هرچند برای لبنان مطلوب است ـ اما به دلیل مخالفت احتمالی و بسیار جدی آمریکا و اسرائیل، قابلیت اجرایی ندارد؛ زیرا این استراتژی میتواند بهنوعی، هرچند غیررسمی، به سلاح حزبالله مشروعیت ببخشد و آنها با هر سازوکاری که سلاح مقاومت را مشروع جلوه دهد، مخالف هستند. نگاه آنها کاملاً صفر و صدی و حذفی است و معتقدند حزبالله باید بهطور کامل سلاح خود را کنار بگذارد.
بنابراین من بر این باورم که گرچه گزینه میز گفتوگو و دستیابی به استراتژی دفاع ملی گزینهای مطلوب برای لبنان است، اما در شرایط کنونی، انتظار نتیجهبخش بودن چنین سازوکاری بسیار خوشبینانه است.
در نهایت، به نظر من عامل اصلی تعیینکننده در صحنه سیاسی لبنان، فشارهای آمریکا، اسرائیل و عربستان سعودی از یک سو، و میزان مقاومتی است که از سوی حزبالله و همچنین ایران در برابر این فشارها وجود دارد. باید دید در این تقابل کدام طرف میتواند دست برتر را داشته باشد؛ آیا اسرائیل با همکاری آمریکا میتواند حزبالله را به سمت تضعیف بیشتر و حتی خلع سلاح سوق دهد، یا اینکه حزبالله با اتکا به حمایتهای منطقهای ـ که مهمترین آن ایران است ـ و پشتیبانی داخلی، بهویژه در میان شیعیان لبنان، میتواند از این دوره گذار عبور کند و در آینده بار دیگر خود را احیا کند.
۲۱۹/۴۲












