عصر ایران؛ محمد حسن گودرزی- آفریقای جنوبی در تاریخ جهان جایگاهی یگانه دارد؛ نه فقط به خاطر آپارتاید، بلکه به عنوان تنها کشوری که مخفیانه به باشگاه هستهای پیوست، ۶ بمب اتمی ساخت و درست پیش از تغییر رژیم، تمام زرادخانه خود را منهدم کرد. اما چه رازی در تأسیسات «پلیندابا» نهفته بود که باید پیش از ورود نلسون ماندلا به کاخ ریاستجمهوری دفن میشد؟ شواهد تاریخی از یک «اتحاد استراتژیک» میان پرتوریا و تلآویو و احتمال یک آزمایش هستهای مشترک در اقیانوس هند حکایت دارند.
تاریخ پروندههای هستهای در جهان، شامل ماجراهای بسیاری از جاهطلبی، قدرت، ترس و دیپلماسی است که در آن نام کشورهای بزرگی چون ایالات متحده، روسیه، چین و بازیگران منطقهای نظیر پاکستان، هند و اسرائیل به چشم میخورد.
با این همه نام یک کشور آفریقایی به عنوان عجیبترین و منحصربهفردترین پرونده اتمی جهان در تاریخ ثبت شده است.
آفریقای جنوبی تنها کشوری در تاریخ بشر است که توانست با اتکا به منابع داخلی و کمکهای مخفیانه خارجی، چرخه کامل سوخت هستهای را بومیسازی کند، بمب اتمی عملیاتی بسازد، زرادخانهای کوچک اما مرگبار تشکیل دهد و در نهایت، پیش از آنکه جامعه جهانی بتواند آن را تحت فشار قرار دهد یا حکومت جدید قدرت را در دست بگیرد، داوطلبانه و در سکوت کامل، تمامی این میراث مرگبار را نابود کند.
داستان بمب اتمی آفریقای جنوبی از سالهای پس از جنگ جهانی دوم آغاز شد، زمانی که جهان تازه با قدرت ویرانگر اتم آشنا شده و آفریقای جنوبی به عنوان یکی از بزرگترین دارندگان ذخایر اورانیوم در جهان، مورد توجه قدرتهای غربی قرار گرفته بود.
در دهه ۱۹۵۰، ایالات متحده آمریکا و بریتانیا در چارچوب برنامه «اتم برای صلح»، فناوریهای اولیه هستهای و راکتورهای تحقیقاتی را در اختیار دولت آفریقای جنوبی قرار دادند تا در ازای آن، دسترسی تضمینشدهای به منابع غنی اورانیوم این کشور داشته باشند. با این همه و با تغییر فضای سیاسی جهان در دهههای ۱۹۶۰ و ۱۹۷۰، وضعیت برای رژیم آپارتاید آفریقای جنوبی به شدت تغییر کرد. سیاستهای نژادپرستانه دولت آپارتاید آفریقای جنوبی، این کشور را در انزوای شدید بینالمللی قرار داد و تحریمهای مختلف حتی در حوزههای فرهنگی و ورزش بر این کشور اعمال شد.
در این میان، تغییرات ژئوپلیتیک در جنوب آفریقا قابل توجه بود. با استقلال مستعمرات پرتغال در اواسط دهه ۷۰ میلادی، همسایگان شمالی آفریقای جنوبی، یعنی آنگولا و موزامبیک، به دست دولتهای مارکسیستی افتادند که از حمایت اتحاد جماهیر شوروی برخوردار بودند. حضور هزاران سرباز کوبایی در آنگولا برای حمایت از دولت این کشور در جنگ داخلی، زنگ خطری جدی برای رژیم آپارتاید بود که خود را نماینده تمدن غرب در برابر کمونیسم میپنداشت اما از سوی همان کشورها و دولتهای غربی طرد شده بود.
این ترس باعث شد که رهبران این کشور به این نتیجه برسند که در صورت وقوع تنش و درگیری بین آفریقای جنوبی و حکومتهای دست نشانده شوروی، کشورهای غربی به دلیل مسائل حقوق بشری و آپارتاید، به کمک آنها نخواهند آمد. در واقع این تنهایی استراتژیک موجب شد تا دکترین دفاعی جدیدی شکل گرفته که بر پایه دستیابی به بازدارندگی نهایی استوار باشد. ساختن بمب اتم، نه لزوماً برای استفاده در میدان نبرد، بلکه به عنوان ابزاری برای باجگیری سیاسی از غرب تا در لحظه خطر، آمریکا و متحدان غربی را وادار به مداخله کنند.
این پروژه فوق محرمانه با ساخت تاسیسات اتمی پلیندابا (Pelindaba) در نزدیکی پرتوریا بود. دانشمندان آفریقای جنوبی برخلاف بسیاری از کشورها که مسیر پلوتونیوم را انتخاب میکنند، به سراغ غنیسازی اورانیوم و روشی مبتکرانه و بومی برای غنیسازی آیرودینامیکی توسعه و تصمیم گرفتند بمبهایی با طراحی تفنگی (Gun-type) بسازند.
این همان طراحی ساده و مطمئنی بود که آمریکاییها در بمب «پسر کوچک» که بر روی هیروشیما انداخته شد، استفاده کرده بودند. ویژگی مهم این طراحی آن بود که نیازی به آزمایشهای پیچیده اولیه نداشت و دانشمندان میتوانستند با اطمینان بالایی از عملکرد آن مطمئن باشند.
مخفیانه بودن این پروژه جاهطلبانه تا حدی بود که بسیاری از اعضای کابینه دولت نیز از جزئیات آن بیخبر بودند. تا پایان دهه ۱۹۸۰، مهندسان آفریقای جنوبی موفق شدند شش بمب اتمی کامل بسازند و ساخت هفتمین بمب نیز در مراحل نهایی قرار داشت. هر کدام از این بمبها قدرتی معادل یا کمی بیشتر از بمب هیروشیما داشتند و قرار بود توسط بمبافکنهای بوکانیر یا موشکهای بالستیک که با همکاری اسرائیل در حال توسعه بود، حمل شوند.
اسراییل و رژیم آپارتایدی آفریقای جنوبی روابط بسیار نزدیکی از نظر سیاسی داشتند. هر دو رژیم در دهههای ۷۰ و ۸۰ میلادی خود را در محاصره دشمنان و تحت فشار بینالمللی میدیدند و این موضوع آنها را به متحدان طبیعی تبدیل کرده بود. اسناد و شواهد تاریخی نشان میدهد که اسرائیل فناوریهای پیشرفته موشکی و احتمالاً دانش هستهای مرتبط با تریتیوم (برای تقویت قدرت انفجار) را در اختیار آفریقای جنوبی قرار داد و در مقابل، آفریقای جنوبی ۵۰۰ تن اورانیوم کیک زرد و فضای لازم برای آزمایشهای موشکی و احتمالاً هستهای را برای اسرائیل فراهم کرد.
اوج این همکاری در حادثه مرموز ۲۲ سپتامبر ۱۹۷۹ رخ داد، زمانی که ماهواره آمریکایی ولا در اقیانوس هند جنوبی، دو درخشش نورانی پیاپی را ثبت کرد که مشخصه اصلی انفجارهای هستهای بود. اگرچه هر دو دولت دست داشتن در این ماجرا را تکذیب کردند و برخی گزارشهای غربی تلاش کردند آن را به برخورد شهابسنگ نسبت دهند، اما اجماع کارشناسان اطلاعاتی و هستهای بر این است که آن رویداد، یک آزمایش هستهای مشترک با بازده پایین بود که توسط اسرائیل و با پشتیبانی لجستیکی آفریقای جنوبی انجام شد.
استراتژی هستهای آفریقای جنوبی نیز در نوع خود بینظیر و پیچیده بود. دکترین آنها بر پایه سه مرحله طراحی شده بود: مرحله اول، «عدم قطعیت استراتژیک» (سیاست مشابه با اسرائیل) بود. به این معنا که آنها توانایی هستهای خود را نه تأیید و نه تکذیب میکردند تا دشمنان را در هراس نگاه دارند. مرحله دوم، در صورت تهدید جدی تمامیت ارضی کشور توسط نیروهای خارجی (مانند پیشروی ارتش کوبا)، شامل افشای محرمانه توانایی هستهای به قدرتهای غربی، بهویژه ایالات متحده، بود تا واشنگتن را مجبور به مداخله دیپلماتیک یا نظامی کنند. مرحله سوم که هرگز اجرایی نشد، انجام یک آزمایش هستهای علنی (زیرزمینی یا جوی) بود تا اراده نهایی رژیم را به جهان نشان دهد. در واقع، بمبهای آفریقای جنوبی بیشتر ابزاری دیپلماتیک برای بقای رژیم آپارتاید بودند تا سلاحی نظامی برای میدان جنگ.
در سال ۱۹۸۹، جهان شاهد تغییراتی بنیادین بود. دیوار برلین فرو ریخت، جنگ سرد به پایان رسید و اتحاد جماهیر شوروی در مسیر فروپاشی قرار گرفت. در پی توافقنامههای صلح منطقهای، نیروهای کوبایی خاک آنگولا را ترک کردند و سایه تهدید کمونیستی از مرزهای شمالی آفریقای جنوبی برداشته شد.
همزمان در داخل کشور، فردریک ویلم دکلرک به ریاست جمهوری رسید. سیاستمداری عملگرا که درک کرده بود دوران آپارتاید به پایان رسیده و مقاومت در برابر خواست اکثریت سیاهپوست دیگر ممکن نیست. دکلرک میدانست که برای بازگشت آفریقای جنوبی به جامعه جهانی و رفع تحریمها، باید اصلاحات سیاسی گستردهای انجام دهد و یکی از مهمترین پیششرطها، حلوفصل پرونده هستهای بود.
با این حال، عامل مهمتری نیز در میان بود . نخبگان سفیدپوست حاکم میدانستند که دیر یا زود باید قدرت را به کنگره ملی آفریقا (ANC) به رهبری نلسون ماندلا واگذار کنند. در آن زمان، بسیاری از اعضای کنگره ملی آفریقا روابط نزدیکی با کشورهای بلوک شرق، لیبی و گروههای انقلابی داشتند. برای ژنرالها و سیاستمداران سفیدپوست، تصور اینکه زرادخانه هستهای آنها به دست دولتی بیفتد که ممکن است آن را در راستای اهداف ایدئولوژیک متفاوت یا حتی علیه منافع غرب به کار گیرد، کابوسوار بود.
آنها نمیخواستند آفریقای جنوبیِ پساآپارتاید، به عنوان اولین قدرت اتمی سیاهپوست و احتمالا رادیکال در جهان ظهور کند. بنابراین، تصمیمی تاریخی گرفته شد: بمبها باید پیش از انتقال قدرت نابود میشدند تا دولت آینده، قدرت را بدون تسلیحات اتمی تحویل بگیرد.
فرآیند انهدام در سال ۱۹۹۰ آغاز شد. در تاسیسات پلیندابا و دیگر مراکز حساس، متخصصان شروع به باز کردن قطعات بمبها کردند. اورانیوم با غنای بالا از کلاهکها خارج، ذوب و سپس رقیقسازی شد تا دیگر قابلیت استفاده نظامی نداشته باشد. بدنههای فلزی و سیستمهای الکترونیکی بمبها خرد و دفن شدند. حتی نقشههای فنی و اسناد طراحی بمبها نیز سوزانده شدند تا دانش ساخت آن تا حد امکان از بین برود.
تمام این اقدامات در خفای کامل و بدون اطلاع آژانس بینالمللی انرژی اتمی انجام شد. آفریقای جنوبی میخواست زمانی درهای خود را به روی بازرسان باز کند که حتی یک گرم مواد قابل استفاده در سلاح باقی نمانده باشد.
سرانجام در سال ۱۹۹۱، آفریقای جنوبی پیمان منع گسترش سلاحهای هستهای (NPT) را امضا کرد و بازرسان آژانس اجازه ورود به کشور را یافتند.
آنچه بازرسان دیدند، آنها را شگفتزده کرد. آنها با تاسیساتی روبرو شدند که به وضوح توانایی ساخت بمب را داشت، اما خالی از محصول نهایی بود.
دولت آفریقای جنوبی در ابتدا ادعا کرد تنها توانایی ساخت را داشته اما بمبی نساخته است، اما با فشارهای بیشتر و کشف برخی تناقضات، سرانجام در ۲۴ مارس ۱۹۹۳، اف. دبلیو. دکلرک در نطقی تاریخی در پارلمان اعتراف کرد که کشورش شش بمب هستهای تولید کرده و همه آنها را نابود کرده است.
او به جهان اطمینان داد آفریقای جنوبی اکنون عاری از سلاح هستهای است. این اعتراف، شوکی بزرگ به جامعه جهانی وارد کرد؛ چرا که برای اولین بار یک کشور رسماً اعلام کرد از خط قرمز عبور کرده و سپس داوطلبانه بازگشته است.
بازرسان آژانس ماهها در آفریقای جنوبی ماندند تا صحت ادعای نابودی بمبها را راستیآزمایی کنند. آنها تمامی سوابق تولید اورانیوم را بررسی کردند، بقایای قطعات منهدم شده را آزمایش کردند و با دانشمندان مصاحبه کردند.
نتیجه نهایی تأیید کرد برنامه هستهای نظامی آفریقای جنوبی بهطور کامل برچیده شده است. این اقدام اگرچه با انگیزههای متفاوتی انجام شد، اما راه را برای پذیرش مجدد آفریقای جنوبی در جامعه ملل هموار کرد.
دولت نلسون ماندلا که در سال ۱۹۹۴ روی کار آمد، وارث کشوری بدون بمب هستهای شد، اما در عوض از اعتبار اخلاقی بالایی در مجامع بینالمللی برخوردار گشت. ماندلا بعداً اعلام کرد آفریقای جنوبی متعهد به صلح جهانی است و هرگز به دنبال احیای برنامه تسلیحاتی نخواهد بود.