"جمال . آی. بیتار" استاد عرب تبار دانشگاه "تولِدو" در ایالت اوهایو آمریکاست. حوزه تخصصی این استاد دانشگاه "مطالعات خاورمیانه" و "سیاست آمریکا"ست. وی در مقاله ای که وبگاه " عرب آمریکن نیوز" منتشر شده چرایی هژمونی آتی ایران بر منطقه خلیج فارس را تشریح می کند.
به گزارش عصرایران، این استاد دانشگاه در آمریکا در مقاله خود تحت عنوان " تصرف خاموش: چگونه ایران خلیج فارس را کنترل خواهد کرد" نوشته است:
دهههاست که حاکمان عرب خلیج فارس در یک خیالپردازی زندگی میکنند – خیال پردازی مبنی بر اینکه آسمانخراشهایشان، ثروت نفتی شان و اتحادهای آمریکاییشان به نوعی تسلط آنها بر منطقه را تضمین میکند. اما آینده خلیج فارس متعلق به آنها نخواهد بود. متعلق به ایران خواهد بود. و نه به این دلیل که ایران دوست داشته میشود، تحسین میشود یا پذیرفته میشود، بلکه به این دلیل که قدرت از جاذبه پیروی میکند و در خلیج فارس، هر نوع جاذبه استراتژیک به سمت تهران متمایل است.

ظهور ایران یک مسئله نظری نیست. این نتیجه منطقی جغرافیا، جمعیتشناسی، توانایی نظامی، دسترسی ایدئولوژیک و زوال فزاینده پادشاهیهای خلیج فارس است. ایران نیازی به فتح منطقه ندارد. فقط باید بیشتر دوام بیاورد و بیشتر دوام خواهد آورد.
با جغرافیا شروع کنید. ایران خط ساحلی شمالی خلیج فارس را کنترل میکند و بر تنگه هرمز، مهمترین گلوگاه نفتی جهان، مسلط است. یک تصمیم واحد از سوی ایران میتواند قیمت جهانی انرژی را افزایش دهد، بازارهای بینالمللی را متزلزل کند و همزمان هر پایتخت خلیج فارس را به وحشت بیندازد. هیچ مقدار ثروت یا کارزارهای رسانه ای و مجازی نمیتواند نقشه را تغییر دهد. پادشاهیهای عربی در دام جغرافیا گرفتار شدهاند؛ در حالی که ایران به واسطه جغرافیا قدرتمند شده است.
سپس ساختارهای سیاسی کشورهای خلیج فارس را در نظر بگیرید - ثروتمند، پر زرق و برق و توخالی. آنها برای همه چیز از ساخت و ساز گرفته تا مراقبتهای پزشکی به نیروی کار خارجی متکی هستند. ارتشهای آنها به افسران خارجی، خدمه تعمیر و نگهداری خارجی و امنیت سایبری خارجی وابسته هستند. باارزشترین جتها و سیستمهای موشکی آنها بدون پیمانکاران غربی قابل استفاده نیستند. این حاکمیت نیست. این قدرت اجارهای است. و قدرت اجارهای به محض اینکه صاحبخانه برود، از بین میرود.
در مقابل، ایران عمق ارضی، جمعیتی و ایدئولوژیک دارد. نزدیک به 90 میلیون نفر جمعیت دارد، شبهنظامیان و متحدان بیشماری در سراسر جهان عرب دارد و یک دستگاه دولتی تمام و کمال که برای استقامت و مقاومت ساخته شده است. این کشور در برابر تحریمها، جنگ، انزوا، حملات پنهانی، ترورها و فروپاشی اقتصادی مقاومت کرده است. با این حال، همچنان دست نخورده و سرکش است. هیچ کشور خلیج فارس حتی کسری از این فشار را تحمل نکرده است. آنها در عرض چند ماه فرو میپاشند.
بدتر از همه، ایران در جنگ نامتقارن استاد شده است در حالی که پادشاهیهای خلیج فارس در خرید استاد شدهاند. تهران در پهپادها، موشکها، نیروهای نیابتی، ابزارهای سایبری و شبکههای منطقهای که میتوانند همزمان در چندین جبهه حمله کنند، سرمایهگذاری میکند. کشورهای خلیج فارس در موزههای بزرگ، جزایر لوکس و سلاحهایی که نمیتوانند از آنها استفاده کنند، سرمایهگذاری میکنند. ایران میتواند هر یک از همسایگان خود را به دلخواه بیثبات کند. هیچ یک از کشورهای خلیج فارس نمیتواند ایران را بیثبات کند. عدم تقارن در این زمینه مطلقا به نفع ایران است.
و سپس واقعیت دردناکی وجود دارد که حاکمان خلیج فارس از اذعان به آن خودداری میکنند: ایالات متحده در حال ترک منطقه است. نه به طور ناگهانی، نه به صورت نمایشی، بلکه به ناچار. اولویتهای واشنگتن به سمت چین و اقیانوس آرام تغییر میکند. خلیج فارس دیگر مرکز انرژی جهانی نیست. اشتهای سیاسی برای دفاع از پادشاهیهایی که در عوض چیز کمی ارائه میدهند، در حال از بین رفتن است. هنگامی که حمایت آمریکا کاهش یابد، پادشاهیهای خلیج فارس خود را در معرض خطر، از نظر نظامی ضعیف و به طرز دردناکی از همسایه آن سوی آب که دهههاست برای این خلاء آماده میشود، تنها خواهند یافت.

وقتی ایالات متحده عقبنشینی کند، ایران جلو خواهد آمد - نه به این دلیل که حمله میکند، بلکه به این دلیل که به تنها کشوری با وزن استراتژیک واقعی تبدیل میشود. ایران سرعت دیپلماسی منطقهای را دیکته خواهد کرد. با کنترل محیط ریسک، به طور غیرمستقیم بر قیمتگذاری نفت تاثیر خواهد گذاشت. این سیاست ایران است که تعیین خواهد کرد که چه درگیریهایی را شعلهور یا آرام کند و این سیاست، صدایی - بلند و اجتنابناپذیر - در سیاست داخلی بحرین، حکومت عراق، ناآرامیهای شرق عربستان سعودی و اقدام متعادلکننده عمان خواهد داشت.
سلطه ایران شبیه امپراتوری نخواهد بود. شبیه خفگی خواهد بود. کشورهای عربی خلیج همچنان پرچمهای خود را برافراشته و میزبان کنفرانسهای خود خواهند بود، اما در هر تصمیم بزرگ شان - امنیت، جریان نفت، اتحاد خارجی - بیسروصدا واکنش ایران را در نظر خواهند گرفت. تهران نیازی به حکومت بر خلیج فارس نخواهد داشت. فقط کافی است در خلیج فارس بیش از هر کس دیگری ترسناک تر به نظر برسد.
حاکمان خلیج فارس این را به صورت خصوصی درک میکنند، حتی اگر در لفاظیهای عمومی آن را انکار کنند. آنها میدانند که ایران صبور، ایدئولوژیک و از نظر ساختاری مقاوم است. آنها میدانند که نمیتوانند مستقیما با ایران بجنگند. آنها میدانند که بقای آنها به اجتناب از رویاروییای بستگی دارد که نمیتوانند در آن پیروز شوند. این درک خاموش، بذر کنترل آینده ایران بر منطقه است.
در طول دو دهه آینده، خلیج فارس از سرکشی به سازش تغییر خواهد کرد. نه به این دلیل که میخواهند، بلکه به این دلیل که می باید چنین شود. ایالات متحده کمتر قابل اعتماد خواهد بود. بازارهای انرژی همچنان در حال تغییر خواهند بود. فشارهای داخلی - از گذارهای اقتصادی گرفته تا عدم تعادل جمعیتی - پادشاهیها را از درون تضعیف خواهد کرد. در چنین فضایی، ایران به مرکز ثقل اجتنابناپذیر منطقه تبدیل میشود. نفوذ آن در سراسر آبها، در سراسر پایانههای نفتی، در سراسر نظامهای سیاسی همسایگانش و در سراسر آینده منطقه گسترش خواهد یافت.
در نهایت، این ایده که کشورهای عربی خلیج فارس برای همیشه در برابر سلطه ایران مقاومت خواهند کرد، افسانهای است که تنها توسط قدرت نظامی آمریکا حفظ میشود. به محض اینکه این قدرت از بین برود، واقعیت مانند موجی به صورت شان خواهد خورد: ایران جمعیت، جغرافیا، نوآوری نظامی، شبکههای ایدئولوژیک و صبر لازم برای شکل دادن به منطقه را دارد. پادشاهیهای خلیج فارس هیچ یک از این موارد را ندارند.
آینده خلیج فارس با ثروت، زرق و برق یا امنیت وارداتی تعیین نخواهد شد. با قدرت تعیین خواهد شد - و قدرت در این منطقه متعلق به ایران است.