خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و ادب، طاهره طهرانی: نوشته است: «داستان مادر (یا بنیادین) هزار و یک شب، اگر بدفهمیهای احتمالی گزارشگران قرن چهارم ه.ق را ندیده بگیریم، عیناً همان داستان مادر کتاب نابودشده «هزار افسان» است که به نظر میرسد − اگرنه زودتر، نهایتاً − در قرن سوم هجری از پهلوی (یا فارسی) با نام «الف لیله و لیله» به عربی ترجمه شده بوده (است).»
این بخشی از نوشته بهرام بیضایی است در کتاب ریشه یابی درخت کهن.
بهرام بیضایی که همزمان با زادروزش از دنیا رفت، یکی از چهرههای هنر و ادبیات معاصر ایران بود که با فعالیتهای متنوع خود در زمینههای سینما، نمایشنامهنویسی، پژوهشهای تاریخی و ادبی، و تدریس در دانشگاه، تأثیر عمیقی بر فرهنگ و هنر ایران گذاشته است. او بهعنوان یکی از فیلمسازان صاحبسبک شناخته میشود و آثارش همواره با استقبال منتقدان و مخاطبان روبهرو شده است. بیضایی نهتنها در عرصه سینما بلکه در حوزه تئاتر نیز از پیشگامان نوآوری و خلاقیت محسوب میشود. نمایشنامههای او که اغلب با الهام از تاریخ، اسطورهها و فرهنگ ایرانی نوشته شدهاند، جایگاه ویژهای در ادبیات نمایشی فارسی دارند. ترجمه و اجرای برخی از این نمایشنامهها در کشورهای مختلف نشان از جهانی بودن دیدگاهها و آثار او دارد.
از جمله کارهای بیضایی، و شاید آخرین کتابهایی که از او در ایران منتشر شد، کتاب «ریشهیابی درخت کهن» و «هزارافسان کجاست» است، که هر دو درباره قصههای هزار و یکشب و ریشههای کهن آن نوشته شدهاند. بیضایی درباره هزار و یکشب آثاری نمایشی و پژوهشی پدید آورده است؛ از جمله دو نمایشنامه هشتمین سفر سندباد و شب هزارویکم و دو کتاب ریشهیابی درخت کهن و هزار افسان کجاست؟ پژوهش مفصل او درباره هزار و یک شب است؛ به گفته خود بیضایی، هزار افسان کجاست؟ ادامه و تکمیل کتاب ریشهیابی درخت کهن است و هرچند مستقل نوشته شده، خواندن هر دو برای درک کامل دیدگاه او سودمندتر است.
ریشهیابی درخت کهن
«ریشه یابی درخت کهن» اثری پژوهشی از بهرام بیضایی است که به بررسی و تحلیل اساطیر ایرانی میپردازد. این کتاب با تمرکز بر دو داستان برجسته و محبوب اساطیری، یعنی ضحاک از شاهنامه و هزار و یک شب، تلاش میکند شباهتها و ارتباطهای میان این دو روایت را آشکار سازد. نویسنده با دقت و تخصص، وقایع و شخصیتهای اصلی این داستانها را کنار هم قرار داده و ریشههای مشترک آنها را به شکلی جذاب و علمی به مخاطب ارائه میدهد. بیضایی در این کتاب اطلاعات ارزشمند و پیچیدهای را با زبانی روان و قابل فهم ارائه میدهد و از بار سنگین منابع حجیم و دشوار میکاهد. در ریشه یابی درخت کهن، نکات مبهم و پیچیده موجود در دو داستان ضحاک و هزار و یکشب به دقت بررسی شدهاند تا درک عمیقتری از این روایتهای اساطیری برای خواننده فراهم شود. این کتاب کمحجم اما پرمحتوا، با اطلاعات غنی خود، فرصتی مناسب برای آشنایی بهتر با میراث فرهنگی و تاریخی ایران است و مخاطب را با روایتی جذاب و دقیق همراه میسازد؛ قلم فاخر و توانمند بهرام بیضایی، مطالعه این کتاب را به تجربهای لذتبخش تبدیل کرده و خواننده را به دنیای اساطیر ایرانی با دیدگاهی نوین دعوت میکند.

هزارافسان کجاست؟
بیضایی در کتاب «هزارافسان کجاست؟» به بررسی داستانهای کتاب هزار و یکشب میپردازد و در این مسیر به ریشهها و خاستگاه شخصیتهای اصلی آن، یعنی شهرزاد و دین آزاد، اشاره میکند. این کتاب با نگاهی عمیق به اسطورهها و داستانهای کهن، از مسیر زمان عبور کرده و به تحلیل مفاهیم اسطورهای میپردازد. علاوه بر این، در بخشی از کتاب چند پی آورد با عناوین زن بلاگردان، اژدهاکشی گرشاسب و اژدهای شورشی آمده است که هر کدام به طور جداگانه داستانهایی پرمفهوم را روایت میکنند. همچنین سه پیوست دیگر شامل ترانه دو خاتون، جن و پری و سرود نیایش سخن در انتهای کتاب قرار گرفتهاند که محتوایی جذاب و خواندنی دارند. این کتاب اثری ارزشمند برای علاقهمندان به ادبیات کهن و اسطورهشناسی است.
بیضایی در این کتاب، همانگونه که از نامش پیداست، ریشههای هزار و یک شب را در «هزار افسان» جستوجو میکند. برای فهم بهتر این دیدگاه، باید دانست که شرقشناسان هزار و یک شب را مجموعهای چندریشهای و حاصل کار جمعی در طی قرنها میدانند که در سدههای سیزدهم و چهاردهم میلادی به شکل نهایی خود رسیده است؛ اثری که نمیتوان آن را به یک نویسنده نسبت داد و میتوان در آن دستکم چهار دسته روایی متفاوت تشخیص داد:
نخست، قصههای ایرانیتبار و همریشه با روایتهای شاهنامه که کهنترین بخش مجموعهاند و با تخیل وهمناک، حضور جنیان و پریان و دگردیسیها شناخته میشوند. دوم، حکایتهای عاشقانه و مغازلهآمیزِ بغدادِ روزگار هارونالرشید که در آنها زندگی درباری و شهری جای جادو و طلسم را میگیرد.سوم، قصههای دریانوردی، بهویژه داستانهای سندباد بحری، که بازتاب ماجراجویی دریانوردان نخستین و کشف سرزمینهای ناشناخته است. چهارم، قصههای شهریِ پرداختهشده در قاهره که با ماجراهای قهرمانانه، طنز و تصویر زندگی اعیان و پیشهوران، فضای وهمناک روایتهای کهن را کمرنگ میکنند.
به باور بیضایی، هسته اصلی یا داستان بنیادین هزار و یکشب همان دسته نخست است که به «هزار افسان» شهرت دارد و در قرن سوم هجری، پس از حمله اعراب به ایران، از پهلوی به عربی ترجمه شده است. او در این کتاب با پژوهشی گسترده و نثری سنجیده نشان میدهد که داستان بنیادین هزار و یک شب ریشهای ایرانی دارد و از اسطوره ضحاک برخاسته است. به باور او، شخصیتهای شهریار، شهرزاد و دنیازاد همان ضحاک، شهرناز و ارنواز شاهنامهاند که پیشتر در اسطورههای هندوایرانی نیز حضور داشتهاند. بیضایی این داستان بنیادین را شناسنامه و دروازه ورود به هزار افسان و تمامی برگردانهای آن میداند و معتقد است حذف آن به فروپاشی هویت کل مجموعه میانجامد.
به نظر او، این تنها داستانی است که به خودِ قصهگویی و رابطه قصهگو و شنونده میپردازد و برخلاف دیگر روایتها، تا امروز دستنخورده باقی مانده است؛ داستانی که ریشهای کهن دارد و جان و حیات زنانه جاری در این اقلیم و جغرافیای به هم پیوسته را با تداوم قصه و حکایت گره میزند تا طلوع آفتاب. شهرزاد، نه فقط شعله کوچک چراغ جان خود را با قصه گفتن زنده نگه میدارد، که شبهای تاریک و ترسناک کاخ شهریار، آژیدهاک را روشن میکند تا دورانی جدید از راه برسد.












