خبرگزاری مهر، گروه فرهنگ و اندیشه: به تازگی یک کمپین و جنبش اجتماعی با موضوع «آزار جنسی» در کشورهای غربی و اروپایی و سپس در ایران راه اندازی شده که براساس آن قربانی های آزار جنسی تجارب خود را بیان می کنند تا از تکرار این نوع آزار جلوگیری شود. این جنبش خیلی زود در شبکه های اجتماعی فراگیر شد و پایش به کشورهای غیر اروپایی و غیر آمریکایی هم رسید این اتفاق اما درهمه جا، به یک شکل و صورت نبود چون فرهنگ و عقاید هرکشوری متفاوت است و حالا نکته ای که مطرح می شود این است که چرا کشورهایی مثل ایران در اینگونه مواقع منتظر هستند تا یک اتفاقی در یک جای دیگر دنیا بیفتد و بعد دنباله روی آن باشند و به بیان دیگر چرا چشم امید ما به سوی کشورهای «دیگری» غیر از کشور خودمان است. به همین بهانه با سید جواد میری، عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی گفتگوی کوتاهی انجام دادیم.
وی گفت: مهمترین سوالی که در خصوص جریانسازی این کمپینها مطرح میشود این است که چرا وقتی یک چیزی در کشورهای غربی و اروپایی به اصطلاح ترند میشود در ایران هم تلاش میشود تا از آن موضوع نسخهبرداری و کپیبرداری کنند؟ یکی از پاسخهای این سوال این است که جوامع اروپای غربی و شمالی و تا حدودی آمریکا از منظر تشکل اجتماعی و قدرت بسیج تودهها و جامعه مدنی به نسبت سایر کشورهای جهان پیشروتر هستند بنابراین مردم ایران وقتی یک کمپین یا جریانی در چین یا روسیه راه میافتد توجهی نمی کنند چون اساسا این کشورها از نظر تشکلهای اجتماعی خیلی ضعیف هستند علاوه براین، مدل فرهنگی در کشورهای آمریکایی و اروپایی با جوامعی مثل چین، هند و روسیه تفاوت دارد چون تابوهای فرهنگی در کشورهایی هند و چین و پاکستان و اینها بیشتر است و مثلا در خصوص جنبش جدیدی که با موضوع آزار جنسی اخیرا راه افتاده است ماجرا متفاوت است چون در این کشورها اساسا راجع به این موضوعات حرف زده نمیشود چون نوعی تابوست و قربانیهای این نوع آزارها عمدتا سکوت می کنند در حالیکه در کشورهای غربی برعکس است و از قربانی خواسته میشود تا تجربه خود را بیان کند و سپس با استفاده از همین تجربه ها یک کمپین یا جریان اجتماعی شکل می گیرد.
میری افزود: اما یک نکته دیگری که در این باره وجود دارد این است که چرا وقتی یک اتفاقی در اروپا و آمریکا میافتد برای ایرانیها مسئله می شود؟ چرا مثلا اگر در پاکستان و ترکیه اتفاق بیفتد برای ما مسئله نمیشود؟ دلیلش این است که جامعه ایران به قول حسن محدثی، «دگر سالار» است یعنی اگر یک اتفاقی در یک کشور اروپایی و امریکایی بیفتد برای ایرانیها مرجع می شود و برخلاف ظاهر آمریکاستیزی و غربستیزی که داریم ولی همواره منتظریم ببینیم در آنجا چه اتفاقی میافتد ما هم همان کار را کنیم. فقط هم در مورد مسائل و کمپین های اجتماعی اینگونه نیست در مورد مسائل علمی هم همینطور است و به عنوان نمونه اگر آیت الله جوادی آملی یک حرفی راجع به ملاصدرا بزند کسی توجه نمیکند اما اگر یک اندیشمند غربی همان حرف را درباره ملاصدرا بزند همه فوری آن را ترجمه و بازنشر میکنند و حرفهای خود را به آن اندیشمند ارجاع میدهند. این نشان می دهد که ذهن و زبان ایرانیان غرب زده است.
این جامعه شناس در ادامه بیان کرد: سیدبیوک محمدی، از همکاران جامعهشناس بنده در سخنرانی میگفت: «دیگری» ایرانیان اروپایی و آمریکایی است نه پاکستانی و افغانستانی و هندی و ایرانیها اصلا این ملیتها را خارجی حساب نمیکنند و نظر آنها را مهم نمیدانند و با اینکه همین ملتها در سالهای اخیر جهش های بزرگی هم داشتند و هرکدام برای خودشان غولی شدهاند ولی ما هیچ وقت به آنها توجه نکردهایم و ندیدیمشان. بنابراین بنیان هستی جامعه ایران در صد سال اخیر، دلش غنج میرود برای اتفاقاتی که در اروپا و آمریکا میافتد و حتی بسیاری از سیاستمداران ما که به ظاهر غرب ستیز هستند در کشورهای غربی و اروپایی خانه دارند یا فرزندانشان درحال تحصیل در این کشورها هستند.
عضو هئیت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی اضافه کرد: اینکه در جامعه ما تقیدات مذهبی وجود دارد و فرهنگمان با کشورهای دیگر متفاوت است یک پیش فرض درست و واقعی است ولی در حال حاضر در جامعه ایران این پیش فرض کمی تغییر کرده و واقعیت جامعه امروز چیز دیگریست به عنوان مثال مسئله خودکشی هم در عرف و هم در شرع امری مذموم و ناپسند است ولی می بینیم که چقدر اتفاق میافتد و امروز جزو آسیبهای اجتماعی به شمار میآید، بنابراین یکسری پیش فرضها در جامعه وجود دارد ولی آسیبهای اجتماعی هم وجود دارند و این پیش فرض ها را برهم می زنند ضمن اینکه جامعه ایران امروز چنان تغییر و تحولات داشته که ساخت و صورت بندیاش دچار تحولات بنیادینی شده است.
میری در پایان گفت: عمدتا این گونه کمپینها و جنبشها مربوط به طبقه متوسط و طبقه متوسط رو به بالاست چون براساس بحث آبراهام مازلو که نیازهای انسان را دسته بندی کرده است، نیاز اولیه انسان ها، نیاز به آب، هوا، خورد و خوراک و مسکن و امثال اینهاست و اگر از پس این نیازها بربیاید می تواند سراغ های نیازهای بعدی خود که نیازهای متعالی و فراتر از نیازهای بیولوژیک هستند برود بنابراین فقط این طبقه می توانند به چنین موضوعاتی بپردازند وگرنه که دغدغه و نیاز طبقه پایین چیزهای دیگریست و این قشر هیچوقت فرصت پرداختن به این موضوعات را پیدا نمی کنند شاید به همین دلیل هم اکثر فلاسفه معروف مثل سقراط و افلاطون جزو طبقه متوسط و بالا بودند چون وقتی دغدغه نیازهای اولیه را نداشته باشی می توانی به ایده های والا و متعالی فکر کنی.