محمدعلی صاعد اصفهانی، متولد سال ۱۳۰۲ در محله حاج رسولیهاست. میهمانش میشوم برای عرض ارادتی، تا توشهای برگیرم از تجربۀ گرانسنگ استادی که نزد صغیر اصفهانی و میرزا عباس خان شیدا مشق کرد و «صاعد» تخلص گرفت.
صائب شناسی که یادگار انجمن عشیق است و کمال و سالها سرپرستی انجمن ادبی صائب را به عهده داشت. اگرچه «آستان غزل»، «تجلی در منا» و «سبک شعر اصفهان» و «مجموعه مقالات سبک هندی» ازجمله آثار مکتوب اوست، اما در چشم و دلوجانش حرفهای نانوشته هنوز بسیار دارد... من اما دیر رسیدم... دیر.
با روی گشاده سلامم را پاسخ میگوید. کنارش مینشینم. حافظهاش بهسختی یاری میکند تا از کتاب خود «مجموعه مقالات سبک هندی» سخن بگوید که چندی پیش در منزلش رونمایی شد اما توصیهاش به همه، نوشتن است و میگوید: «جوانان وقتشان را تلف نکنند، اگر قلمبهدست بگیرند و روی کاغذ بیاورند عمرشان را نگهداشتهاند. بهترین حس عمر، نوشتن و تحصیل و اطلاعات و دقیق و مفید بودن است.»
و شما خواندید و نوشتید؟
استاد پاسخ میدهد: «من تا آنجا که میشد میخواندم تا اینکه یکوقت که دیگر از خواندن تقریباً سیراب شده بودم قلمبهدست گرفتم و خودم نوشتم.»
از شعر میپرسم و علاقهاش، و استاد میگوید: «من دبستان که بودم به شعر و ادبیات علاقه داشتم و بعدها هم ادبیات را پیگیری کردم بهطوری من تقریباً ۴۵ سال بهترین انجمن ادبی ایران که انجمن صائب اصفهان بود را اداره میکردم. از همۀ ایران و حتی از کشورهای همسایه به این انجمن میآمدند و برنامۀ انجمن صائب هر هفته صبحهای جمعه از ساعت ۸ شروع میشد و تا یک بعدازظهر طول میکشید و من این انجمن را اداره میکردم.»
از نویسندگان و نوشتههایشان میپرسم و فروتنانه میگوید: «نمیتوانم بگویم کدام نویسنده را بیشتر میپسندم چون حق یکی ضایع میشود.»
هر جملهای که بر زبان جاری میکند اندکی توقف بایدِ اوست، سپس با نفسی تازهتر پاسخ میدهد.
از او دربارۀ اصفهان سؤال میکنم و چنین پاسخ میدهد: «هرکس نوشتههایم را بخواند میفهمد که چه علاقهای به اصفهان دارم و احساسم نسبت به اصفهان حبس نشده است. اصفهان لطفی که دارد این است که حداقل همۀ افرادش به ادبیات علاقهمند هستند و سعی میکنند که یکگوشه کار را داشته باشند و مخصوصاً آنها که اهل ادب هستند حتماً کمک میکنند که این ادبیات تقویت شود.»
حسم دروغ نمیگوید خستهشان کردهام.
-استاد خستهتان کردم ببخشید. اجازه دارم عکس بگیرم؟
«صاحب اختیارید.»
وقت رفتن است و خداحافظی. میگوید: «خیلی دیر سراغ من آمدید، دیگر اثری از من در خودِ من نیست.»
میگویم شرمندهام و یاد حبیب آقا ظروفچی در فیلم سوتهدلان مرحوم علی حاتمی میافتم، وقتی آخر فیلم میگفت: «همۀ عمر دیر رسیدیم.»
و این شرمندگی برای همه اصفهان باقی است که همچون استاد صاعد بسیارند و بسیار و آدمهایی که بر مسندها تکیه زدهاند نیز بسیار بیشتر «که به است یک قد خوش ز هزار قامت کوز...» و بهراستی کجایند در این بحر تفکر!؟ در عجبم چگونه است که هنوز نمیدانند اعتماد به پیشکسوتان باعث پیشبرد جامعه است... باید خون گریه کرد.
انتهای پیام