به گزارش ایسنا، آنچه درباره فرهنگ جیرفت شهرت یافته، در حقیقت کشفیاتی است که از دو تپه موجود در محوطه باستانی کنارصندل و در فاصله ۳۰ کیلومتری جیرفت پیدا شدهاند.
همچنین دیده میشود که گاه علاقهمندان قدمت دادهها و آثار این محوطه را ۷۰۰۰ سال و ۱۰ هزار سال تصور میکنند، در صورتی که محوطه کنارصندل یک محوطه عصر مفرغی است که آثار آن، عمدتا مرتبط به نیمه دوم هزاره سوم یعنی از ۴۵۰۰ تا ۴۰۰۰ سال پیش است. البته در مواردی صحبت از یافتههای تا ۵۰۰۰ سال نیز شده، اما از نظر مستندات باستانشناختی، نیمه دوم هزاره سوم پیش از میلاد، حدود برقراری این محوطه باستانی دانسته میشود.
دلیل اصلی شهرت این منطقه، موقعیت جغرافیایی آن بود. محوطه کنارصندل جیرفت، یک حد واسط واقعی میان سکونتگاههای تمدن دره سند و همچنین محوطه شهر سوخته در شرق و سکونتگاه انسان و استقرارهای تمدن میانرودانی در غرب خود بود. به عبارت دیگر این محوطه میتوانست نامزد یک مرکز ارتباطی تجاری و یا حتی سیاسی میان دو تمدن دره سند و میانرودان باشد. از طرف دیگر، به واسطه شهر سوخته در نزدیکی زابل، کنارصندل حتی قادر بود این نقش را برای محوطههای مرتبط با فرهنگ آسیای میانه روزگار خود نسبت به میانرودان بازی کند.
از منظر باستانشناختی فیزیکی، از هنر کنارصندل، نقوش اساطیری متعددی یافت شد که تا حد زیادی نسبت به هنر میانرودانی روزگار خود و مقداری هم نسبت به هنر تمدن دره سند، از مولفههای مستقل برخوردار بود. مسئله سازه بزرگ دژ یا معبد که گاهی زیگورات فرض شده است هم در برجستهتر شدن شهرت محوطه کنارصندل نقش پررنگی را ایفا کرد.
اما مهمترین مورد درباره شهرت کنارصندل را شاید بتوان در ارتباط با الواحی دانست که نوعی نگارش فرض شده بودند.
در ظاهر دو نوع یا شاید هم سه نوع نگارش در این محوطه یافت شده است. یکی همانی است که نگارش خطی ایلامی میخوانیم. دیگری حاوی علائمی به ظاهر کهن تر است و حالت سوم هم سه لوح چند سطری با اشکال هندسی و یا آمیختهای از هندسی و ایلامی یا آغاز ایلامی.
کاوشگر محوطه باورمند بود که یکی از این موارد، مستقل و هماورد نگارش میانرودانی بوده است.
بر روی این الگوهای نگارشی دو خارجی به صورت خاص مطالعه کردهاند. یکی باسلو در دانشگاه بولونیای ایتالیا و دیگری فرانسوا دسه.
باسلو متمرکز بر لوح چندسطری هندسی دارای شکستگی شد، اما نتوانست به یک نتیجهگیری جامع در آن برسد و تنها به بحث درباره تکرار علائم پرداخت.
اما دسه از او عمیقتر مطالعه کرد و در جهت وارسی قواعد ممکن در نگارش هندسی و شناخت علائم آن انجام پیشنهادهایی مطرح کرد. او اولا جهت خوانش الواح هندسی را راست به چپ دانست. دوم اینکه سعی کرد تا با دستهبندی علائم یا مجموعهای از علائم تکراری در کنار هم، به یک سیستم یا الگوی نگارشی دست یابد که البته در مقالهاش چیزی مشخص نکرده است.
بنده نخست بر روی یکی از الواح چندسطری و صرفا دارای علائم هندسی متمرکز شدم. لوحی که پر از تکرار مجموعه علامتها بود و گویا این مجموعه علائم که مشابه برخی از الواح نگارشی میانرودانی، با خطوط افقی، سطربندی شده بودند، به وسیله یک خط عمودی نیز از یکدیگر جدایی یافته بودند، به صورتی که گویا ما مانند نگارش جدیدتر میخی پارسی کهن، با واژگانی در کنار هم روبه رو هستیم که با یک علامت، از همدیگر متمایز شدهاند. در ادامه برای اینکه نظمی برای امکان خوانش این لوح به دست آورم و همچنین بتوانم به تکرارها معنابخشی دهم، به دنبال یافتن جهت ممکن برای نگارش علائم رفتم.
از دید من جهت نگارش این لوح و باقی الواح چندسطری، نه از راست به چپ، بلکه از چپ به راست، اما برای سطر اول است. در ادامه، نگارش به صورت مارپیچی چپ به راست، راست به چپ در سطرهای بعدی ادامه مییابد.
سپس با در نظرگرفتن الگوهای نگارشی مختلف شاهانه در ادبیات میانروانی و فلات ایرانی هزاره سوم تا اول پیش از میلاد، به کدگذاری برای مجموعههای چند علامتی و متمایز از هم پرداختم و این پیشنهاد را دادم که کل خط نخست و نیمه خط دوم، گویا شرح یک نسبنامه است که در آن، فردی نام خود را آورده، سپس عنوان حکومتیاش، فرضا شاه را ثبت کرده و بعد جایگاه پسر بودنش نسبت به فرد بعدی را ذکر کرده است و این اتفاق تا دو فرد دیگر تکرار شده است.
در ادامه، چند مجموعه علائم وجود دارد که یا دوبار تکرار میشوند و یا براساس الگوی نگارش مارپیچی چپ به راست، راست به چپ در سطرها، دو علامت انتهایی آنها تغییر میکند.
گویا افعال کتیبه در قبال انجام کار یا واقعهای نسبت به شاه یا پدر فرد به کار رفتهاند. در ادامه نیز، نام پدر فرد آخر همراه با یک علامت جدید به آن (مثل یک صرف اسمی) تکرار شده و سپس با آمدن افعالی مشابه و یا دارای صرف متفاوت و همچنین یک فعل جدید، کتیبه پایان است.
در مجموع گویا لوح مورد بحث مانند استوانه کوروش دوم، پس از ذکر نسبنامهای، به شرح یک واقعه و یا فرمان، اما به صورت خیلی کوتاه اشاره میکند.
یادداشت از سورنا فیروزی، دانشجوی دکتری باستان شناسی دوره تاریخی
انتهای پیام