روایت پیرمرد شهیدی که مغلوب وسوسه شیطان نشد

خبرگزاری فارس دوشنبه 05 مهر 1400 - 16:23
روایت پیرمرد شهیدی که مغلوب وسوسه شیطان نشد

به گزارش خبرگزاری فارس از گرگان، با حمله رژیم بعث عراق به ایران، مردم کشورمان در برابر دشمن سینه سپر کرده و هشت سال مداوم استقامت و پایداری کردند تا به پیروزی رسیدند.

رزمندگان اسلام در هشت سال دفاع مقدس امام حسین (ع)، نهضت عاشورا و حضرت ابوالفضل (ع) را الگو خود قرار داده و سر تسلیم فرود نیاوردند.

در این مدت زمانی با امکانات کم و تنها با ایمان و اراده قوی و محکم توانستند در برابر دشمن‌ ایستادگی کرده و مقاومت خود را به رخ جهانیان بکشانند.

خبرنگار خبرگزاری فارس گفت‌و‌گویی با غلامرضا منتظری رزمنده هشت سال دفاع مقدس و نماینده فعلی گرگان و آققلا در مجلس شورای اسلامی انجام داده که با هم می‌خوانیم:

فارس: با توجه به اینکه شما در هشت سال دفاع مقدس حضور داشته و از مرزهای جمهوری اسلامی دفاع کردید، خاطرات خود را بیان کنید؟
منتظری:
بنده خاطره ی دارم که همواره ذهن مرا مشغول کرده و هیچگاه از ذهنم بیرون نمی‌رود.
یادم هست در مقطعی از حضور در جنگ تحمیلی در سنگر رزمندگان درس اخلاق می‌دادم و تقریبا بیشتر رزمندگانی که در خط مقدم نبودند در این کلاس‌ها حضور پیدا می‌کردند.

در بین رزمندگان پیرمردی بود که با سن زیادش بسیار چالاک بوده و ضمن وظایف محوله کارهای دیگران را هم برای رضای خدا انجام می‌داد.

این رزمنده در کلاس های اخلاق زودتر از همه حضور پیدا می‌کرد و همیشه در صف اول مقدم بود، بنده خیلی کنجکاو بودم که علت آمدن  وی به جبهه را بدانم و چرا اینقدر مشتاق درس‌های اخلاق هستند؟

یک روز بعد از اتمام درس اخلاق از ایشان خواستم در سنگر بماند تا سوالاتم را بپرسم، بعد از کمی گپ و صحبت انگیزه این پیرمرد از امدن به جبهه را جویا شدم که جواب ایشان برایم خیلی جالب بود.

وی گفت »چند باری پسرم به جبهه رفت و آمد و هر بار انگیزه و شوق رفتن در وی افزایش یافت ضمن اینکه ایمان و اعتقاداتش نسبت به قبل بیشتر و بیشتر می‌شد.»

وقتی تلویزیون رزمندگان را نشان می‌داد و رفتار فرزندم را دیدم تحت تاثیر قرار گرفتم و مصمم شدم که حتی یک بار هم شده به جبهه بروم و حال و هوای آن را تجربه کنم.

منبع درآمد‌ ما مغازه و دکان کوچکی بود که مواد غذایی مورد نیاز همسایگان را تهیه و بفروش می‌رساندم.

زمانی که  پسرم برای مدت کوتاهی برگشت و تصمیم گرفتم به جبهه اعزام شوم به وی گفتم «اینبار تو در شهر بمان و مغازه را اداره کن و من به جبهه بروم». ایشان قبول کردند اما فردای آن روز گفتن این دفعه من بروم و دفعه بعد شما برو. بعد از اصرار بنده ایشان گفت «حالا که خیلی اصرار داری با هم می‌رویم و مغازه را به‌صورت اجاره‌ای به فردی مطمئن می‌سپاریم.»

از‌ پیشنهادش استقبال کردم و فردی را بعد از چند روز پیدا کرده و با وی قرار گذاشتیم تا ماهیانه پنج تومن بگیرد و مغازه را اداره کند.

چند روزی به اعزام رزمندگان باقیمانده بود و من چنان خوشحال بودم که در پوست خود‌ نمی‌گنجیدم، دو روز قبل اعزام فرد مورد نظر درب منزل آمد و گفت «صرف نمی کند و در قبال ۱۰ تومن حاضر است این کار را انجام دهد و من هم پذیرفتم.»

صبح روز اعزام فردی که قرار بود مغازه را مدیریت کند دوباره به درب منزل آمد و پیشنهاد پول بیشتری داد.

در آن زمان احساس کردم که خداوند مرا مورد آزمایش خود قرار داده و از طرفی شیطان در حال وسوسه کردن من برای عدم‌حضور در جبهه است.

کلید را از شخص مورد نظر گرفته به مغازه‌ام رفتم و قفل بزرگی بر سر درب مغازه زدم و رو به آسمان گفتم «خدای خودم، خانواده و رزق و روزی‌ام را به خودت می‌سپارم» و به جبهه اعزام شدم.

فارس: از این‌ پیرمرد درباره اشتیاقش به کلاس‌های اخلاق سوال کردید؟
منتظری:
بله. وقتی این سوال را از وی کردم پاسخ داد، زمانی که شیطان می‌خواست با پول مانع رفتن من به جبهه شود در دل خودم گفتم هنوز ایمان و اعتقادم به درجه‌ای نرسیده که به کمال برسم و لایق شهادت باشم. بنابراین تلاش می‌کردم تا در جبهه در روزهای درس اخلاق کارهایم را سریع به اتمام رسانده و در صف اول حاضر باشم تا بتوانم سخنان شما خوب گوش کرده و به معرفت و خداشناسی برسم.

نکته جالب در مورد این پیرمرد این است که وی بعد از مدتی به شهادت رسیدند.

انتهای پیام/۲۳۰۷/

منبع خبر "خبرگزاری فارس" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.