فرارو- فال گرفتن از آثار ادبی، از باورهای کهن این مرز و بوم است. در گذر زمان ساکنان این خاک به ادیبانی که گمان میبردند بهرهای از کلام حق دارند رجوع میشد. با این حال، اما در گذر زمان تنها تفال به حافظ در فرهنگ عامیانه ما باقی مانده است.
اگر چه عرض هنر پیش یار بیادبیست
زبان خموش ولیکن دهان پر از عربیست
پری نهفته رخ و دیو در کرشمه حسن
بسوخت دیده ز حیرت که این چه بوالعجبیست
در این چمن گل بی خار کس نچید آری
چراغ مصطفوی با شرار بولهبیست
سبب مپرس که چرخ از چه سفله پرور شد
که کام بخشی او را بهانه بی سببیست
به نیم جو نخرم طاق خانقاه و رباط
مرا که مصطبه ایوان و پای خم طنبیست
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
که در نقاب زجاجی و پرده عنبیست
هزار عقل و ادب داشتم منای خواجه
کنون که مست خرابم صلاح بیادبیست
بیار میکه چو حافظ هزارم استظهار
به گریه سحری و نیاز نیم شبیست
شرح لغت: رباط: به کسر اول مهمان سرا /مصطبه: سکوی میخانه و میخانه /اشطهار: یاری خواستن وپشت گرمی.
گرچه ابراز هنر پیش یار نشانهی بی ادبی است، اما زبانم در حالی خاموش است که پر از سخنانی شیواست. سالکان کوی یار که با نوشیدن جرعهای از شراب الهی محبت معشوق را در دل دارند، پیوسته از سوی دوست تمیز داده میشوند؛ چرا که معشوق از وجود پرتلاطم آنان باخبر است. در این چرخ گردون همواره خوبی با بدی سرشته شده و آنها همواره کنار هم قرار خواهند داشت و جدایی ناپذیرند.
عاشق زیبارویی هستی که در زیبایی بی رقیب است، ولی مدتی از تو دور شده و تو در غم هجران او بیتاب گشته ای. امید است به وصال برسی. انشاءالله.