در قوانین شرعی و عرفی به فردی که به بلوغ نرسیده باشد، کودک گفته میشود و سن بلوغ برای پسر 15 سال و برای دختر 9 سال است.
اما در امور مختلفی ازجمله مبادلات مالی و خرید و فروش، شرکت در انتخابات، استخدام در ادارات دولتی، دریافت گذرنامه و ... سن بلوغ برای افراد ملاک نبوده و افراد زیر 18 سال از این اقدامات محروم هستند.
از نظر سازمان بین المللی کار نیز آن دسته از فعالیتهای اقتصادی کودکان که موجب آسیب رسیدن به سلامت جسمی، روانی، اخلاقی یا اجتماعی آنها شود، کار کودک است.
متاسفانه در سالیان اخیر شاهد رشد و افزایش کودکان کار در کشور و قم هستیم که البته شرایط نامساعد اقتصادی، تورم و گرانیهای افسار گسیخته در این امر بیتاثیر نیستند.
در قم کافیست یک ساعت وقت برای گشتن در برخی محلات بگذاریم تا از نزدیک با بچههای قد و نیم قدی که سر چهارراهها مشغول فروش گل و آدامس و جوراب و از این قبیل اجناس هستند، آشنا شویم.
خبرنگار ایسنا گفتوگویی با دو نفر از این کودکان کار داشته است که در ادامه شما را به خواندن آن دعوت میکند:
ایسنا: سلام میشه خودتون رو معرفی کنید بچهها؟
-سلام، من فرزاد 9 ساله و خانوادهمان 9 نفر هستیم که باهم زندگی میکنیم.
- سلام من هم فاطمه 8 ساله و دختردایی فرزاد هستم که خانواده ما هم 7 نفره هستیم و هر دو اصالتا اهل افغانستان هستیم.
ایسنا: شغل پدراتون چیه بچهها؟
فرزاد: پدر من ضایعات جمع میکند، پدر فاطمه هم در یک رستوران ظرفشور هست.
ایسنا: چندساله در ایران و قم زندگی میکنید؟
فرزاد: خانواده ما از حدود 7 سالگی من به ایران و قم مهاجرت کردهاند.
فاطمه: اما، خانواده من چندماهی بیشتر نیست که به ایران آمدهاند و پدر و مادرم در تهران و خودم خونه عمم زندگی میکنم.
ایسنا: فاطمه خانم شما چرا تهران نموندید؟
فاطمه: تهران برای دستفروشی خیلی خوب نیست، چون هم مبلغ خرید کم است و هم اینکه بهزیستی سختگیرتر از قم هست.
ایسنا: بچهها، یعنی بهزیستی قم سختگیری نیست؟
فرزاد: من خودم چندباری توسط بهزیستی گیر افتادم و حدود یک ماهی نگهمون میدارن و بعد بر میگردیم دوباره و توی این مدت هم به ما کارهای مختلف آموزش میدن تا دست فروشی نکنیم.
ایسنا: خب چرا دست فروشی میکنید؟
فرزاد: خب مجبوریم کار کنیم، اگر کار نکنیم پولی دستمون رو نمیگیره و با خونه موندن هم اتفاق خاصی برامون نمیوفته.
ایسنا: تفریح دارید بچهها یا فقط کار میکنید؟
فاطمه: بله، تمام بچههایی که در خانه باهم هستیم جمعهها کار نمیکنیم و باهم بازی میکنیم.
ایسنا: بچهها بزرگترین آرزوتون چیه؟
فرزاد: خیلی دوست داریم درس بخونیم و به مدرسه بریم ولی چون هنوز کارت اقامت نداریم نمیتونیم مدرسه بریم، من آرزو دارم درس بخونم و وقتی بزرگ شدن پلیس بشم.
فاطمه: ما هم اگر کارت اقامت داشتیم خیلی اتفاقات بهتری برامون رقم میخورد، من هم دوست دارم درس بخونم تا دکتر بشم.
ایسنا: خب چرا برای کارت اقامت اقدام نمیکنید؟
فرزاد: پدرم چندباری برای گرفتن کارت اقامت مراجعه کرده است ولی بهش گفتند که هر وقت سامانه باز شود میتوانید کارت اقامت بگیرید.
ایسنا: درآمدتون چقدر هست بچهها؟
فرزاد: ما ستا برادر هستیم که با فاطمه 4 نفری در این چهارراه دست فروشی میکنیم و حدودا روزی 500 هزار تومان درآمد داریم که حدودا 400 هزار تومان آن را هر روز آدامس میخریم که فرداش بفروشیم.
این تنها چندخط از گفتوگو با کودکان کار است، کودکانی که خیلی زود از سن کودکی و بازیهای خود گذر کردند و از زندگی فقط و فقط کار کردن در زیر آفتاب و باران نصیبشان شده است.
اوج آرزوی این کودکان تحصیل و به مدرسه رفتن است که یکی از مانعهای اصلی درس خواندنشان نداشتن کارت اقامت است.
اگر به هر دلیلی این کارت و اجازه تحصیل به این کودکان داده نمیشود، تنها اینها هستند که بدون هیچ گناهی درحال نابود شدن هستند؛ هیچ کس نمیتواند تضمین دهد که این کودکان از نظر هوشی ضریب پایینی دارند و نمیتوانند در آینده جزو نوابغ باشند و اگر ما در هر مسئولیتی مانعی برای آنها باشیم هیچ وقت نباید خودمان را ببخشیم.
این کودکان بجای اینکه از صبح تا غروب در گرما و سرما در خیابان دست فروشی کنند، باید با هم سن و سالهای خود بازی کرده و در مدرسه باشند؛ چراکه انسان باید در هر دوره از سن خود متناسب با همان زندگی کند.
البته از دیگر آسیبهایی که خیابان برای این کودکان میتواند داشته باشد نیز نباید غفلت کنیم، آسیبهایی چون اسیر شدن در دام اعتیاد، افزایش سطح فقر در جامعه، افزایش بیسوادی و ...، شاید اگر زمینه لازم برای درس خواندن این کودکان فراهم شود، بتوانیم علاوه بر جلوگیری از مشکلات فوق، شاهد کشف استعدادهای جدیدی در عرصههای مختلف باشیم.
انتهای پیام