شعر زیبای بازگشته (رحیم معینی کرمانشاهی )

بیتوته چهارشنبه 25 آبان 1401 - 23:30


اشعار رحیم معینی کرمانشاهی

 

امید جانم ز سفر بازآمد

شکر دهانم ز سفر بازامد

عزیز آن که بی خبر

به ناگهان رود سحر

چو ندارد دیگر دلبندی

به لبش ننشیند لبخندی

چو غنچه ی سپیده دم

شکفته شد لبم ز هم

که شنیدم یارم بازآمد

ز سفر غمخوارم بازآمد

همچنان ، که عاقبت

پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان

نگارِ من ، چنان مهِ نو آمد از سفر

همچنان ، که عاقبت

پس از همه شب بدمد سحر ، ناگهان

نگارِ من ، چنان مِه نو آمد از سفر

 من هم ، پس از آن دوری

بعد از ، غم مهجوری

یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

یک شاخه ی گل ، بُردم به برش

دیدم ، که نگارِ من

سرخوش ، ز کنار من

بگذشت و به بر

یارِ دگرش

بگذشت و به بر

یارِ دگرش

وای از آن گلی که دست من بود

خموش و یک جهان سخن بود

خموش و یک جهان سخن بود

گل ، که شهره شد به بی وفایی

زِ دیدن چنین جدایی

ز غصّه ی پاره پیرُهَن بود

 

گردآوری:بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.