سر خجلت بزیر از روی آن آیینه رو دارم (ابولحسن ورزی)

بیتوته پنج شنبه 01 دی 1401 - 19:26


ابولحسن ورزی, اشعار ابولحسن ورزی

 

 

سر خجلت بزیر از روی آن آیینه رو دارم

گنهکارم ولیکن چشم بخشایش ازو دارم

دلم زین آرزو خون شد که جان در پایت افشانم

برفتی از برم اما هنوز این آرزو دارم

ز بیم آنکه بیدردی نظر بر اشکم اندازد

چو مینا گریه پنهان خود را در گلو دارم

شکستم ناله را در سینه هرچند از پریشانی

هزاران نغمه ی جانسوز در هر تار مو دارم

به فریاد نگاهم گوش کن گر بسته ام لب را

که با چشم سخنگویت هزاران گفتگو دارم

نشان آبرومندیست چشم گوهر افشانم

به دامان تو بود اشکم چو بیم از آبرو دارم

بلا چون گرد برخیزد به هرجا مینهم پا را

چو باران فتنه میبارد به هرجا سر فرو آرم


گردآوری: بخش فرهنگ و هنر بیتوته

منبع خبر "بیتوته" است و موتور جستجوگر خبر تیترآنلاین در قبال محتوای آن هیچ مسئولیتی ندارد. (ادامه)
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت تیترآنلاین مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویری است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هرگونه محتوای خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.