به گزارش خبرنگار فرهنگی خبرگزاری تسنیم، سیونهمین قطار جشنواره فیلم فجر به عنوان هشتمین و آخرین جشنواره سینمایی دولت تدبیر و امید به ایستگاه پایانی رسید و دولت میانهرو مایل به اصلاحات، آخرین جشنواره سینمایی خود را در شرایط کرونایی برگزار کرد؛ جشنوارهای که چیزی جز پر کردن کارنامه سیاسی دولت، علت برگزاری آن نبود، آنقدر که حاضر شد حتی در این شرایط خطرناک جشنواره را برگزار کند. اما این جشنواره به شدت سیاسی در آخرین سال دولت چه دستاورد و راهبرد سینمایی را به ارمغان آورده که بتوان به آن افتخار کرد؟
با نگاهی به 16 فیلم جشنواره فیلم فجر میتوان در نگاهی کلی اذعان کرد که جدای از آنکه سینمای ایران کماکان از فیلمنامههای ضعیف و ضدقصه رنج میبرد -جدای از دو یا سه فیلم- باقی آثاری بینسبت با هویت ملی-دینی مردم ما و حتی در ضدیت با آن است.
اگر تلخی و ناامیدی تم رایج اکثر فیلمهای جشنواره فیلم فجر سالهای قبل بود، امسال دسته گل بزرگی به نام خودکشی که ضدانسانیترین و خطرناکترین پدیده بشریت است در پنج فیلم سینمایی دیده شد و سبد فیلمهای مأیوس و خستهکننده سینمای اشتباهی ایران را خشنتر و خوفناکتر کرده است.
فیلم خطِ فرضی ساخته فرنوش صمدی نمونه یک فیلم تماماً نهیلیستی است که در آن نسخه اتمام مشکلات یک زن بچه مرده را خوکشی میداند. فیلم در لحظه آخر با خودکشی در تاریکی و موسیقی هولناکی فرو میرود و تمام میشود.
در همین فیلم به جای آنکه خانواده را محلی امن برای دختران نوجوان آسیبدیده معرفی کند آنان را فراری میدهد. فیلمی به شدت غمآلود و بنیان افکن که به نظر میرسد علت کسب جوایز مختلف خارجی آن را میتوان فهمید.
«بیهمه چیز» ساخته سکولار و شبه روشنفکرانهِ کپیکاری نیز پایانی جز خودکشی ندارد. معتمدترین فرد یک روستا که متهم به فساد اخلاقی شده است برای اینکه زیر بار منت خانم روستا نماند خودش چارپایه را زیر پایش رها میکند تا مرثیه سنگین بیهمهچیزیاش تمام شود. گویا برای بیرون آمدن از زیر بار سنگین منت راهی جز خودکشی نیست و عجب برای ترسیم این سکانس پولپاشی شده است تا در تاریخ سینمای ایران ماندگار بماند.
مامان نیز با ابهامی که در پایان دارد باتوجه به تهدیدات مامان و شرایطش بیشترین گمانه مبنی بر خودکشی اوست. مامانی که از اینکه دو دونگ زمینش را پسرش پنهانی به نام نامزدش کرده آنقدر شوکه و ناراحت است که در اتوبوس خودش را به آتش کشیده است.
آیا این رفتار بهتآور برخواسته از رفتار مادران کشور در مواجهه به خبط فرزندان تازه راهشان است؟
ستاره بازی نیز ماجرایی مشابه موارد فوق دارد و دختر جوان و معتاد فیلم درگیر مصائب جوانیاش دست آخر خودش را از بالای پل به درون رودخانه پرتاب میکند. هرچه فیلم در نکوهش مهاجرت تلاش کرده و پیام اصلاحگرایانه برای گفتن دارد با این نگاه ضداصلاح میشود و از سلامت روان فاصله میگیرد.
روشن نیز با داستانی تلخ و فوقالعاده مأیوسکننده روایتگر مردی بیمال و منال است که همه چیزش را از دست داده و حتی یک رگ غیرت برایش نمانده است. او که مدتها است منتظر تحقق وعده مسئولین مسکنهای ثبت نامی است، صبرش در نهایت تمام میشود و با ریختن بنزین روی خودش، آتش را به وجودش شعلهور میکند و خود را میسوزاند. تردیدی در این نیست که این واقعه در سالهای قبل بعضاً توسط برخی از مردم به علت عدم تحقق وعدهها و بیمسئولیتی مسئولین رخ داده است اما تصویر و نمایش آن در سینما چیزی جز برجستهسازی و تلقین را میتواند به همراه داشته باشد که منجر به تهدید سلامت روان و خانواده میشود؟
اما دایره مفاهیمی که با خود محتوای ناسالم و نامناسب با سیاستهای کلان فرهنگی نظام را به دنبال دارد فقط شامل همین موارد نیست بلکه مفاهیمی مانند خورد کردن عزت نفس ملی و هویتزدایی ملی از ایرانیان از جمله دیگر مفاهیم و محتواهای جشنواره پایانی فیلم فجر دولت تدبیر و امید بود.
فیلم شیشلیک نمونهای از این پایمال کردن عزت نفس مردم و شخصیت آنان بود. فیلمی که قرار بود تا نفاق مسئولین را نقد کند اما به جای آن به تحقیر ملت پرداخت و فیلمی ساخت که حاشیهنشینان را بیآبرو وحیثیت کرد.
بیهمه چیز که مورد شرمآور سینمای این دوره باید آن را نامید ضمن نمایش و برجستهسازی خودکشی در پایان فیلم، با المانزایی از روستایی کوچک به جای ایران که به اندازه کافی استعارههای آن در فیلم موجود است، مردم کشور را بیهمه چیز و مشتی مفتخور دریوزه معرفی میکند که حاضرند برای داشتن مشتی اسکناس عزت نفس و شخصیت خود را بفروشند.
اینگونه سینمایی که در اولین جشنواره فیلم فجر دولت تدبیر و امید، به درخواست رئیس جمهور آن قرار بود تا در کنار تلخیهای واقعیت روشنای حقیقت را نشان دهد نه تنها نشانی از روشنایی حقیقت نداد که آنقدر در اگزجره کردن تلخیهای واقعیت پافشاری کرد که گویا در همین دنیای واقعی کنار ما حتی یک نقطه روشن و مثبت وجود ندارد و باید با درد و استخوان لای زخم رنج کشید و به خود پیچید!
این بود آن وعدهها و شعارهای سینمای امید که با آن بتوان به قول آقای رئیس جمهور، در برنامههای انتخاباتی سال 1392 فیلمهای خوبی بسازیم که به عالم بفروشیم؟ این فیلمها در همین مملکت خودمان هم از فرط سیاهی و تلخی و بینسبتی با متن زندگی واقعی مردم نمیفرشود چه برسد به اینکه بخواهد در دنیا فروش کند.
سینمای دنیا اگر فروش دارد و حتی مردم کشور ما از بینندههای آن هستند، زندگی و حقیقت را ستایش میکند و آنان را به ادامه دادن حیات امیدوار میکند. فیلمهایی که در نقد جامعه است آنقدر جذابیت و صداقت دارد که ضمن باورپذیری سرگرمکننده است و راز فروش بالا را پیدا کرده است. اما فیلمهای تلخ و وحشتناک ما تنها به درد جشنوارههای سینمایی خارجی میخورد و خوراک محافل روشنفکری است و هیچ ربطی به مردم ندارد.
پس باید اذعان کرد که جشنوارهای که آنقدر به برگزاری آن اصرار داشتیم تا بتواند سینما را رونق ببخشد و امید را به جامعه برگرداند بیشتر مایه آبروریزی مدیران فرهنگی شده و همان بهتر که جشنواره ضدملی برگزار نمیشد! چه خصوصاً آنکه فیلمهای مفتضح سال قبل نیز اکثراً اکران نشد و فضا به اندازه کافی برای فرار دولت از پاسخگویی در زمینه سینمایی فراهم بود.
انتهای پیام/