حجت الاسلام و المسلمین عبدالمجید معادیخواه میگوید، «نگاه حضرت امام این بود که تا جایی که امکان دارد همه جامعه به حساب بیاید. تأکید بسیار امام بر اتحاد، وفاق و مردم، برای این بود تا کسی حذف نشده و کنار گذاشته نشود، مگر استثناهایی که صددرصد ضرورت دارد. متأسفانه آن فضا حفظ نشد و دائماً به سمت حذفهای پی در پی رفتیم به صورتی که امروزه یک منبری میگوید: «مجمع محققین و مدرسین دمش را روی کولش بگذارد و از مملکت برود!» ما از آن فضا به اینجا رسیدیم».
گفت و گوی جماران با یکی از نخستین وزرای فرهنگ و ارشاد اسلامی در پی میآید:
من تفاوتی با دوستان دارم که یک مقدار از بحثهای سیاسی فاصله گرفتهام، به دلیل اینکه بحثهای سیاسی به هم وابسته است، یا آدم باید درست وارد موضوع شود و اظهار نظر مفیدی کند یا کنار بگذارد و وارد نشود؛ چون ورودْ به صورت پراکنده و متفرقه مشکلساز است. اینکه شرائط انتخابات تفاوت کرد، از مسائلی است که به چیزهای دیگر گره میخورد. انقلاب که پیروز شد همه تصوری داشتند، اما چیزی که تصور میکردند عملی نشد. از جمله حضرت امام چند بار در شرائطی صریحاً بیان کردند که «ما اشتباه کردیم» یا از تعبیر «عذرخواهی» و شبیه اینها استفاده کردند؛ لذا برای فهم جزئیات، باید به صورت اساسی روشن شود که ما در ابتدا چه فکر میکردیم، بعد چه شد و الا اگر بخواهیم با جزئیات مباحث مجلس، دولت، کابینه، دستگاه قضائی، کمیته و... را طرح کنیم، به جایی نمیرسیم.
درباره بحثی که مطرح کردید، نمیشود به صورت فردی حریف شد. چون شما علاقه دارید و به خاطر اینکه حرمت علاقهتان حفظ شود، عرض میکنم که فضای انتخابات مجلس اول زمانی بود که آقای بنیصدر انتخاب شده بود و امام واقعاً علاقهای نداشت که جمهوری اسلامی شکل حکومت آخوندی پیدا کند. ایشان در چنین فضایی آن رأیها را نوشت، اما بعدها شرائط، اوضاع را تغییر داد که هر کدام موضوع بحث مستقل پر شاخ و برگی است.
اصل از نظر امام مشارکت و فراگیر بودن حکومت بود، اما استثنائا بخشهایی در شرائطی بودند که دیگر نمیشد به مشارکت آنها امید داشت که نمونههای آن را گفتید. به مرور زمان دائرهای که محدود بود گسترده شد و شروع دیوارکشیها و مرزبندیها، مصیبتی بود که زمینه فاجعه ارتداد گردید که اگر کسی بخواهد نگاه امام یا دیگران را به گروه رجوی آشنا شود باید قضیه را از داستان فاجعۀ ارتداد پیگری کند؛ بحث طولانی و پرشاخ و برگی دارد و در عین حال بحث نفرتانگیزی است. آدم خیلی به آن علاقهمند نیست و خاصیتی ندارد. چون این مباحث به بحثهای جمعی با تبادل آراء و نگاهها نیاز دارد و من حرفهای فردی و پراکنده را نمیپسندم.
این اسناد به تنهایی مشکلی را حل نمیکند. تأثیرگذاری بر فکر و اندیشۀ جامعه، به کارهای جدیتری نیاز دارد و عوامل زیادی باید دست به دست هم دهند. من نمیخواهم منفی حرف بزنم، اما بدبینی در جامعه خیلی غلیظ شده و بخشی که بدبین شده به این حرفها ترتیب اثر نمیدهد.
من هم گفتم، ایشان در ابتدا نگاهی داشت، اما در ادامه تغییر کرد.
خیلی مفصل است، یک کلمه که نیست یک تاریخ است.
عرض کردم احتیاج دارد به اینکه ما ببینیم چیزی که فکر میکردیم چه بود و آن چیزی که در مقابل تصور ما، عمل شد چیست؟
بنده به تحلیل رأیها معتقد نیستم، چون به صدها بلکه هزاران مسئله دیگر گره خورده است. رویدادی در فضایی اتفاق افتاده که آن فضا از مؤلفههای زیادی شکل گرفته است که نه حافظه ما یاری میکند که همه آنها را به یاد بیاوریم و نه اساساً ضبط کردیم، به طور کلی گذشته مثل آینده، جزء غیب است؛ گذشته و آینده در این خصوصیت مشترک هستند که جزء غیب میباشند و بازسازی گذشته چیزی شبیه محال است. اگر انسان بخواهد در زمینهای کاری انجام دهد باید هزینههای زیادی کند، حداقل به صورت نسبی مؤلفهها را کنار هم بگذارد.
بنابراین، اگر کسی بخواهد به حافظهاش تکیه کند و بگوید تحلیل میکنم، تحلیل بیپایه و بیخاصیتی است. فضایی را که این رأیها داده شده، فراموش کردهایم و امکان ندارد نسل فعلی در آن فضا قرار گیرد، چون نزدیک به نیم قرن از قضیه میگذرد، شرائط دیگری بوده و امروز در شرائط دیگری به سر میبریم.
امروزه یک منبری میگوید: «مجمع محققین و مدرسین دمش را روی کولش بگذارد و از مملکت برود!»
از مجموع مطالبی که کم و بیش در ذهن داریم این است که نگاه حضرت امام این بود که تا جایی که امکان دارد همه جامعه به حساب بیاید. تأکید بسیار امام بر اتحاد، وفاق و مردم، برای این بود تا کسی حذف نشده و کنار گذاشته نشود، مگر استثناهایی که صددرصد ضرورت دارد. متأسفانه آن فضا حفظ نشد و دائماً به سمت حذفهای پی در پی رفتیم به صورتی که امروزه یک منبری میگوید: «مجمع محققین و مدرسین دمش را روی کولش بگذارد و از مملکت برود!» ما از آن فضا به اینجا رسیدیم.
به نظر میرسد که امام واقعاً به آنچه که درباره مردم و وفاق میگفت، یقین و باور داشت.
علیالقاعده این طور باید باشد، نمیتوانیم درباره شخصیتی که یک روز همه جامعه بر محور او متحد شده، بدبین باشیم.
معلوم نیست که به این اصطلاح، حضرت امام عنایتی داشته باشد. «تکثر سیاسی» از اصطلاحات امروز است. ایشان با تجربهای که داشتند، میدانستند که پاره پاره شدن جامعه پیامدهای بدی دارد، اما بحثهایی که امروز به نام تکثر سیاسی میشود با تعریفهایی که دارد، شاید ایشان نمیپذیرفت و نمیشود این اصطلاحات را گردن امام گذاشت. حرف قرآن و همه ادیان است که اختلاف چیز بدی است و همدلی، همراهی و همزبانی خوب است. امام به این مفاهیم باور داشت و تجربه کرده بود.
چه بخواهیم و چه نخواهیم باید بپذیریم که کشور خوب اداره نشده است، کسی را نمیخواهیم مقصر کنیم، دنبال مچگیری نیستیم و خودمان را هم استثنا نمیکنیم، اما امروز با آمار اگر بخواهیم حرف بزنیم باید از امکانات استفاده کنیم تا بتوانیم به صورت آماری و به صورت دقیق حرف سخنی بگوییم، ولی اگر کسی به جامعه نگاه کند، میبیند که بخش عظیمی از مردم از شرائط فعلی راضی نیستند؛ اسم آن را هر چه بگذاریم، این وضعیت چیزی نبود که ما فکر میکردیم و میخواستیم. به هر حال این اتفاق افتاده، امروز گرفتار چنین شرائطی شدیم و برون رفت از آن با حرف، مجله و مصاحبه و ... نمیشود، باید ریلهای کشور و روشهای اجرایی عوض شود و اینها به گفتگوهای ملی نیاز دارد که همه در آن مشارکت کنند، همه حرفها شنیده شود و با روشهای صحیح جمعبندی شود. همه اینها وقتی حاصل میشود که متولیان جامعه چنین چیزی را قبول داشته باشند و اگر قبول نداشته باشند این حرفها مفت است.
من نمیخواهم پیشداوری کنیم و پیش از گفتگو نتیجهگیری کنیم، از گفتگو باید استخراج شود که لازم است چه کارهایی انجام دهیم و چه کارهایی انجام ندهیم. اگر ما حرف همه را بشنویم و روشی برای جمعبندی داشته باشیم، هر چه بیرون آمد درست است، اما اگر الان بگوییم چه درمیآید، حرف بیخاصیتی است.
نه خبر نداشتم و در سایتها دیدم.
اصلاً این چیزها را دیگر مهم نمیدانیم. یادتان باشد که از شخصیتی حرف میزنید که از فرانسه که به ایران میآمدند، از ایشان پرسیدند: «رژیمی که مبارزه میکردید ساقط میشود و شما به جای آن میروید. چه احساسی دارید؟» ایشان گفتند: «هیچ».
یعنی اینکه آدم اگر این دنیا را بشناسد میفهمد این مسائل چیزی نیست.
جمعبندی صدر و ذیل سوره «نور» این است که نمیشود برای تنبیه افرادی که گرفتار بیعفتی هستند، شلاق به دست گرفت در حالی که شکم مردم گرسنه باشد. اگر حاکمیتی میخواهد شلاق در دست بگیرد باید گرسنه و بیمار را هم ببیند.