خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ دستی به زانویش کشید و آه از نهادش بلند شد باندها را محکمتر بست به خیال اینکه شاید درد پاهایش کمتر شود اما این فقط یک تلقین بود، ۳۰ سال بالا و پایین رفتن از کوههای سنگی منطقه کار خودش را کرده بود و آقاتقی دچار ساییدگی زانو شده بود. نمیتوانست به خودش بقبولاند که دیگر موعد بازنشستگیاش رسیده و باید خانهنشین شود.
کاملا مشخص بود با تک تک سلولهای بدنش عاشق این محیط است، این را از جایی فهمیدم که برق آفتاب توی سرمان بود و نزدیک بود هر آن ذوب شویم ولی انگار او هیچ گرمایی را احساس نمیکرد و سرمستانه آوازهای قدیمی خود را سر میداد و صدایش در میان کوهها پژواک میشد «چـرا تـو جلـوهساز این بهار من نمیشوی، چه بوده آن گنـاه من که یار من نمیشوی، بهار من گذشته شاید...»
حیوانات این منطقه را حفظم
ـ میبینی باباجان پیر شدم ولی نمیتوانم از این طبیعت دست بردارم، دو سه روز دیگر قوچهای تنگ صیاد بارشان را زمین میگذارند من باید ببینمشان و باز هم برایشان اسمی انتخاب کنم. شاید باورت نشود کَل و میش و قوچهای این منطقه را حفظم. دور پایم میپیچند و من برایشان حرف میزنم از مردم برایشان میگویم، از سختیهای زندگیام، از خوشیها و ناخوشیهایم و آنها هم گوش میدهند. انگار آنها هم زندگی مرا از برند. درمان دردها اینجا از مطب هزاران دکتر جوابتر است.
هر وقت حالم خوب نبوده اینجا مثل یک درمانگر عمل کرده و مرا سرپا نگه داشته است. قبلا تعدادمان خیلی کمتر بود و مجبور بودیم ۶ روز هفته را منطقه باشیم اما حالا نیروهای جوانی اضافه شدهاند و تقریبا ۱۲۰ نفری کار میکنیم و شیفتها به سه روز رسیده است. مناطق حفاظتشده تنگ صیاد، سبزکوه، شیدا، قیصری، اثر طبیعی لاله واژگون، هفت تا تالاب، پناهگاه حیات وحش شیرستان در منطقه موگویی شهرستان کوهرنگ، منطقه شکار ممنوع خداآفرین در شهرستان اردل، منطقه جنگلی حفاظتشده در کیار، خانمیرزا و اردل همه جزو مناطقی هستند که ما فعالیت میکنیم.
نبودی زمستان را ببینی
حالا که خوب موقعی آمدهای دشت و دمن سبز است و هوا هم مطبوع، پرندهها آواز میخوانند و قوچها با یکدیگر مسابقه دو میگذارند؛ نبودی زمستان را ببینی برف همه را غافلگیر کرده بود حتی حیات وحش را.
بس که آن روزها غصه خوردیم قلبمان درد گرفته بود فکرهایمان را روی هم ریختیم اگر دست روی دست میگذاشتیم خیلی از این حیوانات زبان بسته تلف میشدند. هزینههای پرواز هلیکوپتر بالا بود ولی باز هم دمشان گرم ۲-۳ باری هلیکوپترها بستههای علوفه را به منطقه رساندند ولی باز هم پرواز در اوج برف برایشان خطر داشت و در برخی مناطق هم که اصلا نمیشد رفت.
محیطبانان علوفه به دوش در تلاش برای نجات حیات وحش
خودمان دست به کار شدیم تا جایی که توان داشتیم بستههای علوفه را به دوش میکشیدیم و به دل کوه میزدیم. شرایط عجیب سخت بود سرمای شدید خیلی از بچه حیوانات را از پا درآورده بود و این برایم زجرآور بود. کمر درد امانم را بریده بود ولی نمیتوانستم بنشینم و تماشا کنم. یکی دو تا از همکاران هم در منطقه بیرگان شهرستان کوهرنگ در برف محصور شده بودند و به دلیل سقوط دکل مخابراتی راه ارتباطی به کل قطع شده بود اما توانستند خودشان را به کمپ کارگاه سد تونل سوم کوهرنگ برسانند و از مرگ نجات پیدا کنند.
امان از این آنتنهای تلفن همراه، خانوادهها خیلی نگران میشوند و دلشان هزار راه میرود، ما هم اینجا ازشان بیخبریم و بعضی وقتها که در شرایط سختی هستند راه ارتباطی وجود ندارد. همین چند وقت پیش بچهام بیمار شده بود و چون من نبودم خانوادهام بدجور اذیت شده بودند. بعضی وقتها خودم خجالت میکشم؛ خانمم عین یک فرشته این سالها کنارم بوده و دم نزده خودش به تنهایی بار زندگی را به دوش کشیده و زحمت بچهها را کشیده و من هنوز نتوانستهام زحماتش را جبران کنم.
محیطبانان همه فن حریف
کار ما کلی بالا پایین دارد؛ پشت میز نشستن را فقط در مدرسه و زمان تحصیل تجربه کردیم و چشیدیم و از وقتی به قول خودمان کارهای شدیم فرصت نشستن نداشتیم تازه همه کارها را هم خودمان به دوش کشیدیم. من عاشق این طبیعت خدا هستم و همین باعث شده اینجا بمانم.
اینجا آشپزی میکنیم، ظرف میشوییم و حسابی خانهداری یاد گرفتهایم، بچهداری میکنیم و... خندهای از ته دل سر میدهد و من هم ناخودآگاه لبخند میزنم.
اما با دیدن یک عقرب بزرگ خنده روی لبم ماسید و داد زدم و مثل اسفند روی آتش به هوا پریدم اما آقاتقی عین خیالش نبود و زیر لب میخندید. انگار همه چیز برایش عادی بود.
از خودی خوردن بیشتر درد دارد
محیطبانان شب تا صبح با انواع مار و عقرب و حیوانات وحشی روبرو هستند، من هم آن اوایل مثل تو میترسیدم. کلی هم نیش خوردم ولی حالا بعد از ۳۰ سال خیلی چیزها یاد گرفتهام. البته کلی از محیطبانان هم سخت آسیب دیدند و خانهنشین شدند اما میدانی بدتر از نیش این حیوانات چیست؟ اینجا خانه اینهاست و ما مزاحمشان شدیم اما چه بگویم از شکارچیهایی که نه به حیوانات رحم میکنند و نه سر سوزنی توجهی به ما دارند.
۹۰ درصدشان با سلاح گرم بیمهابا شلیک میکنند تا به امروز ۱۱ نفر از همکارانم در استان بر اثر گلوله جانباز شدهاند و شرایط خوبی ندارند همچنین ۱۵۰ محیطبان شهید تقدیم این آب و خاک شده است. گاهی با دو سه تا از محیطبانها به سراغ خانوادههایشان میرویم و از حالشان میپرسیم. دوست ندارم در کنار درد نبود سرپرست و سایه سر درد دیگری را تحمل کنند، ما به این محیطبانان شهید خیلی مدیونیم.
این آب و خاک دست ما امانت است
بعضی وقتها دلم از این همه قساوت قلب میگیرد کاش میشد با تک تک این شکارچیها حرف بزنم و راضیشان کنم دست از این کار بردارند. این آب و این خاک امانتی است در دستان ما برای آیندگان. کاش بیشتر از این قدرش را میدانستیم.
پایان پیام/ ۶۸۰۳۵