تهران / خبرگزاري صدا و سيما / قرآن و معارف / ايثار و حماسه / 1402/05/05
موضوع برنامه صف اول امروز به پيام ها و عبرت هاي عاشورايي در نهضت حسيني (ع) اختصاص داشت و ميهمان برنامه هم آقای غلامعلي حداد عادل؛ پژوهشگر و استاد دانشگاه بود.
مجري: قيام حضرت سيدالشهدا (ع) و موضوع عاشورا همواره به عنوان يکي از برگ هاي مهم تاريخ قلمداد شده و تلاش براي تحويل قيام عاشورا براي پيروان مکتب اهل بيت عليهم السلام جايگاه خاصي داشته و به اعتراف بسياري از جامعه شناسان يکي از ارکان اصلي پابرجايي مکتب اهل بيت عليهم السلام، تاثيرات پيدا و پنهان اين قيام است.
سؤال: به لحاظ پديدار شناختي در رابطه با واقعه عاشورا، با وجود گذشت اين همه سال؛ حدود 1400 سال که از واقعه مي گذرد، آن چه که باعث شده که اين پديده همچنان يک پديده زنده باشد و همچنان پرخروش و با شکوه در به ويژه جوامع اسلامي و حتي در کل دنيا حتي جوامع غير اسلامي حيات داشته باشد و همچنان عده اي از آن متأثر هستند و حتي مي توانيم بگوييم بخش بروز و ظهور انقلاب هاي مختلف باشد، دليل اين زندگي و روح دميده شده در واقعه عاشورا چيست که همچنان به حيات خود ادامه مي دهد و در گوش تاريخ پيچيده است.
حداد عادل: شب عاشوراست و بايد از عاشوراي حسيني سخن گفت، من در تأييد سخن شما که اين پديده عاشورايي همچنان در طول تاريخ مثل يک رودخانه مذاب خروشاني در جريان است، يک حديث از امام صادق (ع) نقل کنم به نقل ايشان از پيامبر (ص) بخشي از اين حديث که معروف هم است اين است که «اِنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ عليه السّلام حَرارَةً في قُلُوبِ الْمُؤمنينَ لا تَبْرُدُ اَبَداً.» يعني اين کشته شدن امام حسين يک داغي بر دل هاي مؤمنان نهاده که تا ابد سرد نمي شود. من مقدمه اي عرض مي کنم که در انسان و وجود آدمي خيلي از فلاسفه، عرفا، ادبا، هنرمندان، قواي اصلي معنوي انسان را به دو بخش عقلاني و هنري تفکيک کردند که از جلوه هاي آن در تعابيري مثل عقل و دل مثلاً ياد کردند يا عشق و عقل و يکي اش دانايي، يک بخش اش زيبايي است. انسان يک قوه اي دارد که به کمک آن به دانايي نايل مي شود، يک قوه اي هم دارد که به کمک آن زيبايي را تشخيص مي دهد و تحسين مي کند. امروز اگر شما به صحنه کشور خودمان نگاه کنيد، روز عاشورا، شب عاشورا، امروز که تاسوعا بوده، فردا که عاشورا است، همه جا جلوه عاطفي و احساسي و سوگ و اندوه عاشورا را مي بينيد، آن جاذبه ها و کشش هاي قلبي و دلي و محبت را مي بينيد، ولي نبايد فراموش کرد که عاشورا يک واقعيتي است به همان اندازه که عاطفي است، عقلاني هم هست، يعني آن هر دو قوه اصلي حاکم بر وجود انسان را سيراب مي کند، يعني اگر کسي با چشمان خشک عقلي به عاشورا نگاه کند، عاشورا و نهضت امام حسين را يک واقعه منطقي مي بيند، يعني درستي اين کار را تشخيص مي دهد. اگر هم يک کسي با دل پر احساس و عاطفه به عاشورا نگاه کند، عاشورا را سرشار از واقعيت هاي عاطفي مي بيند. اين دو بعد مکمل هم هستند و توأمان در عاشورا و نهضت حسيني حضور دارند. اگر کسي بپرسد که امام حسين براي چه قيام کرد؟ اين توضيح عقلاني دارد، يک کار مستدل کرده امام حسين، امام حسين براي نجات مردم پا به ميدان گذاشته، خود حضرت مي فرمايد «إِنَّما خَرجْتُ لِطَلَبِ إلاصلاحِ في أُمَّةِ جَدّي»؛ يعني امام حسين خودش را به عنوان يک مصلح اجتماعي معرفي مي کند. انگيزه امام حسين؛ نجات مردم از ظلم و فقر و تبعيض بوده. امام حسين يک خطبه مفصلي دارد که مربوط به سال شهادت ايشان هم نيست، در سال هاي قبل ايراد کرده، يک نوبتي بزرگان اسلام را ظاهراً در مدينه ايشان دعوت مي کند و يک سخنراني مي کند که خلاصه اين علما را به باد انتقاد مي گيرد که چرا ساکت نشسته ايد، نمي بينيد مردم چگونه مظلوم واقع شده اند، چشمانتان اين مردم محروم را نمي بيند؟ حالا امام حسين مي آيد به عنوان يک قهرمان حماسه ساز وارد ميدان مي شود و براي رسيدن به اين هدف همه چيز خودش را هم فدا مي کند، نهايت فداکاري را مي کند، اين يک تصوير عقلاني منطقي معقولي است که هر انساني جداي از اين که مسلمان باشد يا نباشد، شيعه باشد، سني باشد، هر انساني اين آزادگي را تحسين مي کند، درستي اين همت بلند را تصديق مي کند، اين جنبه عقلاني اين واقعه است، اما جنبه عاطفي اش؛ ديگر احتياج به گفتن ندارد؛ قدم به قدم، لحظه به لحظه، شما از جانب دشمن بي رحمي و قساوت و ددمنشي مي بينيد و از اين طرف مظلوميت و مصيبت مي بينيد در عين بزرگ منشي، عزت و مناعت در تحمل اين و همه اين دو بعد عقلاني و عاطفي هم غرق اند، ُمحاطند در زير چتر توحيد، در زير چتر اعتقاد و ايمان به خدا، عمل به وظيفه ديني، عمل به تکليف، راضي بودن به رضاي خدا، تسليم بودن به امر الهي، راضي بودن به قضاي الهي و همه را زيبا ديدن، همان تعبير حضرت زينب (س) که «مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا» که ديگر اين جا بعد عرفاني هم پيدا مي کند. اين پديده به دليل اين دو بعد معرفتي و عاطفي خودش؛ همان طور که عرض کردم به يک رودخانه خروشان و زلالي تبديل شده که در طول تاريخ پيچ و خم هايي داشته اما همچنان ادامه دارد و مصداق همان حديثي است که عرض کردم و فقط هم در ايران نيست. در سراسر جهان، جهان اسلام و اينها.
سؤال: در سال 75 رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان و نيروهاي لشکر 27 محمد رسول الله (ص) يک تعبير و اشاراتي دارند که من به آن اشاره مي کنم آن چه که فرمودند بعد تحليل جنابعالي را در تطابق با امروز جامعه خودمان مي خواهم بپرسم. ايشان اشاره مي کنند که اگر خواص در هنگام خودش کاري را که لازم است تشخيص دادند و عمل کردند، تاريخ نجات پيدا مي کند و حسين ابن علي ها به کربلا کشانده نمي شوند. اگر خواص بد فهميدند، دير فهميدند يا نفهميدند باهم اختلاف کردند معلوم است که تاريخ کربلا تکرار خواهد شد. اين موضوع با رخدادهاي امروز چطور مي شود تحليل کرد، آن چه که در جامعه امروز با آن مواجهيم؟
حداد عادل: بنده يادم است که ايشان در نماز جمعه اين بحث را مطرح کردند و بعدش هم در جمع فرماندهان سپاه، در واقع ايشان اين سؤال را مطرح کردند که از نظر تاريخي ما بايد بپرسيم از خودمان که چه اتفاقي افتاد که 50 سال پس از وفات پيامبر مردم جمع شدند و نواده پيامبر را اين طور فجيع به قتل رساندند با تشنگي و حتي بر کودک شش ماهه او هم رحم نکردند و خاندانش را هم به اسارت گرفتند. ايشان سؤال مي کنند که چه اتفاقي افتاد؟ و پاسخ ايشان اين بود که اگر خواص جامعه به وظيفه خود به موقع عمل کرده بودند اين اتفاق نمي افتاد و اين يک قاعده عمومي است. در هر دوره ديگري هم اگر خواص که آگاهي دارند، بصيرت دارند، اگر اينها ساکت ننشينند و به موقع آگاهي بخشي کنند و اقدام کنند، اين اتفاق نمي افتد. بعداً ايشان اشاره کردند که بعضي از خواص دير از خواب بيدار شدند، بعد از اين که واقعه اتفاق افتاد حرکت کردند و شهيد هم زياد دادند، کشته هم زياد دادند اما نوش داروي بعد از مرگ سهراب بود. عمل آگاهانهِ به موقع خواص؛ ضرورت دارد. ايشان يک نوع رمزگشايي از واقعيت عاشورا کردند و اين که چرا اين اتفاق افتاده و آن قاعده کلي که هميشه ممکن است اتفاق بيفتد و اين پديده تکرار شود را بيان کردند براي اين که عاشورا فقط در همان سرزمين کربلا محدود نماند، در هر جاي ديگري ممکن است اين اتفاق بيفتد و براي اين که اين اتفاق نيفتد چه بايد کرد؟
سؤال: در تطبيق اين فرمايشات با آن چه در جامعه امروز و اين روزگار با آن مواجه هستيم آيا مصاديقي هست که ضرورت اين تحليل را براي ما روشن تر کند که چرا اصلاً اين مطلب گفته شد؟
حداد عادل: بله، يعني هر وقت که ما از ارزش هاي اسلامي و از تحريف ها و بدعت ها غفلت کنيم، از ارزش هاي اسلامي فاصله بگيريم و از آن تصوير قرآني و اسلام ناب محمدي که پيامبر عرضه کرده ما فاصله بگيريم، جامعه فاصله بگيرد و خواص اقدام نکنند، اين اتفاق ممکن است بر مدافعان حق و حقيقت بيفتد؛ يعني تنها بمانند و اين واقعه تکرار شود. ولي اين جنبه نبايد ما را از رابطه انقلاب و عاشورا غافل کند، يعني اين اتفاق خوشبختانه در جامعه ما نيفتاده و ما اين چهل و چند سال را که مشاهده مي کنيم مي بينيم که عاشورا همچنان هم علت ايجاد کننده انقلاب است، هم علت تداوم انقلاب است، يعني رابطه انقلاب و عاشورا؛ رابطه اي است که قوت خود را حفظ کرده
سؤال: بحث همين است که با توجه به تنفذ سال هاي شما در فضاي فرهنگ و به ويژه ادبيات، پيوند فرهنگي بين عاشورا و فرهنگ ايراني و به ويژه فرهنگ واقعه عاشورا با انقلاب اسلامي ايران؛ اين را شما چطور تعريف مي کنيد رابطه شان را؟
حداد عادل: من يک نکته اي را به طور کلي توضيح دهم که قبل از انقلاب معمولاً پژوهشگران دانشگاهي، روشنفکران؛ معمولاً، استثناء هم داشت، وقتي صحبت از فرهنگ ايراني مي کردند اسلام را در فرهنگ ايراني چندان جدي نمي گرفتند. اين نکته مهمي است که در جاي خود بايد به تفصيل بحث شود و مصاديق اش روشن شود و مخصوصاً در آن باستان گرايي که از دوره رضاخان، گفتمان مسلط شد بر فرهنگ رسمي حکومتي و در مدرسه و مطبوعات و هنر و کارهاي حکومتي تبليغ مي شد، اين است که ايران يک چيز است، اسلام يک چيز است. اسلام که يک چيز باشد، عاشورا هم که به اسلام تعلق دارد ديگر جزو فرهنگ ايراني نيست، ولي اگر يک کسي جداي از اين که مسلمان باشد يا نباشد، معتقد به اسلام، تشيع و عاشورا باشد يا نباشد، بخواهد ايران را بشناسد، نمي تواند اسلام را از فرهنگ ايراني جدا کند. مگر نه اين که پژوهشگران دانشگاهي علاقه دارند و ادعا دارند که کار علمي؛ کار عيني است، يعني بايد واقعيت ها را ديد و نبايد ذهنيت ها را حاکم کرد، هميشه مي گويند ايدئولوژيک نباشيد، واقعيت ها را هر چه هست ببينيد. اين ايران است، اين ايران اسلامي است؛ همين برنامه هايي که پخش کرديد شما همين الآن ما ديديم؛ اينها ريشه در تاريخ اين مملکت دارد. اينها جزو زندگي اين مردم است. عاشورا يک واقعه متوقفي در سال 61 هجري نيست. عاشورا يک فرهنگ است که مردم با اين فرهنگ زندگي مي کنند، نسلي پس از نسلي و يک جريان جاري است. شما در هر روستاي دور افتاده اي برويد، در هر شهر کوچکي برويد، در هر شهر بزرگي برويد، هر صنفي از مردم را ببينيد، کشاورز، کارگر، کارمند، بازرگان، دانشجو، معلم، مي بينيد همه با عشق اين امام حسين انس دارند و پيوند دارند، چطور ممکن است ما اين را جزو فرهنگ اين کشور ندانيم؟ اين پديده هاي گسترده اي که امروز مي بينيم چيزهايي نيست که انقلاب اينها را ايجاد کرده باشد. مي خواهم بگويم، برعکس اينها بودند که انقلاب به وجود آمد، يعني انقلاب اسلامي نتيجه محرم است. بنده به يک نسلي تعلق دارم که تولد اجتماعي اش با نهضت امام بوده، يعني چه؟ در پاييز سال 41 که امام عَلَم مبارزه را به دست گرفت، من دانش آموز سال آخر دبيرستان بودم، يعني سه ماه و نيم بعد از 15 خرداد، بنده وارد دانشگاه تهران شدم، 60 سال مي شود، بنده مي خواهم يک گزارشي از آن چه خود به چشم ديدم و خود با آن زيستم، به قول فرنگي ها؛ تجربه زيسته من است، مي خواهم يک گزارشي بدهم. اين انقلاب دو نقطه اوج داشت؛ يکي در آغاز نهضت، يکي در پيروزي نهضت؛ هر دو در محرم بود. اولي کي بود؟ در 15 خرداد، روز عاشوراي 1342 بنده از خانه بيرون آمدم چون آن موقع امتحانات نهايي مي داديم و دو سه روز امتحانات تعطيل بود به دليل تاسوعا و عاشورا من آمدم هر شب آن جا روضه و عزاداري برپا بود و مداح هاي انقلابي آن جا شعر مي خواندند و گويندگان انقلابي منبر مي رفتند. من هم گاهي عصرها که از امتحان و مدرسه فارغ مي شدم مي رفتم آن جا پاي اين روضه ها و اينها مي نشستم. آن روز من ديدم که جمعيت عظيمي جلوي اين مسجد جمع شدند، همه هيئت هاي تهران که در سال هاي قبل عزاداري مي کردند هر کدام از يک نقطه اي شروع مي کردند، يک نقطه اي ختم مي کردند، امسال، حالا همه که مي گويم بيشتر هيئت ها باهم تصميم گرفته بودند که همه جمع شوند جلوي مسجد حاج ابوالفتح و يک جا حرکت کنند. از بعد از 28 مرداد که ديگر اجتماعات ممنوع بود و ساواک و فرمانداري نظامي و اينها اجازه نمي دادند، اول بار بود که در تهران مثلاً کمتر از دو ميليون جمعيت 60 سال پيش، يک جمعيتي حداقل صدهزار نفر باهم حرکت کردند. من در آن جمعيت بودم. اين جمعيت از ميدان قيام تهران پياده آمد، من تا جلوي دانشگاه تهران با آن بودم که حدود دو و نيم بعدازظهر شده بود؛ يعني آمد از خيابان ري به سه راه امين حضور رسيد، آمد از سرچشمه رفت به سمت بهارستان، بعد رفت به سمت ميدان مخبرالدوله و بعد از آن جا از خيابان سعدي آمد به خيابان انقلاب امروز و آمد تا دانشگاه؛ اين روز عاشورا بود. يکي از شعارهاي آن مردم؛ من قشنگ يادم هست شعاري که خود من هم مي دادم، اين بود که «نهضت ما حسيني است، رهبر ما خميني است.» دو روز بعد از اين راهپيمايي 15 خرداد اتفاق افتاد؛ 12 محرم و آن کشتارها، دستگيري ها؛ آن اوضاع که اين در واقع اولين اتفاق وسيع خونين در ?? سال پيش بود. نقطه اوج دوم چه بود؟ تاسوعا و عاشوراي سال 57؛ در تاسوعا و عاشورا جمعيت عظيمي به راه افتاد در حالي که رژيم شاه اعلام حکومت نظامي کرده بود و اجازه نميداد که سه نفر دور هم جمع بشوند، آن قدر اين عاشورا و اين محرم نيرومند بود و فشار آورد که اجازه دادند راهپيمايي تاسوعا و عاشورا برگزار شود.
سؤال: شما اشاره کرديد به پيوندي که بين انقلاب اسلامي ايران و حتي فرهنگ ايراني با فرهنگ عاشورايي وجود دارد؛ آن چه که در تبليغات رسانه ها به ويژه اين روزها خيلي پر رنگ است، تلاش براي جدا کردن اين دو فرهنگ از يکديگر است حتي با اين تعابيري که امام حسين چه ارتباطي مي تواند با ايراني ها داشته باشد؟ چه ارتباطي به ايران و فرهنگ ايراني دارد و سعي مي کنند که اين را در يک تقابلي قرار دهند، ضرر آنها و ترس آنها از اين پيوند چيست که اين قدر تلاش مي کنند که اين جدا باشد.
حداد عادل: اجازه مي دهيد آن بحث قبلي را کامل کنم؟
مجري: بله.
حداد عادل: در سال 57 ما دوباره شاهديم که يک نقطه اوجي در انقلاب به وجود مي آيد درست در ماه محرم. خيلي از جوان هاي امروز نبودند، نديدند، در ذهنشان هم تصويري نيست از اين که حکومت نظامي و دولت نظامي، ارتشبد ازهاري، غالب وزرا، همه ژنرال هاي شاه و کسي حق ندارد در خيابان سه نفر حق ندارند دور هم جمع شوند و از يک ساعتي به بعد هم هيچ کس حق ندارد از منزل خارج شود. شب اول محرم شد، يک باره مردم ديدند که از روي بام ها فرياد الله اکبر برخاسته؛ شب اول محرم. يعني محرم که رسيد مردم اين ديوار حکومت نظامي را شکستند، پرده را پاره کردند، فردا ريختند در خيابان ها؛ روز اول محرم. تاريخ انقلاب را بخوانيد؛ شهداي روز اول محرم. اين رسيدن انقلاب به محرم؛ انقلاب را شعله ور کرد به حدي که رژيم شاه ناچار شد در تاسوعا و عاشورا اجازه عزاداري بدهد. دو مرتبه همان تجمع يکپارچه عاشوراي سال 42 در سال 57 تکرار شد منتهي تاسوعا و عاشورا و چند برابر آن؛ يک سرِ جمعيت ميدان امام حسين امروز بود، يک سر جمعيت ميدان آزادي، آن هم در تهران دو ميليون نفري چهل و چند سال پيش؛ 45 سال پيش که خيلي ها آن تجمع را توصيف کردند و من مي خواهم بگويم رژيم شاه در تاسوعا و عاشوراي 57 مرد و در 22 بهمن دفن شد؛ يعني مرگ آن رژيم با همين نهضت حسيني بود. يعني مردم در تاسوعا و عاشورا آمدند و همت کردند و آن حماسه حسيني؛ اينها را به ميدان آورد. بگذريم از اين که در فاصله عاشوراي 42 تا عاشوراي 57 هم هميشه وقتي محرم مي شد، دوباره 15 خرداد و نهضت امام در عزاداري ها تکرار مي شد و ما در اين 15 سال شاهد بوديم، اما آنها اوج سال اول و سال آخر را نداشت. اين انقلاب در دامن عاشورا به وجود آمده، اصلاً اين عبارت امام خميني و پيامي که قبل از محرم دادند که محرم ماه پيروزي خون بر شمشير است؛ اين کليد جمله؛ چه معنايي دارد و چه کرد با اين ملت؟ من مي خواهم بگويم کساني که فرهنگ اسلامي را از فرهنگ ايراني جدا مي کنند، نه اسلام را شناختند، نه ايران را. اگر کسي چشم بازي داشته باشد و تحت تأثير اين هياهوي تبليغات غربي قرار نگرفته باشد، بخواهد واقعيت ملت ايران را بشناسد، او تصديق مي کند که اسلام و عاشورا از فرهنگ اين ملت جدا شدني نيست. شما کدام پديده اي را در ايران امروز گسترده تر، عميق تر، پرشورتر و منطقي تر از اين نهضت حسيني مي بينيد؟ من همين ديروز صبح بود نگاه مي کردم به عزاداري مردم اَبَرکوه، نمي دانم ابرکوه رفته ايد يا نه؟ ابرکوه يک شهر دورافتاده اي است نسبت به مرکز و همان ابرقو است، بيشتر به آن سرو چهار هزار ساله اش که مردم ابرکوه به آن عشق مي ورزند؛ معروف است. من رفتم ابرکوه. جمعيتش از چند ده هزار نفر تجاوز نمي کند. اين جمعيتي که ديروز تلويزيون نشان مي داد از مردم، اصلاً باور کردني نيست. اين نظم، اين عشق، اين حضور، اين هماهنگي، حيرت آور است، حالا اين يک شهر از هزار شهر ايران است، بيشتر نه، يکي از شهرهاست، حالا شما زنجان ديروز را ببينيد، کرمان و جاهاي ديگر را ببينيد. تهران، مشهد، قم، تبريز و اردبيل را ببينيد، هر جاي ايران؛ خوزستان و لرستان را ببينيد؛ اين ملت ايران هستند. من مي خواهم به يکي از آثار فرهنگي- اجتماعي نهضت امام حسين در کشور خودمان اشاره کنم که کاملاً با اين انقلاب پيوند دارد؛ و آن گسترش مفهوم شهادت است در جامعه ما. اين لفظ شهيد بوده در زبان فارسي، در زبان عربي و از آن جا هم وارد زبان فارسي شده؛ شهيد. اما من وقتي بر مي گردم مثلاً به 65 تا 70 سال پيش، کمتر در جامعه ما با لفظ شهيد سر و کار داشتيم، شهيد بيشتر مربوط به تاريخ بود. شهداي کربلا، شهيد اول، شهيد ثاني، شهيد ثالث، مثلاً ثقه الاسلام شهيد، مدرس شهيد؛ ديگر نزديکترين اش به ما، اما اين که شما در هر کوچه اي در هر خياباني صحبت شهيد کنيد و شهيد ببينيد، نبود در جامعه، يعني شهادت بيشتر از آن که در متن زندگي باشد، يک امر تاريخي بود، يک امر مفهومي و ذهني بود. اما الآن چطور است؟ الآن شما مي بينيد شهادت جزوي از زندگي اين مردم است، جزوي از فرهنگ اين مردم است، افتخار اين مردم است. اصلاً مردم با شهدا زندگي مي کنند، اين ياد شهدا؛ پيشران حرکت مردم شده، شما اين جوان هاي شهيد را ببينيد که چطور سازنده جوان هاي ديگر هستند. ابراهيم هادي را ببينيد، شهيد حججي را ببينيد، اين شهيد آرمان علي وردي را ببينيد؛ شهيد مدافع امنيت و بالأخره در رأس همه اينها؛ شهيد سليماني را ببينيد. آن وقت اين شهادت را ببينيد در انقلاب اسلامي و پيروزي آن اين شهادت چه نقشي ايفا کرده؟ بعد در آن فاصله يک سال و نيم بعد از پيروزي تا شروع جنگ ببينيد ما کجا، کجا و کجا شهيد داشتيم؟ در سراسر ايران، در تهران و جاهاي ديگر. با شروع جنگ شما ببينيد اين درخت شهادت چطور گل کرده؟ بعد هشت سال همين طور، يک روز تشييع جنازه مي کرديم، يک روز شهيد به دوش مي گرفتيم، يک روز کار مي کرديم. يعني شهادت همين طور درِ باغ شهادت باز بوده. بعد هم که جنگ تمام شده، اين شهادت ادامه داشته، بعد هم شده شهداي مدافع حرم، بعد شده مدافع امنيت، بعد شده مدافع وطن در مبارزه با مواد مخدر؛ شهيد، شهيد، يعني اين يک پديده نوظهور است به اين معنا و گستردگي. اين حضور همه جايي؛ در ايام جنگ گاهي وقت ها مثلاً بعد از يک عملياتي بنده يادم هست مأموريتي داشتم، سفري در وزارت آموزش و پرورش بودم آن موقع، هواپيما که از جنوب تهران وارد مي شد مي خواست برود در فرودگاه بنشيند ما خيابان ها را مي توانستيم ببينيم، يک باره مي ديديم که همين طور گُله به گُله سر کوچه ها، سر خيابان ها؛ اين به تعداد فوق العاده حجله است. امروز شما کمتر کوچه اي در آن محله ها پيدا مي کنيد که به نام يک شهيد نباشد. اين اتفاق مال اين جامعه هست يا نه؟ اينها اتفاقاتي است که همه از کربلا و عاشورا افتاده. يک نکته بسيار قابل توجه اين است که اين پديده عاشورا و کربلا؛ چيزي نيست که انقلاب اين را به وجود آورده باشد، همان طور که عرض کردم عاشوراست که انقلاب را به وجود آورده. در فضاي مجازي ديدم که يک آقايي گفته که به محرم رژيم نه بگوييد، او گفته محرم رژيم، بنده البته مي دانم کلمه رژيم؛ بار منفي هم دارد ولي حالا نمي خواهم سر آن مناقشه کنم. بنده مي گويم چرا مي گوييد محرم رژيم، رژيم محرم؛ يعني اين نظام انقلاب اسلامي و جمهوري اسلامي تعلق به محرم دارد. اين حکومت جمهوري اسلامي نيست که محرم را به وجود آورده، محرم است که جمهوري اسلامي را به وجود آورده. شما آن گوشه دنيا نشستي بي اين که مردم ايران را بشناسي فرمايش مي کني که مردم سياه نپوشند، بيا سرت را از پنجره بيرون کن در خيابان ببين که از هر 100 نفري چند نفر سياه پوشيدند؟ کسي مجبور مي کند کسي را که سياه بپوشد، اين در اين هيئت ها و روضه ها پنج هزار نفر هستند، يک نفر اگر با پيراهن سفيد برود، پيراهن غيرسياه برود کسي متعرض اش مي شود؟ مردم از دل و جان سياه مي پوشند. تو آن جا نشستي براي خودت فرمان صادر مي کني، فکر مي کني يک واقعيتي را که هزار و 400 سال است حداقل با اين مردم پيوند خورده با يک دستور، تشخيص، خيال و توهم تو، اين عوض مي شود؟ اين انقلاب، اين عاشورا و تاسوعا و نهضت حسيني از روز اولي که کربلا اتفاق افتاده براي مسلمانان وجود داشته و اين کشمکش همين طور وجود داشته. يک عده اي؛ شيعيان، آزادمردان، خيلي از اهل سنت سعي مي کردند عاشورا را زنده نگه دارند. بني اميه و بني عباس هم سعي مي کردند عاشورا را بپوشانند، مدام محرم را جشن مي گرفتند، محرمِ اول سال را عيد مي گرفتند، احاديث جعلي جور مي کردند، تاريخ سازي مي کردند، فشار اجتماعي مي آوردند، اما اين بوده. اصلاً اين عزاداري امام حسين اين طور نيست که صفويه ايجاد کرده باشند، يا قاجاريه ايجاد کرده باشند. ابوريحان بيروني که به دقت نظر و علمي بودن در بين همه دانشمندان اسلامي معروف است، نگاه علمي داشتند، در تاريخ مي نويسد که در قرن پنجم مي گويد عزاداري عاشورا قدمت دارد، ديرينه است، يعني معلوم است از 200 تا 300 سال قبل از او عزاداري حضور داشته.